میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

باغ سیمانی - یان مک ایوان

راوی پسر نوجوان و تازه‌بالغی به نام جک است که همراه با پدر و مادر، خواهر بزرگترش جولی، خواهر و برادر کوچکترش سو و تام، زندگی می‌کند. خانه‌ی آنها که بزرگ و قدیمی و به شکل یک قلعه است، در خیابانی که اکثر خانه‌هایش داخل طرح افتاده‌اند و تخریب شده‌اند قرار دارد و البته طرح هم خوابیده و خیابان تقریباً متروکه است. آنها هیچ فک‌و‌فامیل و دوست و آشنایی هم ندارند که رفت‌وآمدی داشته باشند؛ انگار که در یک جزیره باشند. او روایت خودش را با این جمله آغاز می‌کند: پدرم رو نکشتم، اما بعضی وقت‌ها احساس می‌کردم یک‌جورهایی باعث مرگش شده بودم. ولی به دلیل همزمانی‌اش با تغییر جسمی عظیمی که در من رخ می‌داد و اتفاقات پس از آن، مرگش بی‌اهمیت به نظر می‌رسید... این شروعِ خاص، ما را به مباحث فرویدی در زمینه عقده‌ی اودیپ و دوران بلوغ جنسی رهنمون می‌سازد. راوی سپس به وقایع منتهی به مرگ پدرش می‌پردازد تا صرفاً نشان دهد که چگونه وارث حجم زیادی سیمان شدند. علاقه‌ای که پدر برای سیمان‌کاری در باغچه‌ی خانه دارد و سیمان فراوانی که می‌خرد و نقش مهمی که این سیمان در ادامه ایفا می‌کند..، در ادامه مطلب نکات بیشتری در مورد داستان خواهم نوشت.

با توجه به اینکه راوی نوجوان است، داستان رنگ و روی ساده‌ای دارد. ساده و روان پیش می‌رود و به انتها می‌رسد. من اما با توجه به این‌که کتاب در "لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند" حضور دارد مدام در انتظار نقطه اوج و یا بهتر بگویم نقطه‌ای که من را به شگفت‌زدگی دچار کند بودم. یک‌جور تکان‌دهنده بودن که اتفاقاً همین صفت را در مورد کتاب و نویسنده‌اش ؛ زمانی که قصد خرید آن را داشتم، شنیده بودم. طبعاً بخش‌هایی از داستان قابلیت فرود آوردن چکش بر ذهن خواننده را داشت اما نه در آن حدی که من انتظارش را داشتم... البته ممارست و جستجو به من ثابت کرد انتظارم بی‌جا نبوده است! در ادامه مطلب ابتدا به همین موضوع خواهم پرداخت : چگونه یک رمان تکان‌دهنده به رمانی خنثی تبدیل می‌شود!؟

*****

یان مک ایوان، یکی از نویسندگان مطرح و جنجالی انگلیسی است که حواشی کارهایش بعضاً به سرزمین کتاب‌نخوان ما هم کشیده شده است. همین سه سال قبل بود که ترجمه و چاپ یکی از کتابهایش به نام تاوان به جایی رسید که همه نسخ آن از کتابفروشی‌ها جمع‌آوری شد. از یکی دو کاری که از این نویسنده دیده‌ام برمی‌آید که در پس‌زمینه‌ی آثارش به موضوع تاثیر و تاثرات بلوغ جنسی (به عنوان یک تغییر عظیم) بر روان و رفتار شخصیت‌های نوجوان آثارش می‌پردازد.

از ایوان در ویرایش اولیه لیست 1001 کتاب، هشت اثر حضور داشت که همین موضوع اهمیت این نویسنده را نشان می‌دهد. هرچند در سال 2010 به سه اثر و در سال 2012 به دو اثر کاهش یافت : تاوان(2001)، باغ سیمانی (1978 اولین اثر نویسنده). به قول معروف: چیزی از ارزش‌های این نویسنده کاسته نخواهد شد!!

لازم به ذکر است ادامه مطلب خطر لوث شدن دارد. دوستان عزیز حتماً تاکنون متوجه شده‌اند که تا حد امکان نسبت به لو نرفتن و کاهش جذابیت داستان حساسیت دارم (حتا در ادامه مطلب)، لیکن این یک مورد خاص است و چاره‌ای نبود.

.............................

پ ن 1: مشخصات کتاب من؛ ترجمه وحید روزبهانی، نشر آموت، چاپ اول بهار 1392، تیراژ 1100 نسخه، 160صفحه

پ ن 2: نمره رمان از نگاه من 4.1 است (در سایت گودریدز و آمازون هر دو 3.6 از 5). البته یک نکته در این مورد قابل ذکر است که نمره‌ی خوانش اول من به متنِ حاضر 3.5 بود. پس از کشف مواردی که در ادامه‌ی مطلب آورده‌ام و خوانش مجدد این افزایش رخ داد.

 

ادامه مطلب ...

بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی

قاعدتن همگی ما وقتی کاری را نیمه تمام رها می کنیم دچار نوعی افسردگی و عذاب وجدان می شویم...حالا نمی خواهد  در ذهنتان لیستی از کارهایی که نیمه تمام رها کرده اید و نه تنها ککتان نگزیده است بلکه دچار شعف ذهنی و روحی و جسمی شده اید را ردیف کنید! می خواستم نتیجه اخلاقی بگیرم! کمی رعایت کنید!! در واقع از گفتن جمله اول هدفی داشتم که این لیست شما همه چیز را به هم ریخت...بگذریم.

اگر انصاف داشته باشید لااقل حق می دهید که برخی کارهای نیمه تمام مثل دسته کلیدی می ماند که تعداد کلیدهایش زیاد است و شما به زور چپانده اید در جیب سمت چپ شلوار جین تان و تیزی این کلید کم مانده است که پوست رانتان را جر بدهد...هووم؟...از باب مثال گفتم وگرنه می دانم جای دسته کلید ... امروز کلن می خواهید حال بگیرید.

اگر از دوستان و خوانندگان قدیمی باشید یادتان هست که یک کتاب تاریخی را شروع کردیم تا با هم بخوانیم و وبلاگ گروهی هم تشکیل دادیم (همین درنگ که  اون گوشه سمت چپ می بینیدش) تا وسط های کار هم رفتیم جلو و مطابق معمول, یک جایی اون شور و حال اولیه ته کشید و آن وبلاگ هم ول شد و آن کتاب هم نیمه کاره ماند و... می خواستم بگم این نیمه کاره ماندن آن کتاب چند وقتی است که روی اعصاب است (مثل کوه جادوی توماس مان و قهرمانان و گورهای ارنستو ساباتو)...شاید در روزهای آتی همینجا به اون کتاب تاریخی پرداختم و به صورت هفتگی آن کار را به سرانجامی برسانم، باشد که فتح بابی شود برای سرکشی به خیل کثیری از کتابهای نیمه تمام کتابخانه و پروژه های عمرانی نیمه تمامی که یه روز و روزگاری کلنگش را با شور و شعف بر زمین زدیم و زدند.

***

برای انتخاب دو کتاب بعدی, لطفن به ادامه مطلب بروید. در آنجا شش گزینه از ادبیات انگلستان به انتظار شماست تا دو گزینه را از میان آنها انتخاب کنید.


 

ادامه مطلب ...