1) آلونسو کیشانو فردی مهربان و اهل مطالعه است که توجه چندانی به کسب ثروت و مقام ندارد. او به قصهها و حکایات مربوط به شوالیهها بسیار علاقمند است و این شبفتگی به مرور او را به جایی میرساند که خود را برگزیده و مکلف و مامور به فداکاری و عمل در راه آرمانهای شوالیهگری احساس کند. هدف او البته نجات همه عالمیان است. او بالاخره بعد از مدتی غور و تدبر در امور خروج میکند و به «دون کیشوت» ملقب شده و در فضایی وهمآلود مبارزاتش را آغاز میکند. اما به نظر میرسد جهان واقعی تغییر کرده است و با آنچه در کتابها و داستانها و توهمات او نقش بسته است تفاوت دارد.
2) نویسنده با انتخاب این عنوان به روایتی داستانی از تحولات نیمه قرن سیزدهم هجری (مصادف با نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی) در ایران پرداخته است. نهضت بابیه. در سلسله پستهای «مقاومت شکننده» خوشبختانه به قرن نوزدهم در ایران رسیده بودیم و دیدیم که بدبختانه چه شرایط اسفناکی در این سرزمین حکمفرما بود. بعد از افول و سقوط صفویه و ورود به دوران طولانی جنگهای داخلی و دست به دست شدنها چنان از تحولات دنیا عقب افتادیم و بل بیاطلاع بودیم که وقتی در اوایل این قرن نماینده دولت فرانسه برای بعضی رجال مهم دولت فتحعلیشاه از انقلاب فرانسه و اصول جمهوریت و حقوق بشر صحبت میکند آنها به درجهای شگفتزده میشدند که گویی داستانهای هزارویکشب میشنیدهاند!
3) در این دوران ایالات و ولایات از سوی حکومت مرکزی اجاره داده میشد و حکام مذکور میبایست علاوه بر مبلغ اجاره، مواجب ابوابجمعی و سود خودشان و هزینههایی که برای کسب این مقام به دمودستگاه دولتی پرداختهاند را مجموعاً از حلقوم رعایای مناطق تحتامر بیرون میکشیدند! آنها طبعاً در این راه از هیچ (تأکید میکنم از هیچ) اقدامی فروگذار نمیکردند... از شکنجه و بگیر و ببند گرفته تا بزن و بکش!... امرای فوقالاشاره تلاش میکردند در این راستا از یکدیگر گوی سبقت را بگیرند و خلاصه چیزی که اصلاً وجهی نداشت آبادانی و توسعه مناطق تحتامر و حالوروز رعایا بود.
4) یاد نقلی از ظلالسلطان افتادم در اواخر همین قرن، که به خونریزی و سفاکی شهره بود... بدین مضمون: ما که بزرگترین فرزند ناصرالدینشاه هستیم هنوز به اندازه معتمدالدوله آدم نکشتهایم! چنین حکامی در ولایات قدرت را به دست داشتند.
5) رعیت به واقع هیچ پناهگاهی نداشت؛ در مقابل عمال حکومتی و ابوابجمعی و چماقداران آنها که «هیچ» پناهگاهی نداشت. مطلقاً. در تعامل با یکدیگر هم اگر به مشکلی برمیخوردند سیستم رفع اختلافات و باصطلاح محکمهها چنان فشل و آغشته به فساد بودند که آرزوی رعایا این بود که کارشان به آنجاها نکشد! چه آرزوی آشنایی!! لذا چندان نیاز نیست در این فقره طول و تفصیل بدهم تا مخاطبی که هیچ اطلاع تاریخی از این دوره ندارد عمق فاجعه را تصور کند. العاقل یکفیه الاشاره. کافیست به صدرنشین خواستههای مردم در ابتدای جنبش مشروطه (در اواخر همین قرن) نگاهی بیاندازیم: تأسیس عدالتخانه.
6) با توجه به موارد بالا خودمان را برای لحظاتی به جای رعایای آن زمان بگذاریم: مگر میتواند ظلم ظالمان از این حد فزونتر گردد!؟ مگر بدتر از این هم داریم!؟ پس از این جاگذاری به یاد بیاوریم که این رعایا قرنها شنیدهاند که وقتی ظلم به غایت خود رسید منجی عالم بشریت خواهد آمد. این ترکیب باضافه مواردی دیگر (که در کتاب دونکیشوتهای ایرانی آمده است) طبعاً شرایط را آبستن هر اتفاقی میکند.
7) ناغافل یاد رئیسجمهور سابق خودمان افتادم... وقتی از اواسط دوره دوم با برخی انتقادات از طرف حامیان خود مواجه شد و برچسب انحراف و جریان انحرافی را بر روی نزدیکان خود مشاهده کرد در یک مصاحبه خیلی رک و راست از خودش دفاع کرد که در فلان موضوع و بهمان قضیه چیزی از خودش درنیاورده است بلکه همان چیزهایی که سالها پای منابر شنیده است را تکرار و یا عمل میکند.
8) ما در دوران اوج تمدنی خودمان هم با نهضتها و جریانات «باطنگرایانه» غریبه نبودیم لذا در دوران حضیض دمخور بودن با بواطن و جریانات تأویلگرا قابل درک است. یکی از راهحلهای ساده برای حل مسائل و تحلیل وقایع این است که مسئله را ببریم در فضایی تجریدی که قابل دسترسی نیست و در موردش داستانسرایی کنیم لذا بازار علوم خفیه همواره داغ بوده و هست! یک نمونه سادهی آن که امروزه بسیار قابل مشاهده است همین باورهای توهمی در باب توطئه و دستهای پشت پرده در همه امور است.
9) با اعداد بازیهای جالبی میتوان پیاده کرد اما تحلیل کائنات و... با عددبازی جالب نیست! مثلاً برخی چنان با اعتماد به نفس و بیان وقایعی که مو لای درز وقوعشان در گذشته نمیرود استدلال میکنند که هر ده سال یا هر بیست سال یک اتفاق ویژه در کشور رخ میدهد که گویا این عدد 10 یا 20 رمز و راز ویژهای دارد و مقولات پیچیدهای نظیر تحولات اجتماعی تابع خواص این اعداد هستند!! وقتی از درک و تحلیل امور پیچیده ناتوان هستیم اعتراف به ندانستن سختتر از پناه بردن به راهحلهای اتصالکوتاه اینچنینی است.
10) ما که الان در قرن بیست و یکم هستیم و انفجارها و انقلابات علمی و تکنولوژیک و... و... را پشت سر گذاشتهایم وضعمان این است پس چندان حرجی بر گذشتگانمان نیست!
11) معلمین ما همیشه توصیه میکردند که در امتحانات ابتدا سوال را خوب بخوانیم... میگفتند نصف جواب در سوال نهفته است... واقعاً بدون فهم مسئله چگونه میتوان به حل آن پرداخت!؟ خوشبخت آن جامعهای که در فهم و طرح سوال موفقاند. در نقطه مقابل جوامعی هستند که خواستهها و سوالاتشان ارتباط منطقی با نیازها و مشکلاتشان ندارد؛ اینها در تاریکی به اعضای مختلف فیل دست میکشند و دُر میفشانند.
12) حل مسئله خودش یک مهارت است که طبعاً در حوزه اجتماع از عهده عقل یکی دو نفر که از قضا مهارتی ندارند برنمیآید. به تاریخ که مراجعه میکنیم مسئولینی را میبینیم که حل بحران را مترادف با حذف آدمهای درگیر آن بحران میدیدهاند. مثلاً جرم و جنایت با حذف زمینههای شکلگیری آن ممکن است نه حذف مجرم... در باقی مسائل هم همین است. منتها راه سادهتر همان حذف است! البته انصافاً در زمینه حذف از خودمان خلاقیتهایی بروز دادهایم: بستن به لوله توپ، شمعآجین کردن، شقهکردن و...
13) کاش آدمها خواب نمیدیدند! این خواب دیدن چهها که با ما نکرده است. وقتی در همین عصر، عنصر خواب دستمایه تصمیمات سرنوشتساز میشود بر آدمیان دویست سال قبل چه خُردهای میتوان گرفت؟ در این که دنیای خواب دنیای عجیبی است شکی نیست اما ما زیادی به خوابهایمان تکیه میکنیم و شاید به همین خاطر بیداریمان هم عجیب و غریب میشود.
14) شاید برخی بگویند که به هرحال و به هر ترتیب این داستان به جایی ختم شد که برخی از مفاهیم مدرن و دستاوردهای دنیای نو قابل مشاهده است. تصور کنید در این ایام کرونایی آدمیان میخواستند با همان شیوههای طب سنتی واکسن کرونا را کشف کنند... با این ابزار (که در جایگاه خودش قابل احترام و دارای کارکرد است) به آن اهداف نمیتوان رسید. و حالا فرض کنید بعد از کشف واکسن یک عطاری بخواهد واکسن شرکت مُدرنا یا فایزر را عرضه کند؛ آیا میتوان عرضه واکسن توسط آن عطار را در لیست دستاوردهای طب سنتی گنجاند؟
15) کتاب دونکیشوتهای ایرانی داستان شکلگیری نهضت بابیه و تطورات بعدی آن است. از نظر من چندان نمیتوان آن را «رمان» به حساب آورد و بیشتر داستانی تاریخی یا ذکر تاریخ به صورت داستانی است اما عجالتاً هر اسمی روی آن بگذاریم باید اذعان کرد روایت روان و خوشخوانی است. علاوه بر این خواندن آن برای من رضایتبخش و مفید بود. ممکن است منابع مورد استفاده نویسنده مورد قبول اینطرفیها نباشد کما اینکه کتاب خیلی دیر مجوز گرفت و خیلی زود توقیف و جمعآوری شد.
16) تمام موارد فوق حاشیه و مقدمهای بر متن کتاب بود. موضوع البته بسیار مناقشهبرانگیز است و جا برای ذکر نکات قابل تأمل بسیاری دارد منتها «اینجا» ظرفیت آن را ندارد. این مطلب را در همین عدد 16 میتوان به پایان برد منتها 16 مربع کامل است و ممکن است اذهان را به سمت «انسان کامل» و «مرشد کامل» و امثالهم ببرد و تبعاتی به همراه داشته باشد! اگر میخواستم در همان عدد 15 موضوع را درز بگیرم ممکن بود کسی به ذهنش برسد که برود سراغ کلماتی که حروف ابجدش 15 میشود و کلمات «جیب» و «هود» و «یاد» و «جحد» را ول کند و به کلمه «بابی» بچسبد! شما حتماً میدانید که آن اصطلاحات (کاملدارها را میگویم) و این تقارنها چه سوءتفاهمها و چه فجایعی را در طول تاریخ رقم زده است! جا دارد یادی از فضلالله نعیمی استرآبادی و عمادالدین نسیمی شروانی بکنم که کمتر در میان ما شناخته شدهاند.
17) اگر شقهشقهام کنید از عدد 17 آنورتر نمیروم که کار بسیار بیخ پیدا میکند! پس در همین بند عنوان میکنم که هنگام خواندن برخی وقایع و فجایع در کتاب احساس شرم کردم. اما آیا باید ما شرمنده باشیم؟! الان مشغول خواندن رمان «دلبند» از تونی موریسون هستم و از اتفاق, وقایع آن داستان در زمانی مشابه این کتاب رخ میدهد و نشان میدهد ظرفیتهای بشر برای تولید فاجعه بسیار بالاست! اگر کسی هنوز بدان نحو نژادپرست باشد یا بدین نحو ... , در آن صورت بله جای شرمندگی بسیار دارد.
.........................................................
مشخصات کتاب: نویسنده بیژن عبدالکریمی, نشر نقد فرهنگ, چاپ اول 1397, تیراژ 1000 نسخه, 734 صفحه
.........................................................
پ ن 1: فکر میکردم آخرین مطلب مربوط به مقاومت شکننده را پارسال نوشتهام اما وقتی مراجعه کردم دیدم پنج سال گذشته است! باور کنید باورم نمیشد!!!
پ ن 2: کتاب بعدی که در مورد آن خواهم نوشت «دلبند» از نویسنده تازه درگذشته نوبلیست, خانم تونی موریسون خواهد بود. قبلاً از آثار ایشان در مورد «جاز» نوشتهام.
پ ن 3: نمره من به کتاب 4 از 5 است. ( این نمره با سازوکاری که برای نمره دهی به رمانها درنظر گرفته ام محاسبه نشده است. نمره به واسطه اهمیت کتاب از نظر تاریخی و ... محاسبه شده و کتاب را در رده رمانهای قابل توصیه قرار داده است)
«سقوط اصفهان و فروپاشی شاهنشاهی پرشکوه صفویان یکی از بزرگترین دگرگونیهای سدههای متاخر تاریخ ایران بود و بسیاری از پژوهندگان، به درستی، یورش افغانان را با حمله اعراب و یورش مغولان مقایسه کردهاند. جای شگفتی است که در نوشتههای تاریخی ایران دربارهٔ علل و زمینههای این شکست و پیآمدهای اسفناک آن برای تاریخ و مردم این کشور مطلب جدی و مهمی نیامده است؛ در این مورد نیز تنها اشارههای با معنا به آن حوادث را مدیون گزارشهای انگشتشمار بیگانگانی هستیم که در زمان یورش افغانان و محاصرهٔ اصفهان در ایران به سر میبردند...»
یوداش تادوش کروسینسکی (1675-1756) راهب یسوعی لهستانی در سالهای اواخر سلسله صفوی در اصفهان اقامت داشت. او همچون مبلغان مذهبی دیگر که گزارشاتی از اوضاع و احوال محل مأموریت خود تهیه میکردند، گزارش جامعی از وقایعی که منجر به سقوط اصفهان و انقراض سلسله صفویه گردید برای سرپرستی فرقه یسوعیان در فرانسه ارسال کرد. سرپرست مربوطه با توجه به اینکه صفویان متحد بالفعل و بالقوه اروپاییها در مقابل خطر امپراتوری عثمانی بود این گزارش را بااهمیت تشخیص داد و آن را در اختیار راهبی به نام آنتوان دو سِرسو قرار داد و شخص اخیر بر پایه گزارش کروسینسکی و منابع دیگر کتابی با عنوان «تاریخ واپسین انقلاب ایران» به زبان فرانسوی منتشر کرد(1728). طبعاً با توجه به اهمیت موضوع، این کتاب خیلی زود به زبانهای انگلیسی و ایتالیایی ترجمه و منتشر شد.
همچنین نسخهای از گزارش کروسینسکی به دربار عثمانیها رسید و به زبان ترکی عثمانی ترجمه و منتشر شد. جالب است که این ترجمه، دوباره به لاتین بازگردانده شد و پس از آن به زبان آلمانی نیز ترجمه و منتشر شد(1731). همه این تالیف و ترجمهها ظرف سه سال انجام شد و این در زمانی بود که هنوز بخشهای مرکزی ایران تحت کنترل اشرف افغان بود. گزارش کروسینسکی نهایتاً پس از گذشت یک قرن و پس از شکست ایران در جنگهای ایران و روس به دستور عباسمیرزا به فارسی ترجمه شد و با عنوان عبرتنامه منتشر شد.
بازنویسی طباطبایی در کتابِ حاضر، گزارشی کوتاه از حوادث منجر به سقوط اصفهان و توضیح برخی علتهای فروپاشی ایران در پایان عصر صفوی بر پایه روایت کروسینسکی و دو سِرسو است.
... هرگز تسخیر کشوری بزرگ به بهایی ارزانتر از این انجام نشد و کسانی که آن را عملی کردند، به هیچ وجه تصور نمیکردند بتوانند از عهده چنین کاری برآیند...
*****
ترجمه دنبلی از گزارش کروسینسکی، پس از انقلاب حداقل دو بار تصحیح و منتشر شده است: مریم میراحمدی (توس-1363) و یدالله قائدی (آناهیتا-1370). کتاب دو سِرسو نیز دو نوبت ترجمه شده است: ولیالله شادان (کتابسرا-1364) و ساسان طهماسبی (کتابسرا-1391).
به نظر میرسد کتابِ حاضر (سقوط اصفهان...) به سبب حجم کم و روانی نثر و گزیدهگویی و ضربآهنگ مناسب متن و عوامل دیگر مدخل مناسبی است به این مقطع مهم از تاریخ ایران...
مشخصات کتاب من: نشر نگاه معاصر، چاپ چهارم 1390، تیراژ 2000 نسخه، 90 صفحه
........................................
پ ن 1: در ادامه مطلب یکی دو نکته متفرقه اما مرتبط با موضوع آمده است.در قسمت قبلی به وضعیت اقتصادی ایران در طول قرن نوزدهم در قالب چند آمار پرداختیم و متوجه شدیم در راستای سیستم کشاورزیِ پولی چگونه رویکردهای کاشت محصولات کشاورزی دستخوش تغییر میشد و مثلاً وقتی صادرات گندممان هشتبرابر شد و قیمت آن یکهفتم شد رفتیم به سمت کشت تریاک و این محصول استراتژیک 25٪ صادرات ما را به خود اختصاص داد. و یا مثلاً متوجه شدیم که در حین صادرات گندم به واردات آرد گندم محتاج بودیم و یادی هم از نفت و بنزین کردیم. خلاصه اینکه جان فوران در کتابش پس از مرور همهی این آمارها نتیجهگیری کرد که تجاریشدن کشاورزی در زمینهی وابستگی فزاینده ایران و موقعیت حاشیهای آن در نظام جهانی موجب وخامت اوضاع بخش کشاورزی و معیشت دهقانان در سده نوزدهم گردید. حالا در این قسمت ببینیم در بخشهای دیگر چه خبر بود.
از شما چه پنهان، دکتر امر کرده است به دلیل دردهای گردنی، مطلقاً روی کیبورد، گوشی، کتاب و امثالهم خم نشوم. پس بدبختانه نمیتوانم در ادامهی مطلب رودهدرازی نمایم!
......................
پ ن 1: قسمتهای قبلی را میتوانید با کلیک بر روی برچسب مقاومت شکننده پیگیری نمایید.
پ ن 2: امسال را بدون انتخابات کتاب سپری کردیم. پیمایشهای اجتماعی و افکارسنجی و آمار و اطلاعات و نتایج، نشان میدهد که به همان سیستم قبلی برگردیم بهتر است. پس اگر بهزودی در این مکان صندوق دیدید، نگذارید به حساب نتایج انتخابات اخیر!
دیشب از سر غفلت داشتم گفتگوی ویژه خبری شبکه2 سیما را در باب اقتصاد مقاومتی و حواشی آن، میدیدم. از این جهت گفتم از سرِ غفلت چون شبکه3 مسابقه رئال و رم را پخش میکرد! مجری مطابق نُرم معمول مجریهای این تیپ برنامهها تخصص مناسبی در گندزدن به بحث داشت. خیلی جالب بود! مجری تشویق میکرد که توی حرف همدیگر بپرند چون باصطلاح برنامه تعاملی است! آخر برنامه هم به صدایش لرزشی خاص داد و با بغض، به قول خودش پیامکی تکاندهنده در مورد مشکلات اقتصادی خواند و خداحافظی کرد. پیامک چه بود؟ پدری پیامک زده است که امروز دخترش بهخاطر نداشتن پول تاکسی به مدرسه نرفته است و آنها مجبور شدهاند به مدرسه دروغ بگویند که دخترشان مریض شده است!!
دیشب از درد خوابم نبُرد!
نه به اینخاطر که مثلاً خیلی از ماها در گذشته و خیلیهامان همین الان، در سراسر طول تحصیل سوار تاکسی نمیشدیم و گاه مسافتهای طولانی را پیاده گز میکردیم که به مدرسه برویم و برگردیم!
نه به اینخاطر که مثلاً پدر مذکور با این همه مشکلات اقتصادی نصفشب "پیامک" میزند اینور و اونور!
نه به اینخاطر که اینروزها مدرسهها ککشان نمیگزد که عذر دانشآموز بابت غیبت موجه است یا خیر!
شاید به اینخاطر که مجریِ پرمدعا چقدر با اوضاع جامعه غریبه است و چقدر مشکلات در نگاه تلویزیونیها (همانند آنچه در سریالهایشان نمود دارد) سانتیمانتال است.
عزیزِ دلِ برادر! یکی از مهمترین مشکلات سقوط بنگاههای کوچک عدم توان رقابت با کالاهای قاچاق است؛ قاچاقی که بنا به برخی آمار تا نیمی از واردات کشور میرسد. کدام برنامه مستند و بازدارنده (خبری و غیرخبری) درخصوص قاچاق در صداوسیما ساخته شده است؟! مگر میشود این حجم کالای قاچاق وارد کشور شود و رسانهای تا بدین حد گسترده نتواند شفافسازی کند... حالا این بماند که مهمترین زنجیره بنگاههای صنعتی کوچک ظرف دو سه سال گذشته بهواسطه برخی سیاستهای خاص همین آقایان زمین خوردند.
بابا بگذارید کتابمان را بخوانیم و با خشدار و بغضآلود کردن صدایتان ما را اذیت نکنید! اصلاً توصیه میکنم چهارتا کتاب تاریخی نظیر همین مقاومت شکننده را بخوانید...
*****
پ.ن 1: ایوان گنچاروف نویسنده روسی (1812-1891) و خالق "ابلوموف" است که رمانی به نام "یک داستان معمولی" دارد که از قضا در همین ایام مورد اشارهی آمارهای ادامه مطلب نگاشته شده است، این رمان در ایران با نام "داستان همیشگی" توسط حشمت الله کامرانی ترجمه شده است.
پ ن 2: در ادامه مطلب چند نکته درخصوص کشاورزی و صنعت ایران در قرن نوزدهم آوردهام که یکی دوتا از آنها عبرتآموز است.
پ ن 3: برای دسترسی به قسمتهای قبلی کافیست روی برچسب مقاومت شکننده کلیک کنید.
ادامه مطلب ...
دور اولی که کتاب خانم دلُوِی را خواندم (همین دو هفتهی قبل) با خودم گفتم این چی بود! با یک ضرب و زوری خودم را به انتها رساندم... اما بار دوم به مدد دوپینگهایی که در انتهای کتاب بود، جذابیتهای خاص خودش را دارد و به همین خاطر احتمالاً یک هفته دیگر با هم هستیم. لذا فرصت هست که "مقاومت شکننده" را در ادامه مطلب پیش ببرم.
پ.ن: برای دسترسی به قسمتهای قبلی کافیست روی برچسب مقاومت شکننده کلیک کنید.
ادامه مطلب ...