میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

نوازنده‌ای که به ایرلند خیانت کرد - فرانک اوکانر


مقدمه اول: اولین خاطره یا بهتر است بگویم اولین باری که نام ایرلند به گوشم خورد مربوط است به «بابی ساندز» و حدوداً هفت سالگی من... شصت و شش روز اعتصاب غذا و صدرنشینی در اخبار و در انتها هم مرگ. بیست سی سال و شاید هم بیشتر طول کشید تا فهمیدم این قضایا در ایرلند شمالی اتفاق افتاد و پیش‌زمینه‌های آن چه بود و خواسته‌های مشخصی که برای آن اعتصاب غذا رخ داد چه بود و پس از آن چه شد. روندی که در این جزیره نه‌چندان کوچک از نیمه دوم قرن نوزدهم تا کنون طی شده است به نظرم آموزنده و قابل تأمل است. چند نسل از سیاست‌مداران و کنشگران برای استقلال این بلاد فعالیت مستمر کردند که به گوشه‌ای از آن در زمان نوشتن پیرامون رمان «رویای سلت» اشاره کرده‌ام. در داستان اول این مجموعه نام دو تن از این سیاست‌مداران به میان می‌آید: ویلیام اوبراین (1852-1928) و جان ردموند (1856-1918). هر دوی آنها رویکردی آشتی‌جویانه و اعتدالی داشتند و خیلی هم مواضع ضد و نقیضی نداشتند: مثلاً یکی چپ باشد و دیگری راست! یا مثلاً یکی موافق حضور سربازان داوطلب ایرلندی به همراه انگلیسی‌ها در جنگ جهانی اول باشد و آن یکی مخالف... خیر! تقریباً هر دو را می‌توان سیاستمدارن لیبرال دانست و اصولاً در برخی مقاطع هم در یک مسیر فعالیت کردند اما همانطور که در داستان می‌بینیم یک جامعه‌ی کوچک که از لحاظ فرهنگی و اقتصادی دارای مشکلاتی است، می‌تواند پیرامون کوچک‌ترین اختلافات هم به شدت دوقطبی بشود.

مقدمه دوم: ما خاورمیانه‌ای‌ها از قدیم به دنبال تولید مهاجر بودیم! اینجا به دنیا می‌آمدیم یا به دنیا می‌آوردیم و بعد می‌رفتیم یا می‌فرستادیم که برود! بررسی‌های ژنتیکی بر روی بقایای کشف شده از استخوان‌های چهار پنج هزار ساله در ایرلند نشان می‌دهد که این قدیمی‌ترین ساکنانِ کشف شده در ایرلند منشاء خاورمیانه‌ای داشته‌اند. چند قرن قبل از میلاد مسیح، اقوام سلتی وارد این جزیره و ساکن شده‌اند. از قرن 9 تا 12  وایکینگ‌ها و سپس نورمن‌ها  بر اینجا حاکم شده‌اند. از قرن 12هم انگلیسی‌ها. تلاش‌های قرن نوزدهمی (مذاکرات و فعالیت‌های مدنی و پارلمانی و...) نهایتاً به آنجا رسید که در سال 1912 دولت لیبرال حاکم پیشنهاداتی برای اعطای خودمختاری به ایرلند ارائه کرد اما طرفداران وضع موجود که عمدتاً پروتستان‌های ساکن نواحی شمالی ایرلند بودند تشکلی شبه‌نظامی تحت عنوان داوطلبان اولستر ایجاد کردند تا مانع این قضیه شوند. در واکنش به این حرکت، ارتش جمهوری‌خواه ایرلند یا همان شاخه نظامی شین‌فین به وجود آمد و کلاً ماجرا وارد فاز متفاوتی شد. در داستان سوم از این مجموعه گوشه‌ای از این فاز متفاوت را مشاهده خواهیم کرد.     

مقدمه سوم: جمهوری ایرلند یا همان ایرلند جنوبی بعد از جنگ جهانی اول استقلال پیدا کرد و البته راه پر فراز و نشیبی را طی کرد. ویلیام اوبراین با این نوع استقلال که موجب تجزیه ایرلند بشود مخالف بود و به همین خاطر به دنبال جلب رضایت پروتستان‌های اولستر بود و شاید بتوان گفت در مقاطعی خیلی به این آرمان نزدیک بود اما به هر حال توفیق نیافت. آرتور گریفیث، بنیان‌گذار و رهبر شین‌فین در مورد او و همگنانش چنین سخن می‌گوید:«وظیفه نسل اوبراین به خوبی و شجاعانه انجام شد، اگر اینطور نبود، کاری که ما در این نسل انجام می‌دهیم غیرممکن بود.». همه‌ی حرف این مقدمه همین است. در ایرلند شمالی هم بالاخره در قرن بیست و یکم کار به توافق و صلح و خلع‌سلاح و فعالیت سیاسی منتهی شد. ساده نبود اما بالاخره انجام شد. همین یکی دو سال گذشته بود که شین‌فین بیشترین میزان کرسی‌های پارلمان قسمت شمالی را به دست آورد.

******

این مجموعه داستان کوچک شامل چهار داستان با این عناوین است: «نوازنده‌ای که به ایرلند خیانت کرد»، «نخستین اعتراف»، «مهمانان ملت» و «داستانی از مو پاسان». هر کدام از این داستان‌ها در قالبِ کتاب در مجموعه‌ای متفاوت به چاپ رسیده است که در عکس بالا این مجموعه‌ها را آورده‌ام. بعدها (در سال 2011) این چند داستان به عنوان یک انتخاب تحت عنوان مینی‌کلاسیک‌های مدرن در کنار هم قرار گرفته و توسط انتشارات پنگوئن چاپ و این کتاب توسط مترجمان محترم به فارسی ترجمه شده است (تصویر گوشه پایین سمت چپ).

داستان اول به موضوع تأثیر تعصب و سیاست بر امور دیگر می‌پردازد؛ این‌که بهترین گروه موسیقی شهر و حتی کشور به واسطه همین اختلافات سیاسی، سرنوشت غم‌باری پیدا می‌کند. داستان دوم به ماجرای نخستین اعتراف (اعتراف به عنوان یکی از مناسک کاتولیکی) یک پسر نوجوان می‌پردازد و این‌که تصورات و تفسیرهای سخت‌گیرانه و کج‌ومعوج چه آثاری دارد و چه نسبتی با واقعیت می‌تواند داشته باشد. داستان سوم را می‌توان به کشمکش انسانیت و عمل به وظیفه مرتبط دانست و اثر مخربی که وضعیت جنگی و موقعیتی این‌چنینی بر ذهن یک انسان می‌تواند داشته باشد. داستان چهارم یک نمونه از مسیرهای متفاوتی است که دو دوست، از کودکی تا میانسالی، طی می‌کنند و گاه با عقایدی کاملاً متفاوت با یکدیگر مواجه می‌شوند و این خودِ زندگی است.

در ادامه مطلب مختصری به این داستان‌ها خواهم پرداخت.

داستان اول را به صورت صوتی می‌توانید از اینجا بشنوید: پاره اول، پاره دوم.   

******

مایکل فرانسیس او داناوان با نام ادبیِ فرانک اوکانر (1903-1966) شاعر، نویسنده و مترجم ایرلندی، در شهر کورک در جنوب ایرلند به دنیا آمد (هم‌ولایتی ویلیام اوبراین است!)، پدری به شدت الکلی و مادری زحمت‌کش و معلم ادبیاتی معرکه دست به دست هم دادند و... چه ترکیب آشنایی! یاد فرانک مک کورت و اجاق سرد آنجلا یا خاکستر آنجلا و چند کتاب دیگر افتادم... او با نقدنویسی در یک نشریه ایرلندی کار نویسندگی را آغاز کرد. در دهه 1930 به کتابداری و تدریس زبان و کارگردانی تئاتر پرداخت. نخستین مجموعه داستان او در سال 1931 با عنوان «مهمانان ملت» به چاپ رسید. او جمهوری‌خواه بود و در ابتدای جوانی جنگ و زندان را هم تجربه کرده و این از موضوعات مورد علاقه او بود. در سال 1950 به آمریکا رفت و به تدریس مشغول شد. بسیاری از داستان‌های او در این یک دهه سکونت در آمریکا در نشریه نیویورکر به چاپ رسید. در سال 1961 در حین تدریس در دانشگاه استنفورد دچار سکته مغزی شد و چند سال بعد در ایرلند بر اثر حمله قلبی از دنیا رفت. از او 2 رمان و ترجمه بیش از 120 شعر از ایرلندی به انگلیسی، زندگینامه مایکل کولینز، چند نمایشنامه و البته بیش از 150 داستان کوتاه به جا مانده است که عمده شهرت او به واسطه همین داستان‌های کوتاه است که در قالب چند مجموعه پس از مرگش به مرور به چاپ رسیدند. از سال 2005 هم یکی از مهمترین جایزه‌های مربوط به داستان کوتاه با نام او در زادگاهش به بهترین مجموعه داستان کوتاهِ منتشر شده به زبان انگلیسی از سراسر دنیا اعطا می‌شود.   

...................

مشخصات کتاب من: ترجمه محمد قصاع، انتشارات قدیانی، چاپ اول 1392، تیراژ 1100 نسخه، 110 صفحه در قطع جیبی.

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.9 از 5 است. گروه A (نمره در گودریدز 3.86 نمره در آمازون 3.9)

پ ن 2: مجموعه کوچکی بود و متمایل شدم داستان‌های بیشتری از این نویسنده بخوانم. ترجمه دیگری از این کتاب موجود است که حاوی سه داستان می‌باشد و در واقع کوچک‌تر هم شده است!

پ ن 3: مطلب بعدی درخصوص رمان «آفتاب‌پرست‌ها» اثر ژوزه ادوآردو آگوآلوسا خواهد بود. پس از آن «چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟» از یوسا و سپس شماره صفر از اومبرتو اکو.

 

 

ادامه مطلب ...

تدفین مادربزرگ – گابریل گارسیا مارکز

این مجموعه شامل هشت داستان است. نگارش آنها به پیش از خلق «صد سال تنهایی» بازمی‌گردد و به نظر می‌رسد آن ایده و مکان‌ها و شخصیت‌هایش در حال شکل گرفتن و پخته شدن هستند. در ادامه مطلب نکاتی را در مورد هر داستان خواهم نوشت اما پیش از آن لازم است در مورد داستانهای کوتاه مارکز و وضعیت آن در بازار کتاب ایران توضیحاتی بدهم شاید به کار علاقمندان بیاید.

مجموعه داستان‌های کوتاه مارکز طبق ویکی‌پدیای اسپانیولی چهار مجموعه (و در انگلیسی شش مجموعه می‌باشد) که با نام‌های چشمهای یک سگ آبی‌رنگ(1947)، تشییع‌جنازه مادربزرگ(1962)، داستان باورنکردنی و غم‌انگیز ارندیرای ساده‌دل و مادربزرگ سنگدلش(1972) و زائران غریب(1993) در سالهای اشاره شده منتشر شده است. در جاهایی که قانون کپی‌رایت جاری و ساری باشد هرکسی نمی‌تواند بنا به سلیقه شخصی دست در ترکیب این کتاب‌ها ببرد و یا با گزینش چند داستان از هر مجموعه و کنار هم قرار دادن آنها مجموعه جدیدی خلق کند. طبعاً در همان بلاد ممکن است در شرایط خاص و با کسب جوازهای لازم ترکیب‌هایی از بهترین داستان‌های یک نویسنده  در کنار هم قرار بگیرد و مجموعه‌ای جدید شکل بگیرد. اما اینجا معمولاً در موارد مشابه چه اتفاقی رخ می‌دهد؟!

الف) مجموعه اورژینال با نام اصلی ترجمه و چاپ می‌شود.

ب) ناشر و مترجم دیگر با عنایت به بازخوردهایی که از فروش کتاب دارند، همان مجموعه را مجدداً ترجمه و چاپ می‌کنند و مرام به خرج می‌دهند و نام مجموعه را تغییر نمی‌دهند.

ج) ناشر و مترجم متفاوتی از بند ب، همان کار را انجام می‌دهند اما نام مجموعه را تغییر می‌دهند. مثلاً اگر قبلاً نام داستان سوم برای عنوان مجموعه استفاده شده، آنها نام داستان چهارم را برمی‌گزینند. در این حالت ممکن است یک مشتری آگاه به واسطه آشنا بودن عنوان، مشکوک شده و در دام نیفتد!

د) ناشر و مترجم متفاوت‌تری همان کار را آماده می‌کنند و عنوانی کاملاً جدید و خلاقانه بر روی کتاب حک می‌کنند! آنها ممکن است عناوین داستان‌های داخل مجموعه را هم اندکی دست‌کاری بکنند! تا اینجا همه این کتابها حاوی همان ترکیب اصلی داستان‌های مجموعه اورژینال هستند.

ه) گروه بعدی دست به انتخاب می‌زنند و با گزینش چند داستان از هر مجموعه (همانطور که در بالاتر گفتم) کتاب جدیدی خلق و روانه بازار می‌کنند. عنوان مجموعه معمولاً نام یکی از داستانها (مخاطب‌جمع‌کن‌ترین نام!) و عبارت «و چند داستان دیگر» خواهد بود. با توجه به تعداد داستانهای کوتاه و بلند یک نویسنده، تعداد این ترکیب‌ها متفاوت و قابل توجه خواهد بود!

و) گروه بعدی اقدام به چاپ ترکیب جدیدی می‌کنند که گزینش و چینش آن در بلاد فرنگ صورت پذیرفته است. این مجموعه‌ها معمولاً نام‌های ساده بیست داستان و پانزده داستان از فلانی را بر خود دارند.

ز) این گروه همان ترکیب گروه فوق را ترجمه می‌کنند منتها خلاقیت به خرج می‌دهند و نام مشتری‌پسندی برای آن انتخاب می‌کنند! گروه دیگری اما همان تعداد اثر را با داستانهای دیگر جفت‌وجور می‌کنند و برای اینکه ریا نشود همان نام اورژینال ساده عددی را بر آن می‌گذارند!

ح) این گروه یکی از داستانهای بلند نویسنده را وسط بشقاب قرار می‌دهند و چند داستان کوتاه را به عنوان تزئین و پُر بار کردن (اضافه کردن حجم!) به آن می‌افزایند. با توجه به تعداد داستانهای بلند یک نویسنده اینجا هم ترکیب‌های متفاوتی قابل تحقق است.

و این داستان همچنان ادامه دارد. تقریباً می‌توان گفت با توجه به شهرتی که مارکز در سرزمین ما دارد همه گروه‌های فوق به سراغ آثار او رفته‌اند و همه این محصولات قابل مشاهده است و حتماً ترکیب‌های جدید و عناوین جدیدتری هم در راه خواهد بود. علی برکت الله!

*****

چند نمونه از موارد فوق را تیتروار ذکر می‌کنم: روزی همچون روزهای دیگر، داستان مرموز، رویاهایم را می‌فروشم و چند داستان دیگر، قدیس، زنی که هر روز رأس ساعت 6 صبح می‌آمد، بهترین داستان‌های کوتاه، سفر خوش آقای رئیس‌جمهور و بیست‌ویک داستان دیگر، کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد و چند داستان دیگر، سرهنگ کسی را ندارد برایش نامه بنویسد و چند داستان دیگر!، هجده داستان کوتاه، هشت داستان کوتاه، درد و شادی، زیباترین غریق جهان همراه با دوازده داستان دیگر، بیست داستان کوتاه، پرندگان مرده و پانزده داستان دیگر، تلخکامی برای سه خوابگرد و داستانهای دیگر، توفان برگ و چند داستان دیگر...

...................

مشخصات کتاب من: ترجمه قاسم صنعوی، نشر کتاب پارسه، چاپ سوم 1395، شمارگان 500نسخه، 156صفحه

....................

پ ن 1: نمره من به مجموعه 3.9 از 5 است. گروه B (نمره در گودریدز 3.78 نمره در آمازون 4.6)

پ ن 2: معدود نویسندگانی این سعادت را دارند که برنامه فوق برایشان رخ بدهد! اصولاً این اتفاقات می‌بایست برای نویسندگانی رخ بدهد که آثارشان همه‌پسند باشد یا طیف گسترده‌ای را شامل بشود. به عنوان مثال سی چهل سال قبل مشابه این بلاها به سر آثار عزیز نسین آمده بود (البته با یکی دو تا نون اضافه!! آن زمان نون‌اضافه برای ساندویچ‌بازها عبارت آشنایی بود. نون‌اضافه عزیز نسین این بود که گاهی برخی از داستان‌ها متعلق به خود نویسنده نبودند!) کاش این برنامه‌ها فقط روی چنین نویسندگانی پیاده می‌شد!

پ ن 3: این تحلیل را اگر توانستید تا به آخر بخوانید! اینجا.

پ ن 4: کتاب بعدی «مأمور ما در هاوانا» از گراهام گرین خواهد بود.

 

 

ادامه مطلب ...

باخه یعنی لاک‌پشت - الهام اشرفی


این کتاب حاوی یازده داستان کوتاه است که به نوع خاصی که در ادامه اشاره خواهم کرد به یکدیگر مرتبط شده‌اند. یکی از تعاریف رایج به ما می‌گوید که داستان کوتاه برشی از یک زندگی است؛ طبعاً در مقایسه با رمان که چشم‌انداز وسیع‌تری را مد نظر دارد در داستان کوتاه فرصتی برای ارائه و پرداختی از کل یک زندگی یا مجموعه‌ای از وجوه یک زندگی و حتی یکی از این وجوه هم بطور کامل فراهم نیست. اما در عوض اگر برش مورد نظر در نقطه‌ای حساس صورت پذیرد، تصویر قابل تأملی پدید می‌آید. در این مجموعه به نظر من این برش‌ها در نقاط مناسبی از زندگی شخصیت‌ها زده شده است. این اولین وجه اشتراک داستانهای این مجموعه است: جایی که تقریباً در تمامی داستانها، راوی یا شخصیت اصلی در موقعیتی دشوار خود را با بحرانی عمیق روبرو می‌بیند.

پیوند دوم داستان‌ها با یکدیگر به همان تفاوت داستان کوتاه و رمان ارتباط پیدا می‌کند. ما یک برش از زندگی اشخاص را می‌بینیم اما در انتها به این فکر می‌کنیم که شخصیت مورد نظر بعد از این مقطع حساس چه سرنوشتی پیدا می‌کند؟ نویسنده تلاش کرده است در خلال روایت داستان بعدی، خیلی کوتاه و هوشمندانه به‌نوعی به این دغدغه ذهنی پاسخ بدهد و به ما تصویری کوتاه از آینده شخصیت‌های داستان قبلی ارائه کند. این ایده و نوع اجرای آن سبب شد که احساس خوبی از خواندن داستان‌های این مجموعه داشته باشم.

شاید به نظرمان بیاید که برخی از این بحران‌ها چندان عمیق نیستند (مخصوصاً قبل از مواجهه کامل) اما دقیقاً نکته اشتراک سوم از همین‌جا شکل می‌گیرد: زندگی دیگران معمولاً فاقد بحران به نظر می‌رسد و ما بیشتر وجوه بیرونی آن را می‌بینیم یا به عبارت مناسب‌تر دیگران تصویر درستی از سختی‌های زندگی ما ندارند. مثلاً راوی داستان اول(شورانگیز) با یادآوری احساسات و صحبت‌های دوستانش در مورد خوش‌شانسی او در ازدواج به این می‌اندیشد که اگر آنها مثلاً از شغل همسر او اطلاع داشتند آیا کماکان حسادت می‌کردند!؟ یا به عنوان نمونه در داستان چهارم وقتی پسر دستفروش در ترمینال با پیرمردی که قفس طوطی را بغل کرده است مواجه می‌شود فقط یک تصویر را می‌بیند و راوی آن را برای ما گزارش می‌کند اما ما که در داستان قبل با پیرمرد همراه بوده‌ایم عمق آن تصویر را متوجه می‌شویم.

«باخه...» مجموعه ساده و خوشخوانی است و به عنوان کار اول نویسنده شایسته تقدیر است. در ادامه مطلب در مورد داستانها یکی دو نکته خواهم نوشت.       

*******

مشخصات کتاب من: نشر کتاب نیستان، چاپ اول 1399، تیراژ 300 نسخه، قطع جیبی، 113 صفحه.  

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.6 از 5 است. گروهA (نمره در گودریدز 3.69 )

پ ن 2: کتاب‌های بعدی به ترتیب زندگی بر شاهراه قدیم رم، بائودولینو، و کابوس‌های بیروت خواهند بود.  

 

ادامه مطلب ...

به انتخاب مترجم - احمد اخوت

هر مجموعه داستان کوتاه که حاوی داستان‌هایی از نویسندگان مختلف باشد خواه‌ناخواه اثری است که گردآورنده با انتخاب و چینش آنها در کنار یکدیگر خلق می‌کند. این انتخاب‌ها معمولاً انواع و اقسام مختلف دارد اما دو  نوعِ مقبول آن به شرح ذیل است:

الف) گردآورنده بر اساس یک تقسیم‌بندی، دوره‌های مختلفی از شکل‌گیری و رشد داستان کوتاه را از یکدیگر تفکیک می‌کند و در هر دوره آثاری شاخص از نویسندگانِ صاحب سبک را انتخاب و در کنار یکدیگر قرار می‌دهد. مقبول‌ترین مجموعه‌ای که با این سبک گردآوری دیده‌ام «یک درخت، یک صخره، یک ابر» است با ترجمه حسن افشار از نشر مرکز که پیش از این در این پست (لینک)‌ اشاراتی به این مجموعه داشته و داستانی از آن را به صورت صوتی آنجا گذاشته‌ام.

ب) گردآورنده گلچینی از چند نویسنده شاخص انتخاب می‌کند و آنها را در کنار یکدیگر قرار می‌دهد. در اینجا سلیقه و ذوق گردآورنده و تجربه و بسیارخوانی او در کیفیت مجموعه تاثیرگذار است. یک نمونه از این نوع می‌تواند مجموعه «لاتاری، چخوف و چند داستان دیگر» باشد که اینجا (لینک) در موردش نوشته‌ام و یک داستانش را هم به صورت صوتی آنجا گذاشته‌ام.

یک نمونه قابل توجه از نوع دوم، مجموعه «به انتخاب مترجم» است که گردآورنده از میان شاخص‌ترین داستانهای کوتاهی که خوانده است، گلچینی را انتخاب کرده است که به نظرم می‌تواند طیف گسترده‌ای از علاقمندان داستان کوتاه را راضی کند. مترجم در کنار انتخاب بر اساس سلیقه خود، قید ارزنده‌ای برای انتخاب این داستان‌ها داشته است و آن هم این‌که پیش از این ترجمه نشده باشند.

قبل از هر داستان نوشته‌ی معرفی‌گونه‌ی کوتاهی از نویسنده و داستان آمده است و بعد از هر داستان معمولاً یا نوشته کوتاهی از مترجم در پیرامون داستان آمده است یا نقدی ترجمه شده از یک منتقد و این یک ویژگی ممتاز این مجموعه است (همانند دو مجموعه دیگری که نام بردم). از این حیث خواندن مجموعه فوق تجربه خوبی برای علاقمندان داستان کوتاه و همچنین فرصتی مغتنم برای خواندن داستانی کوتاه از نویسندگان بزرگی چون پروست، ناباکف، کورتاسار و... و البته آشنایی با نویسندگانی کمتر شناخته‌شده خواهد بود.

یکی از کوتاه‌ترین داستانهای این مجموعه را انتخاب کرده و خوانده‌ام که می‌توانید آن را بشنوید: جوراب اثر تیم اوبرین در اینجا.

******

مشخصات کتاب من: ترجمه و تالیف احمد اخوت، نشر افق، چاپ دوم 1393، تیراژ 1500 نسخه، 326 صفحه.

................

پ ن 1: مطلب بعدی مزبوط به «اتحادیه ابلهان» اثر جان کندی تول خواهد بود. برنامه‌های بعدی را هم که در پست قبل نوشته‌ام.

پ ن 2: به دوستمان فرواک بابت برنده شدن در مسابقه داستانک نشر چشمه با عنوان «کشتن کرونا با کتاب» تبریک می‌گویم. داستانک خوبی بود: اینجا


آنجا که پنچرگیری‌ها تمام می‌شوند - حامد حبیبی

این مجموعه شامل نه داستان کوتاه است که می‌توان نقطه مشترک و محور آنها را در مقوله ترس و اضطراب طبقه‌بندی کرد. اگر موضوعاتی نظیر تنهایی یا روزمرگی هم در برخی از داستانها خودی نشان می‌دهد آنجا هم ترس از تنهایی و ترس از روزمرگی دستِ بالا را دارد.

ترس و اضطراب البته تفاوت‌هایی دارند. ترس، احساسی است که در تقابل با خطرات واقعی به آدم دست می‌دهد اما اضطراب، همان احساس است با منشاء ناشناخته... ممکن است تهدید خارجی وجود هم نداشته باشد و فقط در ذهن ما ریشه دوانده باشد.

من وقتی بالای یک بلندی می‌ایستم و پایین را نگاه می کنم، ارتفاع را می‌بینم، ناخودآگاه درد ناشی از سقوط در ذهنم محاسبه و برآورد می‌شود، درد را حس می‌کنم، از افتادن و سقوط وحشت می‌کنم... و خودم را کنار می‌کشم. اغلب آدمها در چنین موقعیتی احساسی مشابه را تجربه می‌کنند. اما در مواجهه با مقوله تنهایی واکنش‌ها متفاوت خواهد بود؛ برخی در آن خطرات بالقوه‌ای مشاهده می‌کنند و از آن دچار اضطراب می‌شوند، عده‌ای چیز خاصی در آن نمی‌بینند و حس ماندگاری را در این مواجهه تجربه نمی‌کنند و حتی برخی ممکن است با حسرت و یک‌جور نوستالژی در آن ببینند و زیر لب زمزمه کنند: یادش به خیر! حالا یک پله آن‌ورتر برویم و مقوله شهر و شهرنشینی را مد نظر قرار بدهیم. بدون شک تعداد کسانی که چیزهای خطرناکی در آن می‌بینند کاهش می‌یابد و بر تعداد افراد گروه‌های دیگر اضافه می‌شود. برخی از این خطرها یا احساس خطرها حاصل یادگیری است و نتیجه قدرت دید! خیلی از آدمها به راحتی در کنار این مقولاتی که به‌زعم برخی وحشتناک است زندگی می‌کنند... خیلی هم راحت... مثل کودکانی که هنوز بازخوردی از مقوله ارتفاع ندارند و رفتارهای پرخطر (از دید ما) را روی دسته مبل و صندلی و امثالهم بروز می‌دهند.

خلاصه آنکه برخی از مقولاتی که در این داستانها بیان می‌شود ممکن است برای خواننده مضطرب‌کننده نباشد... اما اگر خوب بخوانید ممکن است از این به بعد بشود!! به هر حال به قول همین کتاب و همین نویسنده احتمال هر چیزی، بیشتر از خود آن چیز، ترس دارد. به نظرم برخی از داستانها موقعیت‌های خاصی را خلق کرده‌اند که قابل تامل هستند، البته ممکن است برای خیلی از ما چیزی که قابل تامل است جذاب نباشد.

در ادامه مطلب درخصوص داستانها چند خطی خواهم نوشت.

..........

حامد حبیبی نویسنده کتاب، متولد سال 1357 است و تاکنون چهار مجموعه داستان کوتاه از او به چاپ رسیده است:

ماه و مس، مرکز، 1384

جایی که پنچرگیری‌ها تمام می‌شود، ققنوس، 1387  (چاپ چهارم 1395)

بودای رستوران گردباد، نشر چشمه، 1393

پلک ماهی، نشر چشمه، 1395

کیلومتر 11 جاده‌ی قدیم ارومیه به سلماس، نشر چشمه، 1396

او ضمن کسب جوایزی در زمینه داستان کوتاه، آثاری در زمینه شعر و ادبیات کودکان نیز دارد.

..........

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.2 است (نمره در سایت گودریدز 2.6)

 

ادامه مطلب ...