میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

صبحانه در تیفانی – ترومن کاپوتی

مقدمه اول: «رویای آمریکایی» اصطلاحی است که اوایل دهه 1930 باب شد، درحالیکه قدمتی بیشتر دارد و حتی ریشه‌های آن را در اعلامیه استقلال می‌توان جست؛ برابری انسان‌ها و حقوقی مثل حق حیات و آزادی و فرصت‌های برابر. در ذیل دو رمانِ‌ «موش‌ها و آدمها» و «آنها به اسب‌ها شلیک می‌کنند» در مورد این اصطلاح مستقیماً نوشته‌ام و البته که داستانهای بیشتری در این مورد موجود است (مثلاً اینجا، اینجا، اینجا و اینجا). زیربنای رویای فوق این عقیده است که انسان‌ها اگر شرایط مهیا باشد، می‌توانند به هر آنچه که می‌خواهند برسند. مشهور است که این شرایط در نیمه دوم قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم در سرزمین جدید مهیا بوده و این باوری است که خیلی‌ها داشتند و بر اساس آن از اقصی نقاط عالم رهسپار سرزمینِ فرصت‌ها شدند. برخی با تلاش و پشتکار مرزهای رویای خود را درنوردیدند اما برخی هم در فرایند تلاش خود برای دستیابی «سریع» به پول و شهرت گرفتار تبعاتِ آن شدند و سرانجامشان به «تراژدی آمریکایی» منتهی و مهمترین سرمایه خود، یعنی «زندگی»، را قربانی این اهداف کردند.    

مقدمه دوم: «تیفانی» در سال 1837 به عنوان یک فروشگاه لوازم‌التحریر لوکس و فانتزی‌فروش در نیویورک آغاز به کار کرد و به مرور با خلاقیت‌هایی که مالکان آن به خرج دادند به یک برند معروف جهانی در زمینه کالاهای لوکس مبدل شد که از طلا و نقره و جواهر و عطر و ساعت گرفته تا ظروف چینی و کریستال و غیره و ذلک را در بر می‌گیرد. این شرکت دارای شعب فراوانی در نقاط مختلف دنیاست ولی فروشگاه معروف آن در نیویورک مکانی است که شخصیت اصلی این داستان در آنجا امنیت و حال خوب را حس می‌کند. در زمان‌هایی که احساس افسردگی می‌کند با حضور در این فروشگاه، خود را درمان می‌کند. فکر می‌کنم هر کدام از ما مکان‌هایی از این دست (مشابه یا متفاوت) داریم که کارکرد مشابهی دارد.   

مقدمه سوم: اخیراً چند نوبتِ پیاپی با این گزاره روبرو شدم که «باید به عقیده یکدیگر احترام بگذاریم»... عجیباً غریبا!...عقاید و نظرات را باید شنید و در موردشان اندیشید و نقد کرد و... اما احترام؟!!... آن چیزی که واجد احترام است «انسان» است، فارغ از عقایدش، سن و سالش، تحصیلاتش، ثروتش و... این چند جمله خیلی به ادامه‌ی این مقدمه ارتباطی ندارد و فقط سر دلم مانده بود! در مورد این رمان و فیلمنامه اقتباسی از آن اگر بخواهم صریحاً نظر بدهم (نظر؟! احترام بگذارید!!!) باید بگویم رمان متوسطِ رو به بالایی بود که عالی نوشته شده و با معیارهای من خیلی بد از آن اقتباس شده است. یک رمانِ شخصیت، در مورد زنی به نام «هالی گولایتلی» که در تلاش برای دستیابی به رویایی مشابه مقدمه اول است و در تیفانی احساس آرامش می‌کند.

******

راوی اول‌شخص داستان نویسنده‌ایست که بعد از سالها به محله‌ای مراجعه می‌کند که در ابتدای راه نویسندگی، در منهتنِ نیویورک، در آنجا ساکن بود. «جو بل»صاحب یک بار در این محله است که او را برای مطلب مهمی فراخوانده است. از آنجایی که موارد مشترک بین این دو زیاد نیست، راوی حدس می‌زند که موضوع به نحوی به دوست مشترک آنها «هالی» ارتباط دارد؛ دختر جوانی که در واحد زیرین آپارتمانی که آن زمان (سال 1943) راوی در واحد زیر شیروانی آن سکونت داشت، زندگی می‌کرد. ده پانزده سال از آن ایام گذشته است اما کیفیتِ حضور هالی در زندگی راوی به گونه‌ای بوده است که این نویسنده را به آن محله بکشاند.

گفتگوی راوی و صاحبِ بار حاوی نکته‌ یا خبرِ تاثیرگذاری نیست اما همین کفایت می‌کند تا انگیزه روایت به وجود بیاید و داستان هالی بیان شود؛ دختری با افکار و اخلاقیات و روحیاتی خاص که اگرچه همگنان زیادی در ادبیات و سینما دارد اما شخصیت ماندگاری است. در ادامه مطلب بیشتر در مورد ایشان خواهم نوشت.    

******

ترومن کاپوتی (1924-1984) در نیواورلئانِ آمریکا به دنیا آمد. در چهارسالگی پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند. نام کاپوتی در واقع نامِ فامیل همسر دومِ مادرش است. او از هشت سالگی داستان می‌نوشت و اولین داستانش در یازده سالگی در مجله‌ای محلی به چاپ رسید. در نوزده سالگی داستانهای کوتاهش در مجلات معتبر به چاپ می‌رسید و خیلی زود جایزه معتر اُ هنری را نیز کسب کرد. در بیست و چهار سالگی اولین رمانش «صداهای دیگر، اتاق‌های دیگر» به چاپ رسید و او را به شهرت رساند. «صبحانه در تیفانی» در سال 1958 ابتدا در مجله اسکوایر در ازای سه هزار دلار به چاپ رسید که همین چند سال قبل، اولین نسخه تایپ‌شده‌ی این داستان در حراجی به قیمت سیصد و شش هزار دلار به فروش رسید! اثر مهم دیگر نویسنده «در کمال خونسردی» است که در سال 1966 نوشته شد و عملاً آخرین اثر او محسوب می‌شود چرا که پس از آن بیشتر مشغول مهمانی و برنامه‌های تلویزیونی و نوشیدن و کشیدن بود و نهایتاً در پنجاه و نه سالگی از دنیا رفت.

 

 ...................

مشخصات کتاب من: ترجمه بهمن دارالشفایی، نشر ماهی، چاپ دهم بهار 1400، تیراژ 1500 نسخه، 142 صفجه (قطع جیبی).  

پ ن 1: نمره من به کتاب 4.1 از 5 است. گروه A (نمره در گودریدز 4.14 نمره در آمازون 4.5)

پ ن 2: می‌توان گفت نسخه سینمایی صبحانه در تیفانی بسیار مشهورتر از خود کتاب است. این فیلم در سال 1961 به کارگردانی بلیک ادواردز و با هنرنمایی آدری هپبورن ساخته شد. انتخاب درست هنرپیشه نیمی از بار کارگردان را به دوش کشیده است!

پ ن 3: کتاب‌ بعدی انشاءالله! «تبصره 22» اثر جوزف هلر خواهد بود.

  

ادامه مطلب ...

کمدی انسانی - ویلیام سارویان

این داستان در سال 1942 در ابتدا به صورت فیلمنامه به نگارش درآمده و سپس در قالب رمان در آمریکا منتشر شده است؛ یعنی درست در اوج جنگ جهانی دوم. این نکته مهمی است که باید همین ابتدا اشاره می‌کردم! داستان با محوریت خانواده‌ متوسطی شکل می‌گیرد که پدر را اخیراً از دست داده‌اند، پسر ارشد به جبهه‌های نبرد اعزام شده است و برادر کوچکتر (چهارده ساله) برای کمک به معیشت خانواده به صورت پاره‌وقت در تلگراف‌خانه مشغول به کار شده است. او به فراخور کارش تلگراف‌هایی را به مقصد می‌رساند که برخی شادی‌آور و بعضاً غم‌انگیز هستند نظیر آنهایی که حاوی خبر کشته شدن فرزندانی است که به جنگ اعزام شده‌اند؛ وضعیتی که هر لحظه ممکن است برای خانواده آنها نیز پیش بیاید...

فکر کنم نیاز به طول و تفصیل نیست. برخی شرایط سخت، می‌طلبد که فیلم‌ها و سریال‌ها و داستان‌هایی ساخته شود که توسط آنها به جامعه امید تزریق شود و یا روی خصوصیات اخلاقی مورد نیاز جامعه (انسانیت، همدردی، حفظ همبستگی و...) تأکید شود. با توجه به نکته‌ای که در ابتدا به آن اشاره کردم کاملاً درک می‌کنم چرا این داستان در آن زمان مورد توجه قرار گرفته و حتی اسکار مربوط به فیلمنامه را کسب کرده است. معمولاً در چنین شرایطی داستان‌هایی که عمق چندانی هم ندارند به شرط رعایت موارد مورد نیاز (تزریق امید و...) ممکن است مورد استقبال قرار بگیرند. نمی‌خواهم بگویم این داستان خوب نبود بلکه می‌خواهم بگویم واقعاً خوب نبود! دلایل من برای خوب نبودن داستان:

الف) توصیه‌های اخلاقی گل‌درشت، شخصیت‌های داستان در هر موقعیتی که دست می‌دهد خطابه‌ای اصولی و اخلاقی ایراد می‌کنند!

ب) به نحو مبتذلی همه اعضای جامعه خوبند، عنوان اثر نیم‌نگاهی به کمدی الهی دانته دارد و تقریباً می‌شود گفت بخش بهشت آن را البته با پسوند انسانی شرح می‌دهد؛ جایی که همه هوای یکدیگر را دارند. علیرغم اینکه عاشق زندگی کردن در چنین فضایی هستم (حتی نصف چنین فضایی!) باید بگویم بیشتر به کمدی به معنای مصطلحش شبیه بود!

ج) مادر خانواده مانند مجریان تلویزیونی که قبل از برنامه به فراخور موضوع جملات قصاری برای ارائه انتخاب می‌کنند هربار که در داستان ظاهر می‌شود سخن‌سرایی می‌کند! مجریان تلویزیونی گوگل می‌کنند اما این مادر به گمانم علم لدنی داشت!

د) جامعه‌ای که در آن تبعیض نژادی یا نیست یا اگر احیاناً ناخواسته بروز پیدا کند بلافاصله با برخورد همگانی مواجه و در نطفه خفه می‌شود!

ه) اسامی انتخاب شده برای شخصیت‌ها و مکان (هومر، یولیسس، ایثاکا و...) انتظاراتی ایجاد می‌کند که اصلاً و ابداً متن در آن جهت حرکتی نمی‌کند. گو اینکه همانند عنوان فقط اشارات و ارجاعاتی به اسامی شناخته‌شده دارد و این اشارات فقط در سطح و در حد اسامی باقی می‌ماند. 

و) در داستان همه چیز همانگونه پیش می‌رود که بعد از ورود به داستان حدس می‌زنید.

البته علیرغم موارد فوق داستان حاوی جملات قابل توجهی است که در صورت خواندن کتاب می‌توانید با بازخوانی آنها خودتان را دلداری بدهید. ترجمه کتاب هم در سال 1334 انجام شده است که طبعاً برای ما سلیس و روان نیست هرچند به نظر من فارغ از شرایط زمانی، ترجمه کاستی‌هایی دارد.

*******

ویلیام سارویان (1908-1981) داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس آمریکایی (ارمنی)، در سال 1940 برای نمایشنامه دوران زندگی نو برنده جایزه پولیتزر و در سال 1943 برنده جایزه اسکار برای فیلمنامه کمدی انسانی شده است. از معروف‌ترین کارهای او در حوزه داستان مجموعه داستان کوتاه «نام من آرام است» (1940) می‌باشد.

............

مشخصات کتاب من: ترجمه سیمین دانشور، انتشارات خوارزمی، چاپ سوم  1380، شمارگان 5500 نسخه، 291 صفحه

............

پ ن 1: نمره من به کتاب 2.5 از 5 است. گروه A (نمره در گودریدز 4.02 نمره در آمازون 4.6)

پ ن 2: چرا نمرات بالا با نمره من اختلاف فاحش دارد؟! از سلایق شخصی متفاوت خوانندگان که بگذریم ظاهراً در سال 1966 نسخه اصلاح شده‌ای از این کتاب منتشر شده است که چهل پنجاه صفحه از آن تراشیده شده است. حدس می‌زنم این ویرایش خیلی مؤثر بوده است. کتابی که ما به فارسی می‌خوانیم نسخه اولیه اثر است. نگاهی متفاوت به این رمان را در نوشته دوستمان سعید در اینجا بخوانید. ممنون سعیدجان.

پ ن 3: اقتباس جدیدتری از این کتاب تحت عنوان «ایثاکا» در سال 2015 به فیلم درآمده است.

پ ن 4: کتاب بعدی «عامه‌پسند» اثر چارلز بوکوفسکی خواهد بود که فضای کتابش صد و هشتاد درجه با فضای این کتاب متفاوت است.

 

ادامه مطلب ...

موش‌ها و آدم‌ها - جان اشتین بک

پس از رکود اقتصادی شدید سال 1929 در آمریکا و متعاقب آن، خشک‌سالی چندساله در برخی ایالتهای این کشور، موج گسترده‌ای از مهاجرت به یخش‌هایی دیگر که امکان کار در آنجا بیشتر مهیا بود شکل گرفت. در «خوشه‌های خشم» دیدیم که برخی کشاورزانِ صاحب زمین، زمین‌های خود را از دست دادند و به اجبار، برای سیر کردن شکم خود به سوی کالیفرنیا رهسپار شدند و... در ادامه‌ی این فرایند گروهی از کارگران شکل گرفتند که از این مزرعه به مزرعه‌ی دیگر رفته و کارهای موقتی را انجام می‌دادند. این گروه عمدتاً مردان مجردی بودند که هیچ امکان و امیدی به تشکیل خانواده و ریشه گرفتن در جایی را نداشتند و اندک حقوق و اندوخته‌ی خود را در شبی به عیش‌ونوش و قمار، بر باد می‌دادند و دوباره به دنبال کاری جدید به جایی دیگر کوچ می‌کردند و عمر خود را به همین ترتیب سپری می‌کردند.

جورج و لنی دو کارگر از چنین قماشی هستند. جورج کوچک‌اندام و زرنگ، لنی تنومند و قوی اما اندکی شیرین‌عقل است. لنی در عوالم کودکانه‌اش دوست دارد چیزهای نرمی مثل پارچه مخمل یا حیوانات کوچکی مثل موش و خرگوش و غیره را ناز و نوازش کند اما این حیوانات نحیف در دستان قدرتمند او دوام نمی‌آورند و خیلی زود قالب تهی می‌کنند. سادگی لنی همواره او را در معرض خطر قرار می‌دهد اما جورج هوای دوست دوران کودکی خود را دارد و از او مراقبت می‌کند. در آخرین مزرعه‌ای که قبل از شروع روایت مشغول کار بوده‌اند، لنی لباس دختربچه‌ای را نوازش کرده است و جیغ‌های دختر سبب شده است که آن دو سریعاً از مزرعه فرار کنند. در ابتدای روایت آنها به محل کار بعدی خود نزدیک می‌شوند و جورج نکات لازم برای پیش نیامدن مشکلاتی مشابه را به لنی یادآوری می‌کند. حافظه لنی در این‌گونه موارد به اندازه‌ی ماهیِ قرمز است و خیلی زود فراموش می‌کند. یکی از تنها چیزهایی که هیچگاه فراموش نمی‌کند رویای مشترکی است که این دو در سر دارند: رویای خرید زمینی که روی آن برای خودشان کار کنند و محصول کار خود را ببینند.

این رمان کوتاه به در دسترس بودن این رویا و در عین‌حال به دور بودن آن می‌پردازد.

*****

از این نویسنده برنده نوبل دوازده رمان و چهار رمان کوتاه و دو مجموعه داستان کوتاه به همراه دو فیلمنامه و چندین کتاب غیرداستانی منتشر شده است. این چهارمین اثری است که از جان اشتین‌بک در وبلاگ معرفی می‌شود. پیش از این در مورد خوشه‌های خشم، ماه پنهان است و راسته کنسروسازی نوشته‌ام. موش‌ها و آدم‌ها در سال 1937 منتشر شده است و در اکثر لیست‌های منتخب نظیر 1000 کتاب گاردین و 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند حضور دارد. تعدد ترجمه این کتاب به فارسی با توجه به حجم کم و آوازه‌ی زیادِ آن کاملاً قابل درک است ولذا وقتی در سایت کتابخانه ملی می‌بینیم که تاکنون بیست ترجمه از این کتاب انجام شده است چندان متعجب نمی‌شویم!

مشخصات کتاب من: ترجمه سروش حبیبی، نشر ماهی، چاپ سوم 1393، 160 صفحه قطع جیبی، شمارگان 1500 نسخه.

...............

پ ن 1: نمره من به کتاب 4 از 5 است. گروه A. (نمره در سایت گودریدز 3.86 از مجموع 1780271 رای و در سایت آمازون 4.4)

پ ن 2: کتاب‌های بعدی به ترتیب «صدای افتادن اشیا» اثر خوان گابریل واسکس، «اندازه‌گیری دنیا» اثر دانیل کلمان خواهد بود.

  

ادامه مطلب ...

آنها به اسب ها شلیک می کنند هوراس مک کوی


داستان از زبان مردی روایت می شود که در جایگاه متهم در دادگاه نشسته است و قاضی در حال اعلام حکم دادگاه است. مرد به خاطر قتل عمد یک زن به اعدام محکوم شده است و حالا راوی در لابلای قرائت حکم و لحظات آخر دادگاه, کل ماجرا را از زمان آشنایی اش با مقتول تا زمان قتل, در ذهنش مرور می کند.

زمان وقوع داستان سال 1935 است و مکان... هالیوود.

 

ادامه مطلب ...

تراژدی آمریکایی تئودور درایزر

 

این حدیث میلیونها بار در این دنیای دنی نوشته شده است و میلیونها بار دیگر هم در آینده نوشته خواهد شد. این حدیث تازگی ندارد و هیچ وقت هم کهنه نخواهد شد.

در ابتدای داستان خانواده ای شش نفره که کارشان خواندن سرودهای مذهبی و تبلیغ در کنار خیابان هاست, بساط خود را مانند هر شب کنار یک خیابان پهن می کنند. دختر 15 ساله خانواده شروع به نواختن ارگ می کند و همگی (پدر و مادر و دو پسر 12 ساله و 7 ساله و یک دختر 9 ساله) شروع به خواندن سرود می کنند.

عشق مسیح تمامی وجودم را نجات می دهد , عشق خداوند گامهای لرزانم را هدایت می کند. رهگذران عموماً کم توجهی می کنند و برخی هم جذب غرابت چنین خانواده بی اهمیتی می شوند و برخی هم شاید به اندام یکی دو تا از اعضای خانواده توجهی گذرا می کنند...

شخصیت اصلی داستان همین پسر 12 ساله یعنی کلاید گریفیث است. پسری با روحیه حساس با قدی بلند و چهره ای جذاب , که قطعاً از وضعیتی که در آن به سر می برد معذب است. به واسطه فقری که خانواده اش بدان دچار است , از مواهب دنیای جدید بهره مند نیست و فقط نظاره گر و آرزومند آن است.

مادر خانواده گرچه پیشینه مذهبی مستحکمی ندارد اما بعد از ازدواج , به مسیحی مومنی با اعتقادات استوار تبدیل شده است و مدام در حال دعا و شکر است... "خدا خودش روزی ما را خواهد رساند" یا " خداوند راه درست را به ما نشان خواهد داد" و از این قبیل ...در حالیکه بچه ها و به خصوص کلاید علیرغم این که نیاز شدید به اقدام خداوند در این خصوص را حس می کنند اما می بینند که او تاکنون راه چندان روشنی را نشان نداده است!

پدر و مادر مصمم هستند که تا آنجایی که می توانند به دنیا معنویت ببخشند اما واقعیت این است که بچه های خودشان از آن گریزانند. کلاید از این که می بیند شغل والدینش از نظر دیگران بی ارزش است , احساس حقارت می کند. از این که می بیند پسرهای هم سن و سالش مشغول چه خوشگذرانی هایی هستند و سر او بی کلاه است, دچار عقده می شود. از این که فقیر به دنیا آمده است و نمی تواند برای خودش کار مهمی انجام دهد , آزرده است. از این که پدر و مادرش همه امور را وابسته به مشیت الهی می دانستند اما حساب خداوند را از حساب تیره بختی و تیره روزی برخی (از جمله خودشان) جدا می دانستند, دچار تناقض می شود و...

کلاید با چنین زمینه هایی و با توجه به این که راهنمایی های مفیدی هم از خانواده دریافت نمی کند و تحصیلات درستی هم ندارد , طی دو پاراگراف در ص28 به سن شانزده سالگی می رسد در حالیکه توانایی انتخاب راه روشنی برای زندگی خود ندارد. او فقط آرزوی زندگی مرفه را دارد اما چگونه؟ نمی داند...

در شانزده سالگی اتفاق تعیین کننده ای برای او رخ می دهد: خواهرش (استا) به خاطر همراهی با یک جوان هنرپیشه از خانه فرار کرد...

 استا با وجود تربیت سفت و سخت و تعصب اخلاقی و مذهبی ظاهراً شدیدی که گاهی اوقات از صفات بارز او به نظر می آمد , دخترک احساساتی و ضعیف النفسی بود که هنوز ابداً بر امیال خود وقوف نداشت. به رغم فضایی که در آن دم می زد , اساساً به آن فضا تعلق نداشت و مانند بیشتر کسانی که جزمیات و آئین های مذهبی را تبلیغ و تکرار می کنند , استا نیز از اوان طفولیت به طرز چنان نامحسوسی وارد دنیای تکالیف و باورهای خود شده بود که تا آن زمان , و حتی تا مدتی بعد , معنایشان را نمی فهمید. زیرا ارشاد و قانون , و یا حقیقت "مکشوف" , ضرورت تفکر را برای او از میان برداشته بود , و مادام که نظریات و موقعیت ها و انگیزه های برونی , و حتی درونی , که با آن قوانین در تضاد باشند پدید نمی آمدند , دخترک ایمن بود. اما به محض پدید آمدن این انگیزه ها , عقاید مذهبی او , که بر اعتقادات و خلق و خوی شخصی اش استوار نبودند , در برابر یورش امیال تاب نیاوردند.

بعد از این اتفاق کلاید تصمیم می گیرد به هر نحو ممکن خود را از این سیکل فقر و بدبختی خلاص کند و کاری برای خودش دست و پا کند تا بتواند به آرزوهای خود جامه عمل بپوشاند. لذا وارد جامعه می شود...

در صورت تمایل به ادامه مطلب مراجعه شود.

***

این کتاب در سال 1925 نوشته شده است و در سال 1949 فیلمی بر اساس آن به نام مکانی در آفتاب به کارگردانی جورج استیونس و بازی مونتگمری کلیفت و الیزابت تیلور ساخته شده است که نامزده 10 جایزه اسکار هم شده است. حالا چند تاشو برده رفیقمون هادی اشاره نکرده. این کتاب در لیست 1001 کتاب حضور ندارد اما از این نویسنده کتاب "خواهر کاری" در آن لیست حضور دارد. بد نیست بدانید کتاب خواهر کاری در اولین چاپ تنها 50نسخه فروش داشت!

این کتاب حجیم را آقای سعید باستانی ترجمه و انتشارات هاشمی آن را منتشر نموده است.

*

پ ن 1: مشخصات کتاب من: چاپ دوم 1383 با تیراژ 2200 در 1017 صفحه و با قیمت 9500 تومان که البته من با 40 درصد تخفیف گرفتم! یعنی تقریباً باقلوا!

پ ن 2: لینک های مرتبط : نوشته آقای مهدی یزدانی خرم در همشهری , دعوت علی چنگیزی به خواندن این کتاب , یک وبلاگ نویس ترک وبلاگ کرده , نویسنده در ویکیپدیا انگلیسی , کتاب در ویکیپدیا انگلیسی , طرح روی جلد در خارجه! به همراه متن انگلیسی کتاب و تحلیل ها و...اینجا و اینجا

پ ن 3: خیلی وقته انتخابات نداشتیم برای برنامه های آتی! به زودی خواهیم داشت. مطلب بعدی چشمهایش بزرگ علوی خواهد بود. الان مشغول عقاید یک دلقکم و بعدش وداع با اسلحه... برای پس از آن اینجا انتخابات خواهیم داشت مثل سابق...

ادامه مطلب ...