میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

سال جدید و از هر دری سخنی برای شروع

1- تقریباً بیست روزی در مورد کارم و شرایط کاری فکر کردم. جراحی غده سرطانی (منظور مشکلات کاری است ها!) که قبلاً صحبتش را کرده بودم , نتیجه نداد و بهبود چندانی حاصل نشد. حالا به این نتیجه رسیدم که عضو مورد نظر را قطع کنم! امروز استارت این کار را زدم....جهادی است در نوع خودش و کاملاً انرژی بر ... هم اکنون در انتظار انرژی های مثبت سبز شما هستیم.

2- واژه جهاد برای توصیف عملکرد و کارکرد برخی مدیران سازمانهای دولتی و نیمه دولتی و شبه دولتی , واژه بسیار مناسب و به جایی است. بله! چرا که نه! وقتی نوع نگاه آقایان به بودجه ها و منابع مالی و... همانند نگاه به غنایم برجامانده پس از پیروزی در جنگ و جهاد است واقعاً چرا که نه! باید به عرض برسانم که قبل از صدور فتوای جهاد و زدن سوت آن , غنایم مذکور از هضم رابعه برخی گذشته بود, اما خوب, ماهی را هر وقت از آب بگیری می گه سلام من خرگوشم!

3- مرشد و مارگریتا البته کتاب ساده ای نیست , حالا حساب بکنید بیست روزی هم از خواندنش گذشته باشه و میله هم فکرش جای دیگری مشغول بوده , ببین چه می شود. امیدوارم در کش و قوس جهاد , شهید نشود.

4- دوستان همه نسبت به این میله کهنسال در حال اعوجاج , لطف داشتند و در عوض من اصلاً فرصت نکردم به دوستان در سال جدید سر بزنم که هیچ , جواب کامنت ها را هم تا الان نداده بودم... ببخشید خلاصه اگر دیر شد.

5- امیدوارم نتیجه جهاد ما هر چه باشد , فراغت فکری و فرصت های مناسبی برای ادامه راه در وبلاگستان فراهم شود تا در کنار دوستان چند قدمی به پیش برویم.

                                                                                          زیاده عرضی نیست

                                                                                            میله بدون پرچم

جراحی غده ای که سرطانی شده است

یکی دو روزی است که کمتر سر می زنم... قبلاٌ اشاره کرده بودم که در محل کار مشکلاتی دارم. الان مشغول جراحی این غده سرطانی هستم.

استخوان لای زخم بس است.

امیدوارم که این بار تا ته خط بروم و با روحیه خوب دوباره به دنیای مجازی بازگردم.

....

پ ن: از دوستانی که تا کنون به سوالات پست قبل پاسخ دادند تشکر می کنم و کماکان منتظر پاسخ باقی دوستان هستم.

پ ن 2: مطلب طبل حلبی را نوشته ام و بیش از نصف آن را تایپ نموده ام ...امیدوارم تا فردا در وبلاگ قرار بگیرد.

باز هم فرصت نشد!

باز هم فرصت نشد....!

در محل کار مشغول آدیت مسخره ای هستیم و همگی داریم فیلم بازی می کنیم که همه چی خوبه و همه کارشون رو درست انجام می دهند و لیاقت دریافت فلان گواهی نامه را داریم و....

آدیتور خارجی هم که از قیافه اش پیداست از اون آبدیده هاست . به یک سری چیزها گیر می دهد و از کنار یک سری اشکالات می گذرد و ... اون هم نقش خودش را خوب بلد است...

خلاصه همه نقشمان را خوب بازی می کنیم.

و با این وضعیت خواب توسعه و پیشرفت را باید ببینیم که می بینیم و البته بعضی ها امر براشون مشتبه میشه و فکر می کنند ما به قله های پیشرفت رسیدیم.

.....................................

به هر حال مطلب " زن در ریگ روان" آماده نشد و من باید به صحرای کربلا بزنم تا امروز خالی نباشه عریضه و چه بهتر از یک عدد شعر و آن هم از دوران خدمت سربازی.

البته باید تحمل کنید و از این جور شکسته نفسی ها !!: 

*

من تو را می دیدم

با چه کوشش چه نیاز و چه شتاب

قلمی برداشتی

یادگاری کندی

روی دیوار دلم

و نمی دانستی

دیوار دلم کاه گلیست

نقش تو روزی چند

روی دیوار دلم باقی ماند

لیک آفتاب بی رحم (1)

آنچنان می تابید

کز نشان دل تو روی دلم هیچ نماند

بعد آن چند صباح

چون گذر می کردی

از کنار دیوار

نقش دیگر دیدی

در همانجایی که

یادگاری کندی

بر خودت لرزیدی

شایدم خندیدی

***

من به خود می گویم

چند سالی که بدینسان گذرد

روی دیوار دلم سوراخیست

مهر 1376

(1)   ۱

(1)   نیاز به توضیح نیست که ما معمولاٌ میندازیم گردن ابر و باد و مه و خورشید و رفیق بد و ذغال خوب و ...