مقدمه اول: آنگولا کشوری است در جنوب غربی آفریقا و آخرین مستعمرهایست که در این قاره به استقلال رسید. قرنها مستعمره پرتغال بود. غیر از مواد خام، برده هم از آنجا صادر میشد ولذا در پرتغال و مناطق حوزه نفوذ پرتغال (مثلاً برزیل) به ژن آنگولایی زیاد برخورد خواهیم داشت و همچنین در آنگولا به ژن پرتغالی و برزیلی و... زبان رسمیشان پرتغالی است. نویسنده این رمان یک سفیدپوست آنگولایی است که تباری پرتغالی و برزیلی دارد و اکنون ساکن موزامبیک (کشوری دیگر از مستعمرات سابق پرتغال) است. گشت و گذاری مجازی در طبیعت آنگولا انجام دادم و از برخی مناظر لذت بردم. شباهت کم نداریم! ما مهاجر صادر کردیم و آنها هم صادرانده شدند، طبیعت زیبا، و البته نفت، طلای سیاه!
مقدمه دوم: بعد از جنگ جهانی دوم، مستعمرات آفریقایی یکییکی به استقلال رسیدند. مبارزات در آنگولا به طور مشخص از 1961 آغاز شد و چهارده سالی طول کشید. جنبش خلق برای آزادی آنگولا، جبهه آزادیبخش ملی آنگولا، و جنبش ملی برای استقلال کامل آنگولا (یونیتا نام اختصاری این آخری بود که در اخبار زیاد میشنیدیم)، از گروههای درگیر برای کسب آزادی و استقلال بودند و هر کدام حامیان بینالمللی از شرق تا غرب عالم داشتند. پرتغالیها میتوانند ادعا کنند که در آن دوران با تمام دنیا مشغول نبرد بودهاند! در سال 1974 در چنین روزهایی کودتایی در پرتغال رخ داد و دیکتاتوری دیرپای سالازار سقوط کرد. این تحول که به انقلاب میخک معروف شد راه را برای استقلال آنگولا باز کرد و آنها در 1975 مستقل شدند و البته بلافاصله درگیر جنگهای داخلی شدند که تا 2002 ادامه داشت. در این میان حتی یک دوره انتخابات تحت نظارت سازمان ملل برگزار شد اما افاقه نداشت. سر آخر وقتی رهبر یونیتا کشته شد این جنگها به پایان رسید. این نبردها دستاورد بسیار داشت: صدها هزار کشته، میلیونها آواره، سرزمینی ویران و زمینی سرشار از مین و مردمی که شصت درصدشان زیر خط فقر هستند. آنگولا بعد از نیجریه دومین صادرکننده نفت در آفریقاست و جالب است بدانید که در مهمترین بخش نفتخیز آن (که از لحاظ جغرافیایی از سرزمین اصلی جداست) کماکان یک جبهه آزادیبخش مشغول فعالیت است!
مقدمه سوم: سرلوحهی کتاب حاضر جملهای از بورخس نویسنده و شاعر آرژانتینی است که بیشتر به واسطه داستانهای کوتاه خود و تأثیری که بر ادبیات آمریکای لاتین و... داشته است شهرت دارد. در آثار او تخیل و رویا و هزارتو و مضامین فلسفی جایگاه ویژهای دارد. بورخس تقریباً سه دهه پایانی عمر خود را در نابینایی گذراند. جملهای که از او نقل شده چنین است: «اگر باز زاده میشدم، دوست داشتم چیزی میشدم سراپا متفاوت. دوست داشتم نروژی بشوم. یا شاید ایرانی. اما نه اوروگوئهیی – این احساسی به آدم میدهد که انگار رفتهای پاییندست خیابان» من ابتدا به کلمه «ایرانی» شک کردم ولی نسخه انگلیسی را دیدم که حاوی همین جمله و همین کلمه بود! شاید به ذهن برسد که نروژ و ایران به واسطه دو فضای کاملاً متفاوت از دو کشور نفتخیز همنشین یکدیگر شدهاند. هرچند بیشتر احتمال میدهم آرزوی ایرانی شدن در زندگی دوباره به واسطه ارادتی که ایشان به هزار و یکشب داشته به ذهن و زبانش آمده و هیچ ربطی به نابینایی طولانیمدت ایشان نداشته است.
******
«فلیکس ونتورا» یک آنگولایی زال است (سفید بودن موهای سر و صورت در اثر کمبود ملانین) که به تنهایی در خانهاش در پایتخت زندگی میکند. خدمتکار پیری کارهای خانه را برای او انجام میدهد و گاهی هم شبهای یکشنبه، فلیکس با مهمانی از جنس مخالف به خانه میآید. به غیر از اینها باقی کسانی که به خانه او میآیند مشتریانش هستند. یکی از کارهای روزانه ونتورا خواندن روزنامهها و جداسازی برخی مقالات و گزارشها و بایگانی دقیق آنهاست تا در مواقع لزوم در کارش از آنها استفاده کند. شغل او چیست؟ خلق یک گذشتهی باب میل مشتریان و فروش آن! با توجه به اوضاع و احوالی که در مقدمه دوم دیدیم، آدمهای زیادی در آنگولا هستند که گذشتهای برای پنهان کردن یا فراموش کردن دارند و یا اینکه برای پیشرفت به گذشتهای بهتر از آنچه گذراندهاند نیاز دارند. فلیکس به لطف مطالعات و بایگانی خوبی که ایجاد کرده، برای مشتریان خود به تناسب، اصل و نسب و پیشینهای خلق و مدارک و مستندات مورد نیاز را در اختیار آنها قرار میدهد.
کاراکتر دیگری هم در خانهی فلیکس حضور دارد که روایت داستان بر عهده اوست. در مقدمه سوم از بورخس یاد کردیم و آن جملهای که در سرلوحه کتاب آمده است. در واقع میتوان گفت آگوآلوسا آرزوی بورخس را بهنوعی عملی کرده است؛ هرچند که او در زندگی دوباره نروژی یا ایرانی نشده اما به چیزی سراپا متفاوت تبدیل شده است: یک بزمجه که با فلیکس زندگی میکند و از خانه بیرون نمیرود و ما از دریچه ذهن اوست که وقایعِ این خانه را دنبال میکنیم.
در ادامه مطلب مختصری به داستان خواهم پرداخت.
******
ژوزه ادوآردو آگوآلوسا متولد 1960 در آنگولا است. در لیسبون در رشته کشاورزی و حنگلداری تحصیل کرده است. کتاب حاضر در سال 2004 نوشته شده است. معروفترین رمانش «نظریه عمومی فراموشی» است که در سال 2012 نوشته شده و در سال 2015 به انگلیسی ترجمه و در فهرست نهایی جایزه بوکر بینالملل قرار گرفته و سال بعد جایزه ادبی دوبلین را به خود اختصاص داده است. از این نویسنده پرتغالیزبان سه کتاب نظریه عمومی فراموشی، آفتابپرستها، خوابدیدگان بیاختیار به فارسی ترجمه شده است.
...................
مشخصات کتاب من: ترجمه مهدی غبرایی، نشر چشمه، چاپ چهارم 1399، تیراژ 500 نسخه، 219 صفحه که تقریباً با احتساب صفحات سفید بین فصلها میتوان گفت حجم داستان اندکی بیش از 100 صفحه است.
پ ن 1: نمره من به کتاب 3.5 از 5 است. گروه A (نمره در گودریدز 3.82 نمره در آمازون ۴٫۱)
پ ن 2: مطلب بعدی درخصوص رمان «چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟» از یوسا خواهد بود و سپس نوبت به «شماره صفر» از اومبرتو اکو خواهد رسید. پس از آن «وردی که برهها میخوانند» و «بچههای نیمهشب».
ادامه مطلب ...
"آزارو" کودکی اثیری است؛ از آن دست کودکانی که بنا به اعتقاد بومیان آفریقایی، به دنیا میآیند اما به دلیل علاقه به عالم ارواح و تعهدی که برای بازگشت سریع از دنیا دادهاند، زود از این دنیا میروند... تا زمانی که دوباره اراده بر این قرار بگیرد که به دنیا برگردند. و این چرخه همینطور ادامه مییابد.
آزارو اینبار در خانوادهای فقیر در نیجریه به دنیا آمده است. پدر به واسطه زور بازویش، باربری میکند و مادر نیز در خیابانها دستفروشی میکند. در اتاقی اجارهای در حاشیهی شهر زندگی میکنند و به زحمت خرج شکمشان را درمیآورند.
آزارو به واسطهی اثیری بودنش ارواح و موجودات عجیب و غریبی را که همراه آدمیان بر روی زمین زندگی میکنند، میبیند. ارواح نیز مدام در تلاش هستند تا تعهد او را به بازگشت به عالم ارواح، به او یادآوری کنند و گاه کارشان از یادآوری می گذرد و خودشان دست به کار میشوند و شرایطی را فراهم میکنند تا آزارو برگردد! آزارو راوی داستان است؛ داستان حضورش در دنیا، در متن جامعهای که درگیر فقر همهجانبه و تلاطمات سیاسی و درگیری احزاب و استعمار سفیدپوستان و پروژه استقلال و... است. حضوری توأم با کشمکش میان ماندن یا رفتن... با این وصف طبیعی است که غلظت حضور ارواح و اتفاقات محیرالعقول در داستان بالا باشد.
******
بن اُکری متولد سال ۱۹۵۹ در نیجریه است.او از ۱۹ سالگی در انگلستان ساکن شده است. این کتاب در سال ۱۹۹۱ منتشر وبرنده جایزه بوکر شده است. این کتاب حجیم سه بار به فارسی ترجمه شده که اگر سه بار نمیشد جای تعجب بود!:
محمدعلی آذرپیرا - انتشارات کیهان - سال ۱۳۷۸ با نام جاده گرسنه
محمدجواد فیروزی - نشر اشتاد - سال ۱۳۷۹ با نام جادهی گرسنه (یک عدد ی برای تمایز اضافه شده است)
جلال بایرام - نشر نیلوفر - سال ۱۳۸۳ با نام راه گرسنگان
من ترجمهی سوم را خواندم و از حیث ترجمه اشکال خاصی مشاهده نکردم.
مشخصات کتاب منِ:جلال بایرام - نشر نیلوفر - چاپ اولَ زمستان ۱۳۸۳َ - تیراژ ۲۲۰۰ نسخه - ۶۰۲ صفحه
..............
پ ن ۱: نمره کتاب از نگاه من 3 از ۵ است (در سایت گودریدز 3.7 از مجموع 8492 رای و در سایت آمازون 4 ). علیرغم نمرهای که من به کتاب دادهام و مواردی که در ادامه مطلب نوشتهام و علیرغم وسوسه ارواح خبیثهای که تلاش میکردند تا فتنهای در این وبلگ ایجاد نمایند چیزی از ارادت نویسنده و کتاب نسبت به من کاسته نشد!
پ ن ۲: بین این مطلب و مطلب قبلی کمی فاصله افتاد که دلیل اصلی آن چغر بودن کتاب و اتفاقات ریز و درشتی بود که مدام برای من رخ میداد.
پ ن ۳: در این فاصله اتفاقات زیادی در اطرافمان رخ داد که شدیداْ میطلبید تا درباره آنها چیزی نوشت و اظهار نظری کرد... در واقع همین طلبیدن است که عدهای را به فیلمبرداری و گرفتن عکس و ازدحام در وقایع و فجایع میکشاند و عدهای را به فیگور گرفتن جلوی دوربین وامیدارد و عدهای را نیز به تحلیل سریع رفتار دو گروه قبلی ترغیب میکند و عدهای را به انجام واکنشهای بیهوده و خنک برمیانگیزاند و گروه آخر را به غرغر کردن و شایعهسازی و تحلیلهای صدتا یه غاز رهنمون میسازد. آقا با این طلبیدن باید چه بکنیم!؟ من هم به شدت وسوسه شدم خاطرهای از جنبش مشروطه که در کتاب مستطاب کسروی ثبت و ضبط شده است را واگو کنم و حتماْ پس از خوابیدن غائلهها اگر یادم بماند و آن «طلبیدن» هنوز پابرجا باشد! در موردش خواهم نوشت تاهم از جماعت سلفیبگیرعقب نمانم! (سلفی گرفتن فقط شامل آنها که عکس میگیرند نمیشود و طبعن همه گروههای فوق و از جمله راقم این سطور در حال گرفتن سلفی با فجایع هستیم)... چه غرغری کردم من!!!
ادامه مطلب ...
دیگر آرامشی نیست چینوآچیبه
"اوبی اوکونکوو" جوانی نیجریایی و تحصیلکرده در نیمه قرن بیستم است... داستان از جایی آغاز میشود که اوبی در دادگاه حاضر شده است، دادگاهی که قرار است به جرم او مبنی بر گرفتن رشوه رسیدگی کند. جمعیت زیادی برای تماشا آمده اند. برخی از آنها برای حضور در دادگاه، به پزشک پول دادهاند تا گواهی پزشکی بگیرند تا احتمالاً مرخصی استعلاجی بگیرند! منشی دادگاه با تاخیر به دادگاه میرسد و بهانهاش خراب شدن ماشینش است و قاضی خسته از این بهانههای دایمی، دادرسی را شروع میکند. متهم خیلی خونسرد در جایگاهش قرار دارد و فقط زمانیکه قاضی هنگام بیان خلاصه پرونده میگوید:"نمیتوانم بفهمم چطور مرد جوانی با تحصیلات و آینده درخشان شما میتواند چنین کاری انجام دهد" تغییری در چهره او پدید میآید و اشک در چشمانش جمع میشود و دستمالی بیرون میآورد و همانگونه که معمولاً عرق از چهره پاک میکنند، صورتش را پاک میکند و سعی میکند لبخند بزند...
داستان درواقع برگشت به عقبی است تا بیان کند اوبی چگونه به این جایگاه رسیدهاست و موضوع وقتی برای خواننده جالب میشود که اوبی هنگام بازگشت از انگلستان (بعد از گرفتن لیسانس ادبیات) فردی است قانونگرا و بهشدت نسبت به فساد و رشوه حساس، نه حاضر است رشوه بدهد و نه رشوه میگیرد... هنگامیکه در انگلستان درس میخواند شعری در مورد کشورش نوشته است که در آن همهچیز زیباست، اما وقتی با آرمان خدمت به جامعه بازمیگردد, داستان چیز دیگریست!
او یک بیگانه است. تفاوت او با دیگران مشهود است و نویسنده در این جهت تلاش بهسزایی دارد. از اینجهت، اوبی کمی شبیه مورسوی کامو است، تنها و مغرور. نویسنده در جایی چنین میگوید (منبع ویکیکوتس): یک قلب مغرور از شکستهای معمولی جان سالم به در میبرد، از این رو که آن شکستها غرورش را جریحهدار نمیکنند. اما وقتی انسانی تنها شکست میخورد همه چیز سختتر و تلختر است.
*****
چینوآ آچهبه از معروفترین نویسندگان آفریقایی و ملقب به پدر ادبیات مدرن آفریقا است که قبلاً اینجا در مورد کتاب اولش "همهچیز فرومیپاشد" نوشتهام... کتابی که به 50 زبان ترجمه شد (و البته در ایران حداقل 5 بار ترجمه شده!!) و 10میلیون نسخه از آن در سراسر دنیا به فروش رفت (و باز هم البته در ایران علیرغم 5بار ترجمه بهگمانم 5هزارتا هم به فروش نرفته باشد) و در لیست 1001کتابی که قبل از مرگ میبایست خواند نیز قرار گرفت. شخصیت اصلی داستان "دیگر آرامشی نیست"، نوه شخصیت اصلی داستان اول نویسنده است. از این نویسنده کتاب "Arrow of God" نیز در لیست 1001 حضور دارد که هنوز ترجمه نشده است! بهنظر شما نباید به این بازار نشر و ترجمه خندید!؟ گریه چطور!؟ فارغ از گریه و خنده که احتمالاً هرکدام طرفدارانی دارد، نباید به این قضیه مشکوک شد!؟
مشخصات کتاب من؛ مترجم خانم گلریز صفویان، انتشارات سروش، چاپ دوم1388 ، قطع جیبی؛ 228 صفحه، 1500 تومان.
پ ن 1: نمره کتاب 3.8 از 5 میباشد.
ادامه مطلب ...سرزمینهای گرگ و میش اولین کتابی است که از کوتزی, برنده نوبل ادبی سال 2003 منتشر شده و شامل دو داستان بلند است. دو داستانی که بهطور خلاصه بیان نوع نگاه مردمان جوامع توسعهیافته به "دیگران" است... و یا به قول علمای عرصه نقد ادبی جزء ادبیات پسااستعماری محسوب میشوند (اینجا را برای مطالعه بیشتر بخوانید).
داستان اول با عنوان "پروژه ویتنام" روایت فروپاشی روانی یک مامور سازمان اطلاعات یا سازمانی از این دست در آمریکا است که خود راوی (یوجین داون) به صورت اول شخص برای ما بیان میکند. او پس از یکسال کار روی این پروژه، در حال تهیه گزارشی در رابطه با روشهایی است که میبایست ارتش آمریکا در پیش بگیرد تا همبستگی و مقاومت ویتنامیها را از بین ببرد. او در واحد اسطورهنگاری فعالیت میکند ولذا گزارشش بر همین پایه استوار است:
اگر بخواهیم راهبری جامعهای را در دست بگیریم یا باید آن را از درون چارچوب فرهنگیاش هدایت کنیم, یا اینکه فرهنگش را ریشهکن سازیم و ساختارهای نوینی را بر آن تحمیل کنیم. تا زمانی که ندانیم ویتنام روستایی بیسواد است, ساختار خانوادگیاش بر پایهی پدر است؛ و نظام اجتماعیاش طبقاتی و نظام سیاسی آن زورمدارانه است, نمیتوانیم چشم رهبری بر اندیشههای ویتنام روستایی را داشته باشیم ]...[ اشتباه است اگر ویتنامیها را افرادی جدا از هم در نظر گیریم, زیرا فرهنگشان آنان را آماده میسازد تا سود خانواده, دسته, و یا دهکدهی خود را به سود شخصی ترجیح دهند. انگیزههای منطقی سود شخصی, نسبت به رهنمودهای پدر و برادران از اهمیت کمتری برخوردارند ]...[ به هر حال, صدایی که از برنامههای ما در خانههای ویتنامیها پخش میشود, نه صدای پدر است, نه صدای برادر. این صدای خودِ ناباور و بدگمان است؛ صدای رنه دکارت ]...[ آنها از این رو شکست خوردهاند که از خردورزی بیگانهای سخن به میان آوردهاند که پیشینهای در اندیشهی ویتنامی ندارد. (صص 44 و 45)
رئیسش (به نام کوتزی) از او خواسته است که در بخشهایی از گزارش تغییراتی بدهد؛ او از نگاه کوتزی ناخرسند و به نیات او ظنین است و با توجه به جایگاه رئیس در ساختار ذهنی اش (همانند اسطوره پدر), رنجیده خاطر شده است. همسر راوی نیز معتقد است که کار او در این پروژه موجب افسردگی او شده و توازن اخلاقیاش بههمریخته است... او به همسرش نیز ظنین است و این مسائل آغاز یک...!
داستان دوم "حکایت یاکوبوس کوتزی" روایت اول شخص یکی از ساکنین هلندیتبار آفریقای جنوبی در اواسط قرن هجدهم است که برای شکار فیل عازم مناطقی میشود که قبل از او "کسی" بدان جا پای نگذاشته است (خود همین به نوعی نگاه اروپائیان را نشان می دهد که بومیهای این مناطق را "کسی" محسوب نمیکنند! لذا اروپائیان کاشف این مناطق میشوند و برای رودها و کوهها و حیوانات اسم میگذارند و ...). او در این سفر تفریحی-اکتشافی با یک قبیله از بومیان آن مناطق روبرو میشود و اتفاقاتی رخ میدهد که نهایتن منجر به...!
******
چون این دو داستان به نوعی خودکاوی و روانکاوی راویان آن است, حذف و سانسور بخشهایی هرچند کوتاه از داستان, آن را دچار نقص میکند و تعداد این موارد در این دو داستان کم نیست. متاسفانه سانسورها و ترجمه بعضن گنگ و عجیب غریب (که در ادامه مطلب نمونههایی خواهم آورد), مانع از این میشود که کتاب را به دوستدارانش توصیه کنم. این کتاب در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ میبایست خواند حضور دارد.
پ ن 1: ادامه مطلب ممکن است اندکی خطر لوث شدن داشته باشد لیکن بخش "ترجمه پستمدرن" را در ادامه مطلب حتمن بخوانید.
پ ن 2: مشخصات کتاب من؛ مترجم محسن کاسنژاد، نشر بیدگل، چاپ اول 1388 ، 1500 نسخه، 212 صفحه، 4200 تومان
پ ن 3: نمره کتاب حاضر 2.9 از 5 میباشد که البته در شرایط ایدهآل چاپ و ترجمه میتوانست حداقل 3.5 باشد.
ادامه مطلب ...