میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

خانواده پاسکوآل دوآرته کامیلو خوسه سلا

داستان با شرح کوتاهی از کاتب آغاز می‌شود. کاتب خیلی مختصر و مفید به ما می‌گوید که دست‌نوشته‌های دوآرته را در داروخانه‌ای در سال 1939 یافته است و مدت‌ها با خودش و این نوشته‌ها کلنجار رفته است. چون خیلی ناخوانا و گنگ بوده، آن را بازنویسی کرده تا قابل فهم شود و در این راه البته چیزی به داستان اضافه نکرده و فقط مواردی خام را که در ندانستن آنها چیزی از دست نمی‌رود را حذف کرده است. حالا وقت انتشار این دست‌نوشته است و از نظر کاتب می‌تواند به عنوان نمونه‌ای همانند آن حکایت ادب آموختن لقمان حکیم مد نظر قرار گیرد.

پس از این توضیح مختصر, نامه‌ای از پاسکوآل دوآرته به شخصی به نام "دون‌خوآکین باره‌را لوپس" آمده که در آن دوآرته اعلام می‌کند که به زودی اعدام خواهد شد (به خاطر قتل دون‌خسوس ارباب دهکده‌شان و این آقایی که بهش نامه نوشته هم یکی از دوستان مقتول بوده است) و همراه نامه، شرح اتفاقاتی است که بر او رفته... در این نامه پاسکوآل تاکید کرده که تقاضای لغو حکم ندارد، چون ممکن است در صورت آزادی, در آینده همین کارها از او سر بزند (من ضعیف تر از آنم که در مقابل غرایزم مقاومت کنم) پس چه خوب که قانون اجرا خواهد شد و...

بعد از این نامه که در سال 1937 نوشته شده است, بخشی از وصیتنامه گیرنده نامه آورده شده است که در آن اشاره کرده که در کشوی میزش یک بسته کاغذی است که رویش نوشته شده پاسکوآل دوآرته... و چون این نوشته‌ها ماهیتی ناامید کننده و خلاف عرف دارد بدون این‌که بازش کنید بیاندازیدش داخل آتش! اما اگر مشیت الهی بر این قرار گرفت که پس از 18 ماه از تاریخ این وصیت, این دستن‌وشته ها سالم ماند, دست هرکسی بود بنا به میل خودش با آن رفتار کند. تاریخ این وصیت چند ماه بعد از نامه اولی است.

بعد از این مقدمات کوتاه, اصل مطلب آغاز می شود. پاسکوآل از کودکی اش شروع می کند و...

*****

در داستان دو چیز را بیشتر از مقولات دیگر دیدم: یکی دانه‌های نفرت که کاشته می‌شود, بعد از مدت‌ها جوانه می‌زند و سر از زمین دل‌مان بیرون می‌آورد. وقتی بیرون آمد, بیرون می‌آید بیرون آمدنی! موضوع دوم جبر و تقدیر است؛ این بذرها گاهی زمانی کاشته می‌شود که ما به هیچ وجه کنترلی بر آن نداریم. حالا این دو مورد را نقدن نوشتم, در ادامه مطلب بیشتر خواهم نوشت.

قبل از رفتن به ادامه مطلب به زمان و مکان وقوع داستان اشاره کنم: طبق محاسبات! من, پاسکوآل حدودن در اوایل دهه 1880 به دنیا آمده است و برخی اتفاقات اصلی دست‌نوشته در دهه اول و دوم قرن بیستم می‌گذرد. اما نامه‌های ابتدایی داستان در اوج جنگ‌های داخلی اسپانیا نوشته شده است... زمانی که برخی مناطق دست به دست شده است ولذا پاسکوآل به دلیل جنایتی که در زمان ورود شور انقلابی به دهکده‌شان مرتکب شده است, محاکمه و اعدام می‌شود. گیرنده نامه هم این‌طور که من حدس می‌زنم گرفتار نیروهای جمهوری‌خواه می‌شود (چون وصیتش در شب مرگش تنظیم شده است این حدس را می‌زنم).

 ********

این نویسنده اسپانیایی در سال 1989 برنده جایزه نوبل شد. البته به قول مقدمه کتاب سلا نیز به مانند مالاپارته ایتالیایی و سلین فرانسوی جزء نویسندگان نفرین شده است. بخشی از این نفرین البته به خاطر مواضع سیاسی و دست راستی بودن آنهاست! و بخشی دیگر به زبان پر از خشونت آنها برمی‌گردد. از این نویسنده اسپانیایی (برنده نوبل در آستانه فروپاشی شوروی!) هیچ کتابی در لیست 1001 کتاب حضور ندارد. خانواده پاسکوآل دوآرته در سال 1942 منتشر شده است. این کتاب با ترجمه مرحوم فرهاد غبرایی یک بار در دهه شصت به چاپ رسیده است و بار بعد با بازنگری برادرش مهدی غبرایی, توسط نشر ماهی و در قطع جیبی منتشر شده است.

پ ن 1: مشخصات کتاب من؛ چاپ چهارم پاییز 1392, تیراژ 1500 نسخه, 193 صفحه, 6000 تومان

پ ن 2: ادامه مطلب اندکی خطر لوث شدن وجود خواهد داشت.

پ ن 3: نمره کتاب از دیدگاه من 4.1 از 5 می باشد. (در گوگل بوک 5 از 5)

پ ن 4: این هم لینک مصاحبه‌ای با نویسنده کتاب

 

ادامه مطلب ...