میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

فداکاری مظنون X - کیگو هیگاشینو

حدوداً چهل ساله به نظر می‌رسید. خونسرد و آرام کنار پرچمی که به مناسبت سخنرانی کنار پیاده‌رو گذاشته بودند قدم می‌زد. دو ساعت  به وقت ناهار مانده بود. ظرف غذایی که از مطبخی دو سه کوچه پایین‌تر خریده بود، مثل همه‌ی روزهای قبل داخل کوله‌پشتی‌اش بود. سخنران از راه رسید و آرام و خونسرد، همانگونه که از سن و سال بالایش انتظار می‌رفت، رو به دوربین‌ها و حاضران مشغول صحبت شد. همان کنار خیابان. کمی بعد به نظر می‌آمد صدای شنیدن شلیک گلوله در فاصله چند متری، برای سخنران بیشتر کنجکاوی‌برانگیز بود تا ترسناک! شاید به همین خاطر بدون اینکه سر و گردنی خم کند به عقب چرخید تا ببیند صدای چیست. به همین سادگی فضا برای نشستن گلوله‌ی دوم بر روی سینه‌اش مهیا شد. پیرمرد، گویی که می‌خواهد بر روی تشکچه‌ای که روی زمین برایش تدارک دیده بودند بنشیند، دو قدم برداشت و روی زمین آرام گرفت.

******

«یاسوکو» زن جوانی است که به همراه دختر نوجوانش «میساتو» زندگی می‌کند. با اینکه به تازگی محل کار و زندگیش را تغییر داده اما همسر سابقش که از قضا آدم تنِ لشی است (ایشان ناپدری میساتو است و نه پدرش)، آدرس جدید او را یافته و با نیت اخاذی به سراغش می‌آید. ورود اجباری مرد به محل زندگی زن در همین صفحات ابتدایی داستان، به قتل ناخواسته‌ی مرد منتهی می‌شود. یاسوکو نگران آن است که با این اتفاق چه بر سر او و دخترش خواهد آمد. همسایه واحد بغلی، مرد میانسالی به نام «ایشیگامی» است. او معلم ریاضی یک دبیرستان است و در این مدت کوتاهی که این مادر و دختر در مجاورت او ساکن شده‌اند به یاسوکو علاقمند شده است. او که ذهنی استدلالی دارد، با شنیدن سروصدا و دیدن برخی شواهد پی به وقوع قتل می‌برد و به زن پیشنهاد می‌دهد که در اختفای جنازه و امحای مدارک و... به آنها کمک کند. یاسوکو که مستأصل شده است این پیشنهاد کمک را می‌پذیرد و بدین‌ترتیب فصل مقدماتی داستان به پایان می‌رسد و ما خوانندگان که از ابتدا با بخش عمده‌ای از حقایق ماجرا آشنا شده‌ایم، پس از آن نظاره‌گرتلاش‌های گروه کارآگاهان برای کشف حقایق خواهیم بود. این گروه عبارتند از یک کارآگاه کارکشته به نام «کوساناگی» و یک کارآگاه تازه‌کار و همچنین یکی از دوستان نزدیک کوساناگی که استاد فیزیک دانشگاه است و عملاً این شخصیت بارِ استدلالی کشف حقایق را بر دوش می‌کشد. این استاد فیزیک ظاهراً در چند اثر دیگر نویسنده هم حضور دارد و به کارآگاه گالیله معروف است.

داستان سرگرم‌کننده و روان است. تاحدودی جذاب هم هست اما به نظرم وقتی خواننده از هشتاد نود درصد حقایق پرونده در ابتدا مطلع می‌شود بهتر است که اولاً حجم کار تا جایی که می‌تواند کم باشد و دوم اینکه آن ده بیست درصد باقی‌مانده (در اینجا نحوه ترفندی که ریاضیدان برای محو کردن سرنخ‌ها و گمراه کردن کارآگاهان طراحی کرده است) باید هم جذابیت و هم استحکام بالایی داشته باشد. در این زمینه چند نکته به ذهنم می‌رسد که در ادامه مطلب خواهم نوشت. 

******

کیگو هیگاشینو متولد سال 1958 در ژاپن است. او که فارغ‌التحصیل رشته مهندسی برق است خیلی زود رو به نوشتن آورد و با چاپ اولین کتابش در 27 سالگی به صورت حرفه‌ای مشغول نوشتن شد. نویسنده‌ای پر کار که با حساب و کتابِ من از سال 1985 تا الان به طور متوسط سالی دو اثر (رمان یا مجموعه داستان) خلق کرده است. او یکی از معروف‌ترین جنایی‌نویس‌های جنوب شرق آسیا محسوب می‌شود. از سال 2009 تا 2013 ریاست انجمن جنایی‌نویسان ژاپن بوده و همچنین تمام جوایز اصلی مرتبط با کتاب در ژاپن را دریافت کرده و در سطح بین‌المللی نیز نامزد جوایز مهمی در این عرصه بوده است. از کارهای او اقتباس‌های سینمایی زیادی انجام شده است. «فداکاری مظنون x » یکی از تحسین‌شده‌ترین کارهای اوست که در سال 2005 چاپ شده است. این کتاب سومین رمان از گروه رمان‌های نویسنده است که در آن کارآگاه گالیله حضور دارد. ترجمه انگلیسی اثر سال 2012 انجام و کتاب نامزد جایزه ادگار شده است. چهار اقتباس سینمایی از این اثر در ژاپن، کره، چین و هند صورت پذیرفته است که پوسترهای آن را در عکس بالا می‌بینید.

............

مشخصات کتاب من: ترجمه محمد عباس‌آبادی، نشر چترنگ، چاپ دوم 1398، شمارگان 1000نسخه، 376 صفحه.

............

پ ن 1: نمره من به داستان 3.1 از 5 است. گروه A ( نمره در گودریدز 4.15)

پ ن 2: سطرهای ابتدایی برداشت شخصی من از یکی از کلیپ‌های حادثه ترور شینزو آبه است.

پ ن 3: کتاب بعدی که در مورد آن خواهم نوشت « مارش رادتسکی » اثر یوزف روت است. پس از آن به سراغ کتاب «بندرهای شرق» اثر امین معلوف خواهم رفت.


 

ادامه مطلب ...

خدمتکار و پروفسور - یوکو اوگاوا

راوی زن جوانی است که از طرف شرکت خدمات خانه‌داری جهت انجام کارهای خانه‌ی پروفسوری با خصوصیات خاص انتخاب می‌شود. تا قبل از راوی نُه خدمتکار به این خانه اعزام شده اما دوام نیاورده‌اند. پروفسور، مردی 64 ساله است که سابق بر این استاد ریاضیات بوده است اما هفده سال پیش در یک تصادف اتومبیل ضربه‌ی سختی به سرش می‌خورد و پس از آن، اتفاقات جدید را به یاد نمی‌سپرد و در واقع حافظه‌ی کوتاه‌مدت او حداکثر هشتاد دقیقه دوام دارد. او برای به خاطر آوردن مسائل مهم، آنها روی کاغذهای کوچکی می‌نویسد و به کتش سنجاق می‌کند. کار در منزل چنین مردی البته ساده نیست... شما همیشه یک غریبه‌ هستید!

راوی پسر ده‌ساله‌ای دارد که پس از مدرسه به خانه می‌رود و تا زمان بازگشت مادرش، تنهایی کارهای خودش را انجام می‌دهد. وقتی پروفسور به این موضوع پی می‌برد از راوی می‌خواهد که حتماً پسرش بعد از مدرسه به خانه‌ی او برود تا تنها نباشد و تحت مراقبت مادرش باشد. این کار خلاف قوانین شرکت خدماتی است ولی راوی به آن تن می‌دهد. "خدمتکار و پروفسور" روایت ساده و شیرین و روان ارتباط این سه نفر است. روایتی کاملاً انسانی و لطیف.

با توجه به شرایط حافظه‌ای پروفسور تنها موضوعی که طرفین می‌توانند بدون نگرانی راجع به آن صحبت کنند ریاضیات و اعداد است. راوی هم مانند خیلی از شما! این موضوع برایش جالب نیست و به‌خصوص در مدرسه به حدی از ریاضیات بدش می‌آمده که با دیدن کتاب ریاضی تب می‌کرده است. اما پروفسور استعداد شگرفی در تدریس ریاضیات دارد. این را می‌توان از روی تلاش‌های راوی در برخی جستجوهایش پیرامون اعداد، در طول روایت فهمید و البته در موارد معدودی که مایِ خواننده نیز در آن شریک می‌شویم بر این مهارت صحه خواهیم گذاشت.

اعداد برای پروفسور راه اتصال با دنیای بیرون هستند. اعداد پیش از پیدایش بشر وجود داشتند و پس از آن هم وجود خواهند داشت... آنها ابدی هستند و به همین خاطر قابل اتکا و قابل اطمینان هستند. حقایق ابدی دیگری هم در این دنیا وجود دارد که به‌زعم او ریاضیات می‌تواند به آنها صورت ببخشد.

به این فکر کنید که می‌خواهید با کسی ارتباط برقرار کنید و ارتباط محبت‌آمیز داشته باشید که مدام شما را و کارهای شما را از یاد می‌برد. این راهی است که راوی در آن تلاش می‌کند و روایت را لطیف و انسانی جلوه می‌دهد.

***********

خانم یوکو اوگاوا (1962) ریاضی‌دان و نویسنده‌ی ژاپنی که تاکنون بیش از سی رمان نوشته و منتشر کرده است که با توجه به جمیع جهات می‌توان گفت نویسنده پرکاری است. این اثر او با نام اصلی "معادله‌ی محبوب پروفسور"(2003) جوایز متعددی کسب کرده است و با استقبال خوبی هم روبرو شد. در این زمینه کافیست بدانیم که ظرف یک ماه در ژاپن یک میلیون نسخه از آن به فروش رفته است... یعنی می‌میرم اگر داخل پرانتز اشاره نکنم که بابا بالاخره یک فرقی باید باشد بین ملتی که راهش را پیدا می‌کند و ملتی که راهش را پیدا نمی‌کند! و در همین داخل پرانتز عرض کنم که چرا یک کاندیدا با اعتماد به نفس بالا به خودش اجازه می‌دهد دروغ بگوید و شامورتی‌بازی دربیاورد و ما نظاره‌گر باشیم که میزان آرای او بالا هم برود و... از پرانتز با آه و افسوس بیرون می‌آیم:یک میلیون نسخه در یک ماه و در نهایت بیش از پنجاه میلیون نسخه!

البته ما به جای تیراژ بالای فروش و خواندن کتاب، به نحو دیگری معادله را متعادل کرده‌ایم و می‌کنیم: کتاب را سه بار ترجمه و منتشر می‌کنیم!

مشخصات کتاب من: مترجم کیهان بهمنی، نشر آموت، چاپ اول زمستان 1391، تیراژ 1100 نسخه، 248 صفحه.

..............

پ ن 1: ترجمه‌ای که من خواندم خوب بود اما دو سه جا به نظرم نیاز به بازخوانی و اصلاح دارد؛ پاراگراف دوم ص66 که با تعریف اعداد ناقص و زاید همخوانی ندارد و جابجاست، جمله‌ی آخر داستان هم "عدد اول 28 است." اشتباه است و "عدد کامل 28 است." صحیح است (28 عدد اول نیست بلکه عدد کامل است).

پ ن 2: عدد اویلر یا نپرین معمولاً جاهایی خودش را نشان می‌دهد که انتظارش را نداریم. انتظار ظهورش در یک داستان را نداشتم.

پ ن 3: نمره من به کتاب 3.7 است. (در سایت گودریدز 3.94 از مجموع 18979 رای و در سایت آمازون 4.4 است)

 

خاطرات یک گیشا آرتور گلدن


گاهی اوقات، فکر می‌کنم چیزهایی را که به یاد می‌آورم واقعی‌تر از چیزهایی هستند که می‌بینم.

.

یک "گیشا" از خاطراتش می‌گوید! از زمانی که دختربچه کوچکی بود و در کلبه پدر پیر و ماهیگیرش به همراه خواهر و مادر بیمارش زندگی می‌کرد. از آن بعد‌از‌ظهری می‌گوید که بهترین و بدترین روز زندگیش بود. از دیداری که او را در مسیری قرار داد که در انتهایش بنشیند و برای ما داستان زندگیش را بازگو کند...

گیشا کیست؟ شاید در فیلم‌های ژاپنی دیده باشید که در مهمانی‌های اشراف، زنان جوانی با آرایش‌های خاص، ساز می‌زنند و رقص‌های سنتی را اجرا می‌کنند و چای و ساکی برای مهمانان می‌ریزند. صورت سفید شده و آرایش نقاب‌وارشان بیش از هرچیز جلب نظر می‌کرد. وظیفه‌ی آنها شادی‌آفرینی و سرگرم نمودن مهمانان بود. البته در معدودی از موارد محتمل بود که این سرگرمی محدود به مواردی که گفتم نباشد اما این دلیل نمی‌شود که ساده‌سازی کنیم و آنها را روسپی یا نظیر آن بخوانیم... در واقع در سیستم سنتی ژاپن روسپیان گروه دیگری بودند و اسم دیگری هم داشتند.

"گی" به معنای هنر است و معنای کلمه "گیشا" می‌شود هنرمند یا صاحب‌هنر. گیشاها از کودکی تحت آموزش‌های سخت و سنگین در خصوص زدن سازهای مختلف, انجام رقص‌های مختلف, خواندن آواز, یادگیری آداب و ادب شغل آینده خود و... قرار می‌گرفتند و همانطور که در کتاب می‌خوانیم سخت‌ترین تنبیهات به بد ساز زدن و یا فراموش‌کردن ابیات و کلمات هنگام آواز خواندن نبوده است بلکه عدم رعایت ادب و آداب و آراستگی (مثل عدم رعایت شئونات و احترام به کسانی که ارشدترند یا کثیف بودن زیر ناخن) منجر به مجازات‌های سنگینی می‌شد.

پس اگر بخواهم جمعبندی کنم, شما در این کتاب علاوه بر یک خط داستانی جذاب, وارد یکی از زیرسیستم‌های پیچیده و پر‌ رمز و راز ژاپن خواهید شد. البته... البته این که ما خوانندگان غیر‌ژاپنی هیچ اطلاعاتی از این قشر نداریم به نویسنده و خواننده کمک می کند که بدون دست‌انداز جلو برویم!

*******

در ادامه مطلب در مورد کتاب کمی خواهم نوشت اما چنانچه می‌خواهید این کتاب را بخوانید این دو نکته را آویزه گوشتان قرار دهید:

اول این‌که یادداشت پشت کتاب فاجعه است... یک فاجعه داستانی!!... من هرگاه در نوشته‌هایم می‌خواهم به گوشه‌ای از یک داستان اشاره کنم دست و دلم می‌لرزد حتا اگر میزان آن یک‌هزارم این چیزی باشد که در یادداشت پشت جلد این کتاب "لو" می‌رود! در واقع یادداشت پشت جلد مهمترین گره داستان را رو می‌کند! خیلی ساده و در قالب چند خط! من این شانس را داشتم که دوستی، قبل از خواندن کتاب به من این موضوع را گوشزد نموده بود و اساسن تجربیاتم به من ثابت نموده است که قبل از خواندن هر کتابی به هیچ وجه به پشت جلد, مقدمه, یادداشت نویسنده و ناشر و مترجم نگاهی نیاندازم. این موارد را همیشه می‌توان بعد از داستان خواند اما گاهی داستان را نمی‌شود بعد از این‌ها خواند!! وقتی کتاب را به پایان بردم و پشت جلد را نگاه کردم به واقع دقایقی چشمانم گرد شده بود...

نکته دوم یادداشت نویسنده است یا چیزی که تحت این نام در ابتدای کتاب آمده است. طبعن با توجه به تجارب پیش‌گفته، این قسمت را بعد از اتمام کتاب خواندم. این یادداشت در واقع تمهیدی از طرف نویسنده برای شروع داستان می‌تواند باشد یا چیزی که بیشتر احتمال آن را می‌دهم این است که در چاپ‌های متاخر کتاب این بخش اضافه شده باشد به دلایلی که در ادامه مطلب خواهم نوشت. پیشنهاد من این است که این قسمت را نیز بعد از اتمام کتاب بخوانید.

*******

آرتور گلدن نویسنده آمریکایی, این کتاب را در سال 1997 روانه بازار نمود. این کتاب به مدت دو سال در لیست پرفروش‌های نیویورک تایمز بود و موفق به فروش چهار میلیون نسخه شد. علاوه بر آن, کتاب به 32 زبان ترجمه شد.  این کتاب در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند حضور دارد. در سال 2005 نیز بر اساس این داستان فیلمی به همین نام ساخته شد که 3 جایزه اسکار به دست آورد.

طبق اطلاعات سایت کتابخانه ملی, این کتاب با ترجمه خانم مریم بیات در سال 1380 و توسط انتشارات سخن منتشر شده است و در سال 1381 نیز به چاپ سوم رسیده است. کتابی که من خوانده ام افست است و همانطور که در تصویر می بینید عنوانش نیز "خاطرات گیشا" درج شده است و کتاب فاقد نام ناشر و... است.

.......................

پ ن 1: مشخصات کتاب من؛ ترجمه مریم بیات, 640 صفحه , قیمت بازار 30000 تومان

پ ن 2: نمره کتاب 4.1 از 5 می باشد.

پ ن 3: همانطور که گفتم کتاب من افستی است و... صفحات کتاب همه دارای نظم و ترتیب و توالی است، اما در صفحات 239 و 240 یک وقفه یا یک پرش یا یک جاافتادگی احساس می‌شود.

 

 

ادامه مطلب ...

خانه خوبرویان خفته یاسوناری کاواباتا

خانه خوبرویان خفته شامل 3 داستان مجزا است که تشابهات محتوایی و فرمی با هم دارند. از لحاظ فرمی در هر سه داستان می توان انگشت بر روی "تداعی" به عنوان موتور پیش برنده داستان, گذاشت و از منظر محتوا می توان به عناصر مشترکی نظیر تنهایی و انزوا, رابطه, خواب و زندگی, گناه و لذت و بیرحمی انسانها...اشاره کرد.

همین ابتدا اعتراف کنم که علیرغم احساس لذت در خوانش دوم و سوم, قادر به فهم تمام زوایای این سه داستان نشدم...در واقع بهتر است بگویم فقط اندکی از زوایا را لمس نمودم!! که در ادامه مطلب به آنها اشاره می کنم.

...............

دست : راوی که یک مرد جوان 33 ساله است, در محضر دختری جوان است. فارغ از این که چه صحبت هایی قبل از شروع داستان رد و بدل شده است, در همان جمله اول, دختر در یک فضای سورئال و نمادین دست راست خود را از کتف جدا می کند و به راوی می دهد تا یک شب این دست را در اختیار داشته باشد...دستی که انگار دخترک روح خود را در آن دمیده باشد. مرد دست را با خود به خانه می برد...

پرندگان و حیوانات دیگر: مردی حدودن 40 ساله به همراه مستخدمه اش با یک دسته گل به محل برگزاری نوعی رقص می روند تا رقص دختری به نام شی کاگو که از دوستان سابق مرد است را ببینند. در مسیر از کنار یک محل خاکسپاری می گذرند و کامیونی پر از پرنده را می بیند که قرار است بعد از مراسم خاکسپاری آزاد شوند. مرد به یاد دو جسد پرنده در خانه اش می افتد و تداعی پشت تداعی...مردی که تنهاست و تنهایی اش را با انبوهی از پرنده و حیوانات دیگر پر می کند. او بعد از مرور کلی خاطره از پرندگان و حیوانات دیگرش به سالن می رسد و...

خانه خوبرویان خفته: مردی 67 ساله از طریق یکی از دوستانش با خانه ای آشنا می شود که در آن از پیرمردانی که قوای جنسی خود را از دست داده اند پذیرایی می شود. بدین گونه که زیبارویانی را با داروی خواب آور به خوابی عمیق فرو می برند و پیرمردان شب تا صبح در کنار ایشان استراحت می کنند بدون این که بخواهند یا بتوانند آسیبی به این زیبارویان برسانند. پنج فصل داستان, روایت پنج بار حضور اگوچی پیر در این مکان و بیان افکار و تداعی خاطرات اوست...

..............

یاسوناری کاواباتا برنده نوبل ادبیات در سال 1969 است و البته سه چهار سال بعد از کسب این جایزه بوسیله گاز خودکشی کرد. این مجموعه دو بار به فارسی ترجمه شده است. ترجمه ای که من خواندم بد نبود اما خب من به این نتیجه رسیدم که واقعن وقتی زبان بلد نیستم باید بتمرگم سر جام و صدام در این زمینه در نیاد و دعا کنم که عزیزان مترجم جایی را که نمی توانند ترجمه کنند, حذف نکنند...حذف را بگذارند برای عزیزان ممیز... مای خواننده, می زنیم توی سر خودمان و یک چیزی از متن می کشیم بیرون اما جرئت نداریم مثل ارشمیدس اورکا اورکا گویان از حمام بزنیم بیرون چون می ترسیم چیزی که خوانده ایم نسبتی با چیزی که بوده است نداشته باشد. در هر حال یکی از مناسک خواندن کتاب های دارای ظرافت های مفهومی این است که بعد از خواندن بلند بگویید "ان شاء الله که گربه بود". در مورد این کتاب جز یکی دو مورد اشکال متوجه چیزی نشدم اما در هفته ای که گذشت در مورد یک کتاب دیگر مطلبی خواندم که حالم را از این بابت گرفت!

مشخصات کتاب من: انتشارات آمه, مترجم رضا دادویی, چاپ پنجم1391, تیراژ 1000 نسخه, 160 صفحه

..................................

 پ ن: در ارادت مارکز به داستان خانه خوبرویان خفته همین بس که آن مرحوم دلبرکان غمگین من را بر پایه طرح این داستان نوشت, کاری که نویسندگانی در آن سطح نمی کنند (من ندیده ام لااقل) قبل از نوشتن آن هم عنوان کرده بود که این خانه خوبرویان خفته تنها رمانی بوده که دوست داشت جای نویسنده آن می بود.

ادامه مطلب ...

ظرافت جوجه تیغی موریل باربری

داستان مجموع نوشته های دو راوی است که تقریبن به صورت متناوب در فصل های کوتاه و جداگانه کنار هم قرار گرفته است. یکی از این راویان خانم "رُنه میشل" 54 ساله که سرایدار ساختمانی هشت واحده است که ساکنین آن از طبقه مرفه جامعه (نماینده مجلس، کارخانه دار، عضو شورای دولتی، منتقد معروف و...) هستند. او در ابتدا خودش را اینگونه توصیف می کند:

... ریزه میزه، زشت، چاق و خپله. پاهایم پر از میخچه است. بوی دهانم...نباید بی شباهت به نفس ماموت باشد. درس نخوانده ام، همیشه فقیر، ملاحظه کار و آدم بی اهمیتی بوده ام...تحملم می کنند به علت این که کاملاً منطبق با آن چیزی ام که باور اجتماعی از یک سرایدار دارد...(ص13)

بند آخر توصیف فوق اهمیت ویژه ای دارد. رُنه از کودکی دیوانه وار کتاب می خوانده است و علیرغم استعداد و هوش بالایی که داشته همیشه سعی می کرده که در مدرسه کسی متوجه این موضوع نشود و بعدها هم با کوشش بسیار تصویر خودش را با تصویری که از یک زن سرایدار در جامعه وجود دارد منطبق می کند. به همین خاطر در پستو کتاب می خواند و فیلم می بیند درحالیکه تلویزیون اتاق سرایداری با صدای بلند روشن است (و احتمالن روی کانال سریال های آبکی) و یا در ارتباط با کارفرماها مدام سعی می کند خنگ و متناسب با همان تصویر رایج ظاهر شود...اما در نوشته ها و افکارش که برای مای خواننده آشکار می شود ما با زنی فوق العاده باهوش روبرو هستیم که در مورد مسائل مختلف تحلیل های قابل توجهی دارد (حتا در مورد پدیدارشناسی هوسرل مطالعه می کند و حرف دارد!). ما در رفتار و گفتار و پندار این زن ظرافت هایی را می بینیم که طبعن به راوی دوم حق می دهیم اینگونه تشبیهی در مورد رُنه به کار ببرد:

خانم میشل ظرافت جوجه تیغی را دارد: از بیرون پوشیده از خار، یک قلعه‌ی واقعی نفوذناپذیر، ولی احساسم به من می‌گوید که از درون او به همان اندازه‌ی جوجه‌تیغی ظریف است، حیوان کوچک بی‌حال، به‌شدت گوشه‌گیر و بی‌اندازه ظریف...(ص161)

اما راوی دوم "پالوما ژُس" دختر 12 ساله ای از ساکنان ساختمان است که از قضا او هم باهوش و به طرز خارق العاده ای چی بگم که حق مطلب را ادا کند!!؟...به طرز خارق العاده ای...حالا شما فعلن به موشکاف و تحلیلگر اکتفا کنید تا در ادامه به این موضوع بپردازم.پالوما تصمیم دارد که در روز تولد 13 سالگی اش خودکشی کند و از آنجایی که به قول خودش: مهم مردن و در چه سنی مردن نیست، مهم این است که آدم به هنگام مردن در حال انجام دادن چه کاری است (ص22) تصمیم دارد تا زمان موعود اندیشه های عمیق بپروراند و آنها را بنویسد. پس یک بخش از داستان همین اندیشه های عمیق پالومای 12 ساله است که شامل جملات اندیشه سوز و پولِ کتاب حلال کنی! است مثل این:

آدم ها خیال می کنند به دنبال ستاره ها می گردند ولی مثل ماهی قرمز های داخل پارچ کارشان پایان می یابد. (ص18)

از طرف دیگر چون این احتمال را می دهد که ممکن است در این جهان چیزی وجود داشته باشد که ارزش زندگی کردن را داشته باشد و منطقی نیست که آن را از دست بدهد در یادداشت های دیگری به این موضوعات می پردازد که تحت عنوان "یادداشت در زمینه حرکت مردم" بخش دیگری از روایت های پالوما ست.

با این حساب، این که زندگی چیست و چه ارزشی دارد و چه چیزهایی به زندگی ارزش می دهند موضوع اصلی داستان است.

***

این دو راوی علیرغم تفاوت سنی فاحش و تفاوت طبقاتی آشکارشان به شدت شبیه یکدیگرند به گونه ای که می توان هر دو را یکی دانست: یک مدرس سابق فلسفه در دانشگاه به نام خانم موریل باربری.

بعد از خواندن کتاب وقتی بشنوید که نویسنده فرانسوی آن در حال حاضر در ژاپن زندگی می کند اصلن تعجب نخواهید کرد واقعن جای دیگری اگر بود تعجب داشت... بار اول که کتاب را خواندم (همین چند روز پیش) حس خوبی داشتم و حتا برخی ناروانی های ترجمه را هم زیر جلکی رد می کردم (این که کتاب را از یکی از بهترین دوستانم هدیه گرفته بودم در این قضیه بی تاثیر نبود!)... اما الان که دور دوم را تمام کرده ام پنجاه پنجاهم!(از حیث رمان و ادبیات و شیوه های داستان پردازی و البته نه محتوا) در ادامه خواهم پرداخت به این موضوع....

کتاب را آقای مرتضی کلانتریان ترجمه و نشر کندوکاو آن را منتشر نموده است.


 

ادامه مطلب ...