میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

مقاومت شکننده 3 - خاتم فیروزه بو اسحاقی!

هزارسال آنگونه گذشت تا رسیدیم به شکل گیری دولت صفوی که نقطه عطفی تاریخی بود به چند دلیل: اول این که بعد از مدت ها که سرزمین ایران, بخشی از اپراتوری های دیگر بود و یا تکه تکه و ملوک الطوایفی بود, یکپارچه شد و به نوعی ایران دوباره شکل گرفت. شاید به واسطه آن هزارسال (و البته سال های آتی که خواهیم دید) ناامنی و عدم آرامش, در روح و روان و خون و ژن و ناخودآگاه و صفحه گوشی ما ایرانی ها یک اپلیکیشنی قرار دارد که با کلیک روی آن و یا حتا بدون کلیک روی آن, ما حسرت یک حکومت مرکزی قوی و یا یک شاه همچین قلدر یا یک رئیس جمهور همچین مقتدر را می خوریم و ذهنمان یه جورایی قیلی ویلی می رود! دلیل دوم, مذهب دولت جدید بود که در کمتر از یک سده به اکثر نقاط ایران نیز تعمیم یافت و موجب پدید آمدن یک دولت شیعی بین همسایگان سنی مذهب گردید.

خلاصه ای از فصل دوم کتاب مقاومت شکننده در درنگ آمده است و نیازی به تکرار نیست, فقط در ادامه به برخی مواردی که بیشتر توجهم را جلب کرد اشاره می کنم. در فصل دوم, جان فوران به صورتبندی اجتماعی ایران در دهه سوم قرن هفدهم پرداخته است و در این راه تقریبن منابع موجود را خورده است!


  ادامه مطلب ...

هزار سال تنهایی (مقاومت شکننده2)

همانطور که در مطلب قبلی عنوان شد, جان فوران در فصل اول چارچوب تحلیلی اش را توضیح داد. حالا در قدم بعدی (بخش نخست شامل دو فصل) به بررسی ساختار اجتماعی ایران در دوره صفویه (در زمان اوجش یعنی حدود سال 1630 میلادی) و سپس به بررسی دگرگونی اجتماعی طی قرن های شانزدهم الی هجدهم می پردازد.

در شروع این بخش, فوران مختصری از وقایعی که به شکل گیری سلسله صفویه انجامید را شرح می دهد و من بد ندیدم به صورت کاملن مختصرتر! از کمی قبل تر یک مرورسریع وبلاگی داشته باشم:

ادامه مطلب خطر لوث شدن ندارد!

 
ادامه مطلب ...

مقاومت شکننده (1) جان فوران


چندی قبل یک سری برنامه درخصوص رویدادهای 57 از یکی از شبکه ها پخش شد که البته من ندیدم! اما سر میز صبحانه در محل کار، ترکش هایش به من اصابت کرد. همه یک صدا از نقش ویژه خارجی ها در آن دگرگونی می گفتند و این که ما داشتیم پله های ترقی را دو تا دو تا می رفتیم بالا اما نگذاشتند. دم دروازه تمدن جفت پا انداختند برامون... آهای مش قاسم...

همین امروز صبح یه دعوت نامه مراسم رونمایی کتاب از طرف سازمان اسناد و کتابخانه ملی اومده برام که از دو جهت هنگ کرده ام! این که چطور و چگونه این دعوت نامه به اسم من و به آدرس محل کارم ارسال شده است ...و این که تاریخ مهر پست پیشتاز چهار روز بعد از مراسمی است که به آن دعوت شده ام!!...غرض صحبت از این مجموعه تاریخ شفاهی ایران معاصر است که هر کتابی از آن به یک زاویه خاص می پردازد و آن هم از لابلای خاطرات یکی از دست اندرکاران بازه تاریخی مورد نظر (اینجا پهلوی دوم) در نقطه مقابل پاراگراف اول مطلبم می خواهم به گوشه ای از خاطرات دکتر علینقی عالیخانی که هفت سال وزیر اقتصاد بودند در آن زمان، اشاره کنم:

در کشوری که تورمش، در تمام دوره ای که ما میزان رشد بالا داشتیم، بین یک و نیم تا دو درصد بود، یک مرتبه تورمش می شود 25 درصد، بعد شاهنشاه که آریامهر شده، می آید یک فرمان صادر می کند جزو اصول انقلاب، اصل نمی دانم چندم، که افزایش قیمت ها ممنوع است، از آن حرف ها بود؛ یعنی شما می خواهید بگویید که مثلاً بالا آمدن خورشید ممنوع! نمی شود که. طبقه ای که بابت تمام زحمات شاه بهره برده بودند، شدند مخالف، یعنی کدام طبقه؟ بازاری، بازرگان، صاحب صنعت. شاه هم شروع کرد به تبعید این ها و توی سرشان زدن. آن ها چه کار می کنند؟ می روند به روحانیون متوسل می شوند. طبقه صنعتگر و این ها چه کار می کنند؟ صاحبان صنایع نو می روند با انتلکتوال های طبقه خودشان حرف می زنند. این ها همه می شوند یک جبهه. شاه هم که حالیش نبود و همیشه فکر می کرد که اگر خارج را حفظ بکند، در داخل اتفاقی نمی افتد؛ در حالیکه هیچ وقت اتفاقی از خارج نیفتاده. انقلاب صد درصد داخلی بود. در آن تردید نداشته باشید. می گویند بی بی سی فلان گفته؛ بی بی سی همان موقع درباره صدام حسین هم حرف می زد، چرا صدام حسین نیفتاد؟ چرا ما افتادیم؟

کاش برای دسته اول هم یک ارجاعی می گذاشتم، چون ممکن است ذهنتان برود به دور و برتان... همین متخصصینی که آماده همراهی و هم آوایی با امواج اند. از همان هایی که دور اول به همراه یک موج می روند به معین رای می دهند اما در دور دوم به همراه یک موج دیگه می روند به احمدی نژاد رای می دهند...منظورم اینها نبودند بلکه کسانی بود که کمی جدی تر چنان نظری داشتند.

منحرف نشوم از موضوع...موضوع چه بود؟ ریشه های دگرگونی 57 بود... چگونگی تحلیل انفجارهای اجتماعی اینچنینی که در تاریخ معاصر ما کم نبوده است (موفق و ناموفق)...از نگاه من واضح و مبرهن! است که نیروهای خارجی به انحاء مختلف در این دگرگونی ها موثر بوده اند و یکی از دلایل این وضوح، وابستگی دولت و جامعه و اقتصاد ما به اقتصاد جهانی و سیاست های قدرت های جهانی است. وقتی وابسته هستیم خواه ناخواه تحت تاثیر نیروهای خارجی قرار می گیریم.

آن نیرو های خارجی در کنار نیروهای ناشی از ساختارهای داخلی موجب بروز تنش در جامعه می شود و این تنش به صورت جنبش های اعتراضی خودش را نشان داده است که ریشه آن طبعن در مقاومت بخش های مختلف جامعه در برابر این دو نیرو می باشد.

جان فوران نقطه آغاز بررسی خود را جایی قرار می دهد که ایران هنوز وارد نظام جهانی نشده است. هنوز از وابستگی اقتصادی سیاسی خبری نیست و از جهاتی ایران، قدرتی است هم ارز برخی قدرت های اروپایی...یعنی زمانی که سلسله صفویه در اوج قدرت خودش قرار دارد. چارچوب تحلیلی خودش را هم در فصل اول کتاب توضیح می دهد که  اینجا در موردش نوشته ام و سر آن دارد که نشان دهد چرا و چگونه این مقاومت ها و خیزش های امیدوارکننده جهت دگرگونی ساختار های قدرت شکل می گیرد و چرا دچار فروپاشی و شکنندگی می شود و از این رو هم نام کتابش مقاومت شکننده است.

بخوانیم، ببینیم.  

 

بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی

قاعدتن همگی ما وقتی کاری را نیمه تمام رها می کنیم دچار نوعی افسردگی و عذاب وجدان می شویم...حالا نمی خواهد  در ذهنتان لیستی از کارهایی که نیمه تمام رها کرده اید و نه تنها ککتان نگزیده است بلکه دچار شعف ذهنی و روحی و جسمی شده اید را ردیف کنید! می خواستم نتیجه اخلاقی بگیرم! کمی رعایت کنید!! در واقع از گفتن جمله اول هدفی داشتم که این لیست شما همه چیز را به هم ریخت...بگذریم.

اگر انصاف داشته باشید لااقل حق می دهید که برخی کارهای نیمه تمام مثل دسته کلیدی می ماند که تعداد کلیدهایش زیاد است و شما به زور چپانده اید در جیب سمت چپ شلوار جین تان و تیزی این کلید کم مانده است که پوست رانتان را جر بدهد...هووم؟...از باب مثال گفتم وگرنه می دانم جای دسته کلید ... امروز کلن می خواهید حال بگیرید.

اگر از دوستان و خوانندگان قدیمی باشید یادتان هست که یک کتاب تاریخی را شروع کردیم تا با هم بخوانیم و وبلاگ گروهی هم تشکیل دادیم (همین درنگ که  اون گوشه سمت چپ می بینیدش) تا وسط های کار هم رفتیم جلو و مطابق معمول, یک جایی اون شور و حال اولیه ته کشید و آن وبلاگ هم ول شد و آن کتاب هم نیمه کاره ماند و... می خواستم بگم این نیمه کاره ماندن آن کتاب چند وقتی است که روی اعصاب است (مثل کوه جادوی توماس مان و قهرمانان و گورهای ارنستو ساباتو)...شاید در روزهای آتی همینجا به اون کتاب تاریخی پرداختم و به صورت هفتگی آن کار را به سرانجامی برسانم، باشد که فتح بابی شود برای سرکشی به خیل کثیری از کتابهای نیمه تمام کتابخانه و پروژه های عمرانی نیمه تمامی که یه روز و روزگاری کلنگش را با شور و شعف بر زمین زدیم و زدند.

***

برای انتخاب دو کتاب بعدی, لطفن به ادامه مطلب بروید. در آنجا شش گزینه از ادبیات انگلستان به انتظار شماست تا دو گزینه را از میان آنها انتخاب کنید.


 

ادامه مطلب ...

درنگ به روز شد!

دوستان و همراهان عزیز وبلاگ گروهی درنگ به روز شده است (اینجا). به هر حال این پست تک جمله ای هم نوعی روشن نگاه داشتن چراغ است! کماکان مشغول حل مشکلات کاری هستم و یه جورایی الان نزدیکی ته قضیه رسیده ام یا یک چنین احساسی دارم که به آن نزدیکی رسیده ام!

 پ ن 1: سه گانه نیویورک تمام شد و الان دارم مزه مزه اش می کنم! طبیعتاً مطالب بعدی من خواهند بود.

پ ن 2: کتاب بیشعوری را که حتماً از طریق ایمیل و اینا به دستتان رسیده است؟ آن را هم امشب تمام می کنم.

پ ن 3: کتاب گزارش یک آدم ربایی مارکز را هم از فردا شروع می کنم.