میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

عطر پاتریک زوسکیند

 

پاراگراف اول

در فرانسه سده هجدهم میلادی مردی می زیست که یکی از با استعداد ترین و پلیدترین شخصیت های عصری بود که شخصیت های با استعداد و پلید کم نداشت.

پاراگراف اول نشان دهنده آن است که قرار است با سرگذشت مردی فرانسوی در قرن هجدهم آشنا شویم که خیلی پلید و بااستعداد است! حتمن قبول دارید که این تک جمله آهنگی دارد که ما را با خودش به درون داستان می کشاند. ساده ولی جذاب.

مختصری از داستان

در نیمه اول قرن هجدهم که هنوز خبری از پیشرفت های بهداشتی و کشف میکروب و برنامه های بهداشتی نبود , بوی گند همه جای اروپا را گرفته بود. در شهر پاریس که بزرگترین شهر اروپا بود , طبیعتن این بوی گند از همه جا بیشتر بود. زنی بیست و چند ساله در دکه ماهی فروشی اش در بدبوترین محله شهر پاریس (با توجه به مقدمات بدبوترین نقطه جهان!) دقایق آخر دوران بارداری اش را سپری می کند. این زن علیرغم چهار بار زایمان و داشتن بیماری های رایج آن زمان نظیر سفلیس و سوزاک و لاغری ناشی از فقر , هنوز بهره ای از زیبایی داشت و به قول راوی سوم شخص دانای کل , می توانست امیدوار باشد که پنج تا ده سال دیگر زنده بماند و شاید ازدواج هم بکند. این زن برای پنجمین بار زایمان می کند و این بار زیر پیشخوان دکه اش و در میان آشغال های گندیده ؛ بند نافش را خودش با کارد ماهی پاک کنی می برد و نوزاد را که قاعدتن می بایست مثل دفعات قبل مرده یا مشرف به مرگ باشد بین همان زباله ها رها می کند. اما این نوزاد که قرار است شخصیت اول این داستان باشد , بنا ندارد به این سرعت از دنیا خارج شود. لحظاتی بعد , درست زمانی که مادر در اثر ضعف بیحال می شود و چند نفری دورش جمع می شوند , نوزاد شروع به گریه می کند و موجبات کشفش را ایجاد می کند و لذا مادر به جرم اقدام به قتل دستگیر و وقتی اعتراف می کند که چهار زایمان دیگر هم به همین ترتیب داشته است , به جرم قتل گردن زده می شود!

در پاریس آن زمان , سالیانه ده هزار کودک سرراهی و حرامزاده تولید می شد که نود درصد آنها می مردند. این نوزاد با نام ژان باتیست گره نوی غسل تعمید یافت و به دایه ای سپرده شد. او به دلیل حالات خاصش دایه های متعددی را از خودش خسته و متنفر کرد. اما گره نوی سخت جان بود و چندان به غذای جسمی و روحی نیاز نداشت... زنده ماند و بزرگ شد و خطرات زیادی را نظیر بیماری های مهلک و اقدامات اطرافیان را پشت سر گذاشت چرا که هر کودکی را که از تولد در سطل آشغال جان سالم به در برده , نمی توان به آسانی از جهان بیرون انداخت. او بزرگ شد و مشخص شد که چه استعداد غریبی دارد: او نابغه عرصه بویایی بود.  

درصورت صلاحدید به ادامه مطلب بروید.

*** 

پ ن 1: زوسکیند یا سوزکیند؟!

پ ن 2: پاتریک برای ساخته شدن فیلم بر اساس رمانش 15 میلیون دلار دریافت کرده است. گوارای وجودش.

پ ن 3: به جای فونت 10 از فونت 11 استفاده کردم. خوبه؟ 

پ ن 4: انتخابات پست قبل تا دو روز دیگر ادامه دارد!

پ ن 5: حالا که بازار تبریک گرم است , من هم به ایشان تبریک می گویم و امیدوارم از فرصتی که به دستش رسیده است خاطره ای خوش برای خود و همه بسازد و متقابلن به خودم نیز متذکر می شوم قرار نیست همه کتاب های خوب دنیا "خود به خود" خوانده شود یا کس دیگری در گوش من زمزمه اش کند... کتاب را باید از سطر اول تا به انتها مسئولانه خواند. خیلی مثال دقیق و خوبی از کار در نیامد! العاقل یکفیه بالاشاره... یا به قول این ضرب المثل قدیمی: گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست! ... کاهل نباش ای میله.

ادامه مطلب ...

پوست انداختن (2) کارلوس فوئنتس

 

قسمت دوم

1- تلاش زیادی انجام دادم که یادداشتهایم را دسته بندی کنم و در قالب یک متن منسجم بیاورم, اما ظاهراً این روزها روزهای من نیست! اما به هر حال یک زورآزمایی مذبوحانه در ادامه مطلب انجام می دهم و شما دوست عزیزی که قصد کرده ای کتاب را بخوانی لطفاً به ادامه مطلب نیا چون به قول معروف!! می خواهیم چراغ ها را خاموش کنیم و مقداری لخت بشویم و سینه ای بزنیم , ممکن است داستان برایتان لوث شود... هرچند این از اوناش نیست (واقعاً هم الان که دوباره مطلب را می خوانم چندان خطرناک هم نیست!) ...اما به هر حال ... خطر لوث شدن در ادامه مطلب 

2- طی این مدتی که با این کتاب محشورم سوالات زیادی برایم ایجاد شده که فکر کنم بیشترش رو باید بگذارم تا دوستان دیگری از سرزمین پارس که در آینده ظهور می کنند , دست یابند و در این طرف و آن طرف این دنیای مجازی نکته ای را بگشایند و ما هم استفاده ای ببریم...اما برخی را در لابلای متنی که در ادامه مطلب (به خصوص قسمت بعد!) خواهم آورد از شما خواننده صبور خواهم پرسید و در کامنتها جوابهای شما را خواهم خواند...

3- یکی از موانع فهم کتاب , مسلماً این سنت ادبیات آمریکای لاتین در استفاده از حجم بالای اسامی است , اسامی مختلفی که بعضاً به گوش خواننده ناآشناست... این کتاب هم در این زمینه برای خودش رکورد دار است. حجم بالای اسامی اشخاص حقیقی, فیلم ها و هنرپیشه ها, کتاب ها و مکان ها و اساطیر یونانی و مکزیکی, نمادها و... توصیه من این است که بعد از خواندن هر تکه از روایت , اسامی مورد نظر را در گوگل سرچ کنید و در موردش بخوانید... فایده دارد, حتماً این کار را بکنید...نه در مورد این کتاب بلکه در همه موارد... در هر صورت این کتاب با این حجم بالا از اسامی که در روند داستان هم موثر هستند را نمی شود هورتی بالا انداخت باید مزه مزه کرد... می دانم که مزه مزه کردن یک گالن چهار لیتری حوصله می خواهد!

4- یک نقد خوبی هم در انتهای کتاب هست که کمک زیادی می کند...از مترجم گرانقدر هم بابت این نقد باید ممنون بود و هم بابت ترجمه خوب کتاب... البته من فقط از دید یک خواننده در این زمینه اظهار نظر می کنم , بحث تکنیکال قضیه می ماند برای صاحب نظران... اما چون راضی بودم به یک مورد اشکال/سوال اشاره می کنم که البته قسمت انتخابی خودش به تنهایی خواندنش خالی از لطف نیست در ص550 راوی رو به خواننده کتاب این گونه می گوید:

و تو , تماشاگر صبور, ناظری که در تمام این سفر شبانه طولانی دنبال ما آمدی, من به تو اعتماد دارم, با ما همراهی کن تا سپیده , تو خواننده مهربان , پر سخاوت , ضروری , آیا خبر داری که خانم های ایالات متحد هر سال ...

بله , منظورم همین کلمه "ضروری" است که احتمالاً ترجمه Necessary است و فکر می کنم که باید معنای دیگری در این جمله داشته باشد. این را از این جهت آوردم که بار چندم است که در کتابهای مختلف یا مقالات مختلف با نچسبی واژه "ضروری" در یک متن مواجه شده ام. من که متاسفانه در زمینه زبان تعطیلم اما دوستان نظرشان چیست؟ من با توجه به متن فارسی اگر می خواستم صفتی را برای خواننده اضافه کنم "محرم راز" , "همدل" یا چیزی توی این مایه ها به کار می بردم ...

5- جا داره همین جا عذرخواهی مبسوطی از یکی از دوستان بکنم که پارسال وقتی یه بار این کتاب اومد توی انتخابات (و رای نیاورد) ابراز علاقه ای نسبت به فوئنتس کرد و در ادامه گفت این کتاب رو از نصف رد نشد و ... من هم در جواب شوخی و طنز که این چه علاقه ایست!؟ ... نخوانده بودم و از روی نادانی چیزی گفتم... از کلاغ شورشی طلب بخشش دارم... دو ماهه درگیر این کتابم!!

6- این دو قسمت صوتی از کتاب را هم گوش کنید بد نیست... لینک اول ... لینک دوم ... تقریباً مرتبط با ادامه مطلب است.

7- مشخصات کتاب من: مترجم عبدالله کوثری , انتشارات آگاه , چاپ چهارم , زمستان 1388, تیراژ2200نسخه , 632 صفحه (داستان حدود 600 صفحه) , قیمت 12000 تومان)

*** 

لینک قسمت اول 

لینک قسمت سوم لینک قسمت چهارم
ادامه مطلب ...