میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

آخرین انار دنیا – بختیار علی

مقدمه اول: گاهی پیش می‌آید از این‌ موضوع حیرت می‌کنم که یک کتاب چطور با حال و روز و مسائلی که ذهنم با آن درگیر است مصادف می‌شود. معمولاً کتاب‌ها را بدون این‌که از موضوع و محتوای آن باخبر باشم انتخاب می‌کنم و گاه در هنگام خواندن یا پس از آن حیران شده‌ام که من کتاب را انتخاب کرده‌ام یا کتاب من را! این قضیه آن‌قدر برای من پیش آمده است که اگر بخواهم مهارِ شترِ ذهنم را رها کنم، باید حکم به هوشمندی کتاب‌ها بدهم اما من مهار را رها نمی‌کنم! چون جنگ پدیده‌ای نیست که برای ما کهنه شود، چون جنگ‌ها نو به نو و با انواع و اقسام توجیهاتِ مسخره در دنیا رخ می‌دهد. چون جنگ و بلایی که بر سر انسان‌ها و به‌ویژه کودکان و نوجوانان می‌آورد، همواره می‌تواند مسئله ذهنی ما باشد. من اگر بیست سال قبل هم به سراغ آخرین انار دنیا می‌رفتم، حکایت به همین ترتیب بود که این ایام است و من با خواندن این رمانِ ضدجنگ، حسرت و تأسف می‌خوردم، مثل الان.     

مقدمه دوم: وقتی کتاب را شروع کردم تا حدود یک‌سوم ابتدایی داستان چندان ارتباط خوبی با آن برقرار نکرده بودم. این موضوع را با دوستان همراه به اشتراک گذاشتم و در ارزیابی اولیه علت را در شاعرانگی نثر و پیچیدگی‌ها و ابهام آن تلقی کردم و اندکی هم تکرار و اطناب. البته امیدوار بودم با خو گرفتن به نثر و پیش رفتن داستان ارتباط بهتری شکل بگیرد و همین اتفاق افتاد. یک‌سوم انتهایی مثل برق و باد طی شد و علیرغم همه‌ی مقاومتی که به خرج دادم در صفحاتی، اشکهایم داخل مترو روان شد. در خوانش دوم، همان یک‌سوم ِ ابندایی را در یک مجلس خواندم و خیلی هم به نظرم شفاف و روان آمد! علت چیست؟ راوی اول‌شخص داستان برای ما روایتی از وقایع گذشته‌ی دور و نزدیک ارائه می‌کند؛ برای او همه‌چیز مشخص است چون با آنها زندگی کرده است ولی ما تازه از راه رسیده و در کشتی با او همسفر شده‌ایم، باید قدری تحمل کنیم تا با زبانش خو بگیریم، با شخصیت‌های محوری روایتش آشنا شویم و قطعات پازل را کنار هم قرار بدهیم. راوی گناهی ندارد! او از هرجا آغاز می‌کرد برای ما اندکی و چه‌بسا بسیاری ابهام به همراه می‌داشت. در خوانش دوم، ما هم جایگاهی همانند راوی داریم و با توجه به جمیع جهات می‌توانم بگویم خواننده‌ی صبور، روایت را جذاب و روان، و کتاب را اثرگذارخواهد یافت.  

مقدمه سوم: زمان-مکان روایت خیلی به ما نزدیک است: اقلیم کردستان عراق در حدوداً سه دهه قبل. در سال 1970 طی یک توافق قرار بود این ناحیه به نوعی خودمختاری دست یابد اما این امر به جایی نرسید و فاز جدیدی از درگیری‌ها در این مناطق آغاز شد. حادثه‌ای که راوی بابت آن بیست و یک سال در زندان و اسارت سپری کرده است در همین اواسط دهه هفتاد میلادی رخ داده است چرا که هنوز دودستگی در میان نیروهای کورد رخ نداده است. اتحادیه میهنی کردستان در سال 1975 شکل گرفت و تا پیش از آن همه نیروها با محوریت حزب دموکرات کردستان فعالیت می‌کردند. در اواخر جنگ عراق و ایران، صدام یک سلسله عملیات در کردستان عراق انجام داد که به ویرانی کامل چهار هزار روستا و کشتار 182هزار نفر کورد عراقی منتهی شد. در این حملات از بمب‌های شیمیایی به‌وفور استفاده شد. این تلفات و صدمات در پس‌زمینه روایت این رمان حضور دارد. در اوایل دهه نود میلادی، این مناطق عملاً خودگردان شدند و اولین پارلمان شکل گرفت اما یک سری جنگهای داخلی بین دو گروه اصلی حاضر آغاز شد که این درگیری‌ها و تبعاتش در داستان نمود یافته است هرچند مستقیماً به آن نمی‌پردازد. یکی از تبعات این درگیری‌ها، جمعیت بالایی است که از این دیار مهاجرت کرده‌اند. مثل راوی این داستان. مثل نویسنده این داستان.      

******

« از همان صبح روز اول فهمیدم اسیرم کرده است

راوی اول‌شخص داستان مردی به نام «مظفر صبحدم» است و جمله بالا اولین کلامی است که به ما انتقال می‌دهد. «صبح روز اول» مورد نظر راوی زمانی است که او پس از تحمل 21 سال زندان و اسارت، مبادله شده و به خانه‌ای مجلل در میان جنگل منتقل شده است. او در زمان دستگیری 22 سال داشته و قضیه از این قرار بوده که به همراه فرمانده‌اش در کلبه‌ای گیر افتاده و او خود را فدا کرده تا فرمانده بتواند فرار کند. آن فرمانده (یعقوب صنوبر) در حال حاضر قدرت سیاسی را در اختیار دارد و مظفر را پس از آزادی به این خانه منتقل کرده است. یعقوب با بیان اینکه دنیای بیرون پلشت و آلوده شده از مظفر می‌خواهد در این خانه بماند و سودای بیرون رفتن را نداشته باشد. تنها یک موضوع از دنیای بیرون است که راوی را در کل دوران طولانی اسارت به خود مشغول داشته و آن هم فرزندش «سریاس صبحدم» است. راوی در زمان انجام فداکاری، از یعقوب می‌خواهد هوای نوزاد چندروزه‌اش، که مادر خود را در هنگام به دنیا آمدن از دست داده، داشته باشد و حالا پس از آزادی، در این خانه مجلل، سراغ فرزندش را می‌گیرد و با خبر مرگ او در چند سال قبل مواجه می‌شود. همه‌چیز مهیای تداوم اسارت و زندانی شدن است اما راوی تصمیم می‌گیرد تا با چند و چون ماجرای پسرش روبرو شود، پس به کمک شخصیت دیگری به نام «اکرام کوهی» پا به دنیای بیرون گذاشته و به جستجوی سرنخ‌های مرتبط با فرزندش می‌پردازد.

راوی ماه‌ها بعد، کل ماجرا را بر روی عرشه کشتی، وقتی که در راه مهاجرت به اروپا، روی دریا سرگردان است برای ما روایت می‌کند. روایت او از لحاظ زمانی خطی نیست. او ابتدا شخصیت‌هایی نظیر محمد دل‌شیشه‌ای و خواهران سپید را وارد روایتش می‌کند که در واقع بعدها اولین سرنخِ ورودِ او به ماجراهای سریاسِ اول خواهند شد. شخصیت‌های فرعی دیگر هرکدام از زاویه خود بخشی از ماجراها را شفاف می‌کنند ولذا مقداری همپوشانی و تکرار اجتناب‌ناپذیر شده است. چندین نوبت در طول داستان ما حس می‌کنیم که کل حقایق هویدا شده است اما هربار با یک پیچ، مناظر جدیدی پیش پای خواننده قرار می‌گیرد و کلیت آن در انتها شفاف می‌شود.   

در ادامه مطلب به درونمایه‌های داستان از جمله جنگ و تبعات ویرانگرش، روزگار و زمانه‌ی داستان و مختصات آن و همچنین راه‌کار برون‌رفتی که داستان در این زمینه مد نظر دارد خواهم پرداخت.

******

بختیار علی متولد سال 1960 در سلیمانیه عراق است. در اوایل دهه هشتاد میلادی برای تحصیل در رشته زمین‌شناسی وارد دانشگاه سلیمانیه شد. او اولین شعر بلندش را در سال 1983 سرود و یکی دو سال بعد اولین رمانش «مرگ تک‌فرزند دوم»، را نوشت اما این کتاب نتوانست از زیر تیغ سانسور عبور کند و بعدها در سال 1996 در سوئد به چاپ رسید. پس از مشکلاتی که در عراق برای او پیش آمد ابتدا به ایران و سپس به اروپا مهاجرت کرد. رمان دوم او «غروب پروانه» نیز ابتدا در سوئد منتشر شد اما آخرین انار دنیا این اقبال را یافت که در سال 2002 در سلیمانیه منتشر شود. او یکی از پرمخاطب‌ترین نویسندگان کرد محسوب می‌شود.

آخرین انار دنیا دو نوبت به فارسی ترجمه شده است.  

 ...................

مشخصات کتاب من: ترجمه مریوان حلبچه‌ای، نشر ثالث، چاپ دوم 1393، تیراژ 1100 نسخه، 391 صفحه.

پ ن 1: نمره من به کتاب 4.4  از 5  است. گروه B (نمره در گودریدز 3.9  و در سایت آمازون 4.6)

پ ن 2: این کتاب همانند نام نویسنده بختیار بوده و در ایران به نسبت مورد توجه قرار گرفته و یادداشت‌های خوبی در مورد آن نوشته شده است. چندتا از این مطالب را اینجا و اینجا و اینجا و اینجا بخوانید.

پ ن 3: کتاب‌های بعدی «اشتباه در ستاره‌های بخت ما» اثر جان گرین و «ناپدیدشدگان» از آریل دورفمن خواهد بود. سرعت من بسیار پایین آمده است ولی امیدوارم به صفر نرسد!


ادامه مطلب ...

دلبند – تونی موریسون

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سور بز - ماریو بارگاس یوسا

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مرحوم ماتیا پاسکال - لوئیجی پیراندلو

راوی اول‌شخص داستان با بیان دو مقدمه به سراغ روایت می‌رود. در مقدمه‌ی اول خودش را با عبارت «من ماتیا پاسکال هستم.» معرفی و عنوان می‌کند زمانی که نتوانیم همین عبارت ساده را بیان کنیم پی به اهمیت آن می‌بریم. راوی زمانی به عنوان کتابدار از طرف شهرداری در یک کلیسای کوچک مشغول به کار بوده است. وضعیت نگهداری از کتاب‌ها به‌گونه‌ایست که نشان می‌دهد راوی اهمیتی به کتاب و نوشتن نمی‌دهد اما بواسطه سرگذشت عجیبی که از سر گذرانده است در همان مکان مشغول نوشتن این روایت است و توصیه می‌کند این نوشته‌ها بعد از گذشت 50 سال از «سومین و آخرین مرگ قطعی‌» او خوانده شود! این حرف طبعاً ما را کنجکاو می‌کند تا بدانیم چگونه یک راویِ حی و حاضر از دو بار مرگ خود سخن می‌گوید.

*****

من و شاید نسل ما با فیلمی که بر اساس داستان کوتاه «خمره» ساخته شد با این نویسنده آشنا شدیم؛ استادکاری که برای بندزدن یک خمره بزرگ که متعلق به یک فرد ثروتمند خسیس بود وارد خمره شد و آن را تعمیر و نهایتاً نمی‌توانست بدون شکستن آن از آن خارج شود، کاری که صاحب خمره به آن راضی نمی‌شد و...

لوئیجی پیراندلو در سال 1867 در خانواده‌ای ثروتمند در سیسیل به دنیا آمد. پدرش معدن‌دار بود اما بر اثر حادثه‌ای طبیعی دچار ورشکستگی شد و خانواده به ورطه‌ی فقر و تنگدستی افتاد. لوئیجی در سال 1887 برای تحصیل در رشته ادبیات وارد دانشگاه رم شد. او که طبع شعر داشت اولین دفتر شعر خود را با عنوان «درد مطبوع» در 22 سالگی منتشر کرد. پس از فارغ‌التحصیلی به آلمان رفت و در رشته زبانشناسی در دانشگاه بن دکتری گرفت. بعد از بازگشت به ایتالیا به روزنامه‌نگاری و تدریس مشغول شد و در عین‌حال نخستین رمان خود را با عنوان «مطرود» در سال 1893 و اولین مجموعه داستان کوتاه خود را در سال 1894 به چاپ رساند. دو سال بعد نخستین نمایشنامه خود را نوشت. جنگ جهانی اول و مصائب آن گویا خلاقیتش را به کار انداخت و تعداد زیادی نمایشنامه در آن دوره منتشر کرد. شهرت در سال 1921 و پس از انتشار نمایشنامه «شش شخصیت در جستجوی یک نویسنده» به سراغ او آمد. از آثار مطرح این نویسنده می‌توان به مرحوم ماتیا پاسکال (1904)، هانری چهارم (1922)، یکی هیچ‌کس صدهزار (1926) اشاره کرد که این آخری در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند حضور دارد. او که یکی از تأثیرگذاران در عرصه نمایشنامه‌نویسی در قرن بیستم است در سال 1934 موفق به دریافت جایزه نوبل گردید. این استاد سبک‌شناسی دانشگاه رم در سال 1936 از دنیا رفت.

مشخصات کتاب من: ترجمه بهمن محصص، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم1397، شمارگان 1000 نسخه، قطع جیبی 290 صفحه.

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.9 از 5 است. گروه A (نمره در سایت گودریدز 4 و در سایت آمازون 4.1) 

پ ن 2: نام نویسنده در فارسی هم پیراندلو و هم پیراندللو ذکر شده است. من هم هر دو را به کار بردم!

پ ن 3: کتاب‌های بعدی که در موردشان خواهم نوشت «سمفونی مردگان» و «موشها و آدمها» هستند.

 


ادامه مطلب ...

روح پراگ و انتخابات کتاب!

در چند مطلب آتی، با بخش‌های مختلفی از کتاب روح پراگ اثر ایوان کلیما همراه خواهیم بود. کلیما در سال 1931 در کشور چکسلواکی سابق به دنیا آمد. تا شروع جنگ کلمه‌ی "یهودی" به گوشش نخورده بود اما چون والدینش به صورت شناسنامه‌ای یهودی محسوب می‌شدند سرانجام گذارشان به اردوگاه‌های نازی افتاد و بدین‌ترتیب ایوان، دوران کودکی‌اش را با نازی‌ها گذراند. او دوران جوانی را هم با کمونیست‌ها سپری کرد و در نتیجه فقط توانست چند سالی را به کار روزنامه‌نگاری بپردازد و باقی ایام به ممنوع‌القلمی و ممنوع‌الانتشاری مشغول بود تا اینکه بلوک شرق دچار فروپاشی شد. البته در فرایند فروپاشی نویسندگان نقش قابل توجهی داشتند و همین امر موجب شد دیگران حواسشان بیشتر به نویسنده‌ها باشد!!

این مجموعه حاوی مقالات در زمینه‌های مختلفی است... ادبیات... سیاست... خاطرات و موضوعات شخصی و...

........................................

تجربه‌های سخت، به‌خودی خود، راه خرد را نمی‌گشایند!

درکی که به آن رسیدم و سعی کردم در نثرم بیان کنم، این بود: تجربه‌های خارق‌العاده‌ای که در این قرن چه به عنوان فرد، و چه به عنوان گروه، از سر گذرانده‌ایم می‌توانند سخت به بیراهه‌مان بیاندازند. ما متأثر از شوق نتیجه‌گیری از تجربه‌ی تلخ‌مان به ارتکاب اشتباه‌های ویرانگری سوق داده می‌شویم، که به جای آن‌که ما را به وضعیت آزادی و عدالتی که آرزوی دستیابی به آن را داریم نزدیک‌تر کنند، به‌جهت عکس سوق‌مان می‌دهند. تجربه‌های سخت، به خودی خود، راه خرد را نمی‌گشایند. تنها در صورتی می‌توانیم به خرد دست یابیم که قادر باشیم از دور به قضاوت درباره‌ی تجربیات‌مان بنشینیم. (روح پراگ - کودکی تقریباً عجیب و غریب، ص30)

فی‌الواقع باید حواسمان جمع باشد، تجربه‌ی زیستن و ضربه خوردن از ناحیه تعصبات و خشک‌مغزی‌ها لزوماً منجر به رویش آزاداندیشی و رواداری در ما نمی‌شود؛ بلکه اتفاقاً محتمل است که در فضایی باز و مهیا، خودمان را دچار و آلوده‌ی تعصب و خشک‌مغزی دیگری بنماییم.

........................................

حالا به ادامه مطلب بروید و در انتخابات کتاب شرکت نمایید. از هر گروه به یک گزینه رای بدهید تا در برنامه بعدی قرار گیرد.

......

پ ن 1: مطالب بعدی درخصوص کتاب‌های راسته کنسروسازی (اشتاین‌بک) و احضاریه (جان گریشام) خواهد بود.

 

ادامه مطلب ...