میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

لطفاً بایگانی شود!

مدیریت محترم وبلاگ

جناب آقای میله بدون پرچم

با سلام

ضمن عرض تبریک به مناسبت حلول ماه مبارک، به منظور تکریم این ماه و رعایت حال روزه داران خواهشمند است دستور فرمائید کلیه بازدیدکنندگان محترم وبلاگ نسبت به رعایت موارد ذیل همکاری لازم را به عمل آورند:

1-      دوستانی که به هر دلیلی نمی‌توانند روزه بگیرند از روزه‌خواری و کشیدن سیگار در زمان بازدید آنلاین جداٌ خودداری نمایند.

2-      از گرم کردن غذا در طول روز و در هنگام باز بودن صفحات وب جداً بپرهیزند.

بدیهی است که عملکرد قاطع شما همچون گذشته موجب شادی قلوب مومنین و مومنات خواهد بود.

النصر بالرعب و من الله توفیق

عقیدتی سیاسی وبلاگستان

......................................

رونوشت: جمعی از دلواپسان مقیم فضای مجازی جهت آمادگی ایجاد زلزله

دیدار در حلب جعفر مدرس صادقی

 

وقتی افتاد فتنه ای در شام

احمد یک پاکستانی مبارز است که در رده های بالای یک گروه مسلح اسلامگرا فعالیت می کند. یکی از شاگردان احمد به نام مشتاق به لبنان و فلسطین می رود و ظرف سه سال و نیم فعالیت حدود چهل داوطلب پرشور و انقلابی لبنانی و فلسطینی را با شعار همبستگی جذب و به اردوگاه های آموزشی نهضت در افغانستان گسیل کند.

او توانسته بود نفوذ فراوانی در میان گروه های فلسطینی, به خصوص میانه رو ها , پیدا کند و فکر یک جنبش جهانی را در ذهن افراد رده های بالاتر...جا بیاندازد. و شاید به همین دلیل بود که به جای قدرشناسی برای او پاپوش دوخته بودند و انگ جاسوسی به او زده بودند. یکی از گروه های بی نام و نشان افراطی که به تازگی از یک گروه بزرگتر انشعاب کرده بود او را گروگان گرفته بود...

حالا احمد بنا به توافق می خواهد مشتاق را با چهار داوطلب فلسطینی معاوضه کند و برای این کار وارد دمشق می شود و ...

از نکات جالب داستان تبارشناسی نمایندگان این دو گروه (احمد و طرف مقابل) و اتصال سمبلیک آن به شخصیت شیخ شهاب الدین سهروردی (به عنوان استاد احمد) و صلاح الدین ایوبی (به عنوان کسانی که در رویای یک جنگ صلیبی دیگر هستند) می باشد. تقابل توجه به مغز و توجه به پوست (قشریگری).

در خصوص شیخ اشراق (سهروردی) در ویکیپدیا اینگونه می خوانیم:

عاقبت به دستاویز آن که وی سخنانی برخلاف اصول دین می‌گوید، از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند، و چون وی از اجابت خواسته آن‌ها خودداری کرد، به صلاح الدین ایوبی شکایت بردند. متعصبان او را به الحاد متهم کردند و علمای حلب خون او را مباح شمردند.

صلاح‌الدین که به تازگی سوریه را از دست صلیبیون بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تایید علمای دین احتیاج داشت، ناچار در برابر درخواست ایشان تسلیم شد.

به همین دلیل، پسرش ملک ظاهر تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی را در سال ۵ رجب ۵۸۷ هجری قمری به زندان افکند و شیخ همان جا از دنیا رفت. وی در هنگام مرگ، ۳۸ سال داشت. علت مستقیم وفات وی معلوم نیست.(البته مشهور آن است که سهروردی به دلیل گرسنگی از دنیا رفت.)

در داستان نیز نکات فراوانی هست که احمد در آن تظاهرات خلاف قشریت از خود بروز می دهد (توجه  اینکه احمد چنین اعتقاداتی دارد و نه گروهی که منتسب به آن است )و ... البته به نظرم این نکته جای کار بیشتر هم داشت یعنی به عنوان یک خواننده معمولی انتظار بیشتری داشتم.

نکته مثبت دیگر نشان دادن فضای عدم اعتماد بین گروه های مختلف باصطلاح مبارزی است که ظاهراٌ اهداف مشترکی دارند.

برخی مسائل هم نپخته است و باصطلاح جا نمی افتد مثلاٌ همین قضیه معاوضه, مشخص نیست این چهار داوطلب چه سنخیتی با یک گروگان دارند که با هم معاوضه شوند و....

در قسمت پایانی به نکته مهمی اشاره می شود (برداشت من البته) که در فضای موجود میانه روی با سازشکاری یکسان انگاشته می شود و شرایط به گونه ایست که بین مرگ بیهوده و مرگ قهرمانانه , عملیات انتحاری دست بالا را دارد و گزینه ناگزیری است و جنگ صلیبی دیگری در راه... که به این نکته هم گذرا پرداخته شده است.

صحنه پایانی و گزارش فوتبال ایران و کره جنوبی هم قاعدتاٌ نکته خاصی را مد نظر دارد , آیا فقط می خواهد نشان دهد که این جماعت اسلامگرا نسبت به ایران کینه دارند؟ یا از دل اسلام ایرانی تروریست بیرون نمی آید؟

کلاٌ داستان تلگرافیی بود و به قول گزارشگران فوتبال جا برای کار بیشتری داشت .

این کتاب را نشر مرکز منتشر نموده است.

.................

پ ن: نمره کتاب 2.7 از 5 می‌باشد.