میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

پیش‌درآمدی بر سوءقصد به ذات همایونی!

مظفرالدین‌شاه قاجار چند روز پس از امضای قانون اساسی از دنیا رفت. او آخرین پادشاهی بود که در ایران درگذشت چرا که همه شاهان پس از او در غربت از دنیا رفتند. همه‌ی ما چهره‌ای پیر و فرتوت از او در ذهن داریم که طبعاً فیلم‌ها و سریال‌ها در شکل‌گیری آن نقش دارند درحالیکه او در 43سالگی به سلطنت رسید و در 53سالگی هم از دنیا رفت. پس از او پسرش محمدعلی‌شاه بر تخت نشست در حالیکه در میان هواداران مشروطه تقریباً کسی به او خوش‌بین نبود. همگان اعتقاد داشتند که او فردی مستبد و ضدمشروطه است. در واقع بخش عظیمی از عجله‌ای که تدوین‌کنندگان قانون اساسی به خرج دادند به خاطر این بود که تا مظفرالدین‌شاه از دنیا نرفته است کار را به پایان برسانند چون مشهور بود که ولیعهد به آسانی زیر بار قانون نخواهد رفت.

محمدعلی‌شاه در چنین فضای آکنده از بی‌اعتمادی بر تخت نشست. پایتخت پس از پیروزی مشروطه از لحاظ سیاسی شکل و شمایل خاصی به خود گرفته بود. آنچه که از بلاد فرنگ به عنوان نماد و ارکان توسعه سیاسی به چشم مشروطه‌خواهان رسیده بود، قوت مطبوعات و احزاب سیاسی بود ولذا خیلی زود تعداد مطبوعات به بیش از صد عنوان نشریه رسید و تعداد انجمن‌ها روز به روز فزونی گرفت. این فزونی‌ها بیش از اینکه به پیش‌برد اهداف جنبش مشروطه یاری برسانند سبب شدند فضا هرچه بیشتر تند و رادیکال و دیوار بی‌اعتمادی بین گروه‌های مختلف بلند و بلندتر گردد.

به نظر می‌رسد هرگاه حرکتی در جهت نزدیکی و کاستن از ارتفاع این دیوار بی‌اعتمادی از سوی دربار یا مجلس انجام می‌شد بلافاصله اتفاقاتی رخ می‌داد که کینه و نفرت را عمیق‌تر می‌کرد. به عنوان مثال وقتی میرزا علی‌اصغرخان اتابک (رئیس‌الوزرا) گامی به مجلسیان نزدیک می‌شود و پیام مثبتی را از جانب شاه در مجلس قرائت می‌کند و نیروهای معتدل انتظار دارند که درگیری‌ها فروکش کند، هنگام خروج از مجلس به قتل می‌رسد. ضارب، ظاهراً عضو انجمنی مخفی است و در همان هنگام هم مشخص نمی‌شود که چنین انجمنی وجود خارجی دارد یا خیر. صدراعظم تقریباً بدون هیاهو در قم به خاک سپرده می‌شود و در پایتخت برای قاتل او مجلس ختمی قابل توجه برپا می‌شود و خطیبان مشهور آن زمان در آنجا صحبت‌های تند و آتشینی بر ضد مقتول و شاه بر زبان می‌آورند!

برخی نشریات از فضای آزادی که در نتیجه پیروزی مشروطیت به دست آمده است نهایت استفاده را می‌برند تا آگاهی مخاطبان خود را در زمینه حرامزادگی یا حلال‌زادگی شاه بالا ببرند! طبعاً انتظار هم داشته‌اند شاهی که تا چند ماه قبل سایه خدا بود هیچ واکنشی نشان ندهد. رابطه شاه و نمایندگان ملت به اوج وخامت خود می‌رسد. پس از مدتی دوباره سیگنالهایی از طرفین صادر می‌شود که نشان از امکان بهبود شرایط را دارد. شاه پیامی مثبت برای مجلسیان می‌فرستد و وکلای ملت بر سر شوق می‌آیند و نمایندگانی را برای عرض تشکر به دربار می‌فرستند. این ملاقات باز هم معتدلین را به کاسته شدن از ارتفاع دیوار بی‌اعتمادی امیدوار می‌کند. چند ساعت بعد از این دیدار، شاه که چند ماهی جرئت خروج از اقامتگاه خود را نداشته است، عزم رفتن به دوشان‌تپه را می‌کند. «سوءقصد به ذات همایونی» در چنین زمان-مکانی رخ می‌دهد.

این سوءقصد در زمینه کشتن شاه ناکام باقی می‌ماند. گروه‌های مختلفی از موافقان و مخالفان مشروطه در مظان اتهام انجام این سوءقصد هستند و همین ما را به تأمل وامی‌دارد. محمدعلی‌شاه پس از نه روز طی پیامی از مجلسیان می‌خواهد تا در زمینه یافتن مسببان و عاملان و آمران ترور اقدامی عاجل به عمل آورند. اتفاقی که هیچگاه رخ نمی‌دهد و همان‌طور که می‌دانیم محمدعلی‌شاه پس از این واقعه تا زمان عزیمت به باغشاه و به توپ بستن مجلس در انظار ظاهر نشد و شد همان که شد.

ما اکنون پسِ از بیش از صد سال تجربه‌ (خودمان و دیگران) شاید به راحتی درک کنیم که بالا رفتن تنش و عادی‌سازی خشونت در جامعه به نفع چه کسانی تمام می‌شود اما آن نسل جوان و پرشوری که در بطن جامعه با انواع ظلم و تبعیض و بی‌عدالتی و فقر و جهل و عقب‌ماندگی دست به گریبان بودند و خود هم تجربه و دانش چندانی در زمینه جامعه و سیاست نداشتند، برایشان چندان این مسئله واضح نبوده است. به هر حال، دولت‌های ضعیف قبل از مشروطه جای خود را به دولت‌های بسیار ضعیف‌تر دادند و باصطلاح از این نمد هم کلاهی برای ملت فراهم نیامد.

******

گزارش نشریه صوراسرافیل از این واقعه را (در این منبع) که شامل متن درخواست شاه نیز هست در ادامه مطلب آورده‌ام چون ممکن است چند سال بعد که به لینک رجوع کنیم اثری از تاک و تاک‌نشان نباشد... به هر حال جامعه کوتاه‌مدت ما اینچنین است.

..................

پ ن 1: در مطلب بعدی در مورد رمان سوءقصد به ذات همایونی اثر رضا جولایی خواهم نوشت.

پ ن 2: انتخابات پست قبل امشب به پایان خواهد رسید و کتاب‌های بعدی که خواهم خواند مشخص خواهد شد.

 

ادامه مطلب ...

جای خالی سلوچ - محمود دولت‌آبادی

«مِرگان که سر از بالین برداشت، سلوچ نبود. بچه‌ها هنوز در خواب بودند: عباس، اَبراو، هاجر.»

داستان با این جمله آغاز می‌شود. مکان، روستایی به نام زمینج در حاشیه کویر در خطه‌ی خراسان است و زمان، تقریباً اواسط دهه چهل شمسی. مرگان زنی سی‌وچند ساله است که سختی‌های زندگی با او چنان کرده است که در نگاه ناظر، سن و سالش بیش از اینها به نظر می‌رسد. همسرش سلوچ زمینی ندارد و کارهایی نظیر تنورمالی، لایروبی قنات، دروگری و... انجام می‌دهد تا امورات زندگیش را بچرخاند. زمستان است و پیش از آغاز روایت وضعیت خانواده به جایی رسیده است که سلوچ توان سیر کردن شکم آنها را ندارد و حتی این چند صباح آخر را با پولی که از یکی از خرده‌مالکان (سالار عبدالله) قرض کرده، گذرانده‌اند. سلوچ که به استیصال رسیده است ناگهان در میانه‌ی زمستان خانه را ترک می‌کند و داستان آغاز می‌شود. مرگان و جای خالی سلوچ و شکم گرسنه‌ی فرزندان و طلبکاری که برای نقد کردن طلبش با خشونتِ تمام به سراغ چند تکه ظرف و ظروف مسی خانه‌ی سلوچ آمده است.

چالش‌های مرگان منحصر در تهیه غذا (منظور همان نانِ خالی است) و پول نیست بلکه... زنده ماندن در شرایط سخت و خشن (طبیعت و اجتماع) ابعاد گوناگونی دارد که ما هم همانند مرگان به مرور با آن مواجه می‌شویم و جای خالی سلوچ را آن‌گونه که او احساس می‌کند، درک می‌کنیم. داستان روایت یک سال از زندگی این خانواده در چنین شرایط سختی است.

داستان نثری قدرتمند دارد که با توصیفاتی دقیق و محتوایی عمیق، گریبان خواننده را گرفته و با خود می‌کِشد و می‌بَرد. دردناک است اما همچون کلاله‌ی زخمی است که دوست داریم آن را بخارانیم تا خون بیافتد. دردناک است اما با خودش امید هم دارد و خوشبینانه است. روان است و خوشخوان. کلمات بومی و محلی زیادی دارد که برای ما جدید هستند و در صورت مواجهه با آنها خارج از این متن، محال است که معنای آن را حدس بزنیم اما در طول داستان با این کلمات پیش می‌رویم و مشکل چندانی هم احساس نمی‌کنیم. همه این موارد نشان می‌دهد که اثر، عمق و بُعد یافته است و وقتی اثری به این درجه از کمال رسیده باشد فقط می‌توان گفت باید خوانده شود. همین! در ادامه مطلب به روستا و شناخت کچ‌ومعوج ما از آن، موانع توسعه و نمونه‌هایی از داستان و البته مرگان خواهم پرداخت. مختصری هم درخصوص سلوچ و پایان داستان و نکاتی از این دست. امیدوارم به کار بیاید. 

*****

در وبلاگ پیش از این داستان روز و شب یوسف از این نویسنده معرفی شده است. در مرگان و یوسف تشابهاتی از حیث عبور از یک دوره کشمکش درونی و فائق آمدن بر ترس‌ها و تردیدها می‌توان دید. جای خالی سلوچ یکی از مهمترین آثار محمود دولت‌آبادی است و در سال 1357 نگاشته شده است.

مشخصات کتاب من: چاپ پنجم 1372، نشر چشمه نشر پارسی، تیراژ 5000 نسخه، 405صفحه.

پ‌ن1: نمره من به کتاب 5 از 5 گروه A. (نمره در سایت گودریدز 4.13)

پ‌ن2: مطلب بعدی درخصوص سور بز (یوسا) خواهد بود.

  

ادامه مطلب ...

جامعه کلنگی!


دکتر کاتوزیان در ذیل بررسی مشکلات توسعه سیاسی و اقتصادی ایران عنوان می‌کند که جامعه ایران برخلاف جوامع اروپایی که در تداومی درازمدت توانسته‌اند با انباشت انواع سرمایه از جمله سرمایه‌های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی به توسعه دست پیدا کنند، به دلایلی نتوانسته است به این هم‌افزایی نایل شود و «بدین‌ترتیب تاریخ آن بدل به رشته‌ای از دوره‌های کوتاه‌مدت به‌هم‌پیوسته شده است».

ایشان این کوتاه‌مدت بودن را هم علت و هم معلول فقدان ساختار در تاریخ ایران می‌داند و این فقدان ساختار را نیز نتیجه دولت استبدادی می‌داند که نماینده حکومت خودسرانه فردی و جامعه خودسر است که هرگاه تسلط دولت بر آن تضعیف شود به آشوب می‌گراید ولذا چرخه استبداد – هرج‌ومرج – استبداد مدام تکرار می‌شود. ایشان در توصیف این جامعه تشبیه جالبی را به کار می‌برد:

«گویاترین کلام برای توصیف ماهیت کوتاه‌مدت جامعه ایران اصطلاح «خانه کلنگی» است‌. بیشتر این‌ خانه‌ها بناهایی‌ است‌ که‌ بیش‌ از سی (یا حتی‌ بیست) سال‌ ندارد و اغلب‌ از شالوده‌ و اسکلتی‌ مناسب‌ نیز برخوردار است‌. در مواردی‌ معدود این‌ خانه‌ها ممکن‌ است‌ فرسوده‌ شده‌ و نیاز به‌ مرمت‌ داشته‌ باشد، اما آن‌ چه‌ سبب محکومیت‌ آنها می‌شود و در نهایت‌ ساختمان‌ را بی‌ارزش‌ قلمداد می‌کند و فقط‌ ارزش‌ زمین‌ را به‌ حساب‌ می‌آورد، این‌ داوری‌ است‌ که‌ معماری‌ این‌ ساختمان‌ها و یا طراحی‌ داخلی‌ آنها بنابر آخرین‌ مد و پسند روز کهنه‌ شده‌ است‌. بنابراین‌ به‌ جای‌ نوسازی‌ آن‌ خانه‌ یا هر بنای‌ دیگر و افزودن‌ بر سرمایه‌ مادی‌ موجود، کل‌ آن‌ ساختمان‌ به‌ دست‌ مالک‌ یا خریدار ویران‌ می‌شود و بنایی‌ جدید بر زمین‌ آن‌ بالا می‌رود. از این‌ روست‌ که‌ صاحب‌ این‌ قلم‌ گاه‌ برای‌ توصیف‌ جامعه‌ کوتاه‌ مدت‌ ایران‌ آن‌ را «جامعه‌ کلنگی‌» نامیده‌، یعنی‌ جامعه‌ای‌ که‌ بسیاری‌ از جنبه‌های‌ آن‌ ــ سیاسی‌، اجتماعی‌، آموزشی‌ و ادبی‌ ــ پیوسته‌ در معرض‌ این‌ خطر است‌ که‌ هوی‌و‌هوس‌ کوتاه‌‌مدت‌ جامعه‌ با کلنگ‌ به‌ جانش‌ افتد.»

در واقع برای رسیدن به توسعه در حوزه‌های اقتصادی و یا نهادهای سیاسی و فرهنگی و حتی در حوزه‌های علم و فن‌آوری، علاوه بر خلاقیت‌های مقطعی و کسب و دریافت تجارب و مهارت‌ها، انباشت و نگهداری و هم‌افزایی آنها نیز ضرورت دارد.

چند ماه قبل هنگام رانندگی برحسب اتفاق کنار این بنا (عکس بالا) توقف کردم و کتیبه سردر آن توجهم را جلب کرد. از اینکه اولین کارخانه تولید لوله و اتصالات و گرانول‌های پی‌وی‌سی بعد از گذشت مدتی کوتاه به این وضع دچار شده است تعجب کردم. عکسی انداختم تا از آن برای معرفی این کتاب که حاوی ترجمه چهار مقاله از دکتر کاتوزیان است بهره ببرم:

ایران، جامعه کوتاه‌مدت – محمدعلی کاتوزیان – ترجمه عبدالله کوثری – نشر نی

******

یکی از اساتید ما که عمرش دراز باد یک‌بار خاطره‌ای از دوران تحصیلش در انگلستان تعریف کرد؛ ایشان ظاهراً مدتی به صورت متواتر به کتابخانه‌ی دانشگاه می‌رفته و کتابی قدیمی را که حدود 150 سال قبل چاپ شده بود را امانت می‌گرفته است. کتابدارِ کتابخانه که متوجه علاقه او به این کتاب می‌شود به او پیشنهاد می‌دهد که یک نسخه از کتاب را تهیه کند. استاد هم به ایشان متذکر می‌شود که یک قرن و نیم از آخرین چاپ کتاب گذشته است و چگونه می‌توان نسخه‌ای از آن را با هزینه‌ای معقول و دانشجویی یافت! کتابدارِ محترم به او پیشنهاد می‌دهد که نامه‌ای به ناشر بنویسد (تاریخ خاطره مربوط به پنج دهه قبل است و نامه‌نگاری طبعاً باب بود). استادِ ما در معذورات قرار می‌گیرد و همانجا نامه‌ای به ناشر که گویا در ایرلند بوده است می‌نویسد درحالیکه در دل احتمالاً به سادگی کتابدار می‌خندیده است. اما در کمال تعجب پس از مدتی پاسخی از ناشر دریافت می‌کند! یعنی این انتشارات دقیقاً در همان آدرس دو قرن قبل وجود و فعالیت داشت و نسل به نسل تداوم یافته بود. حالا آن خاطره را بگذاریم کنار این عکس!

........

پ ن 1: این معرفی و یادداشت کوتاه در واقع پیش‌درآمدی است بر مطلب مربوط به معرفی کتاب بعدی: سمفونی مردگان اثر عباس معروفی.  

پ ن 2: طبعاً همیشه بنای جدیدی هم نمی‌سازیم و صرفاً موجبات ویرانی بنای قبلی را فراهم می‌آوریم!

پ ن 3: از تداوم خارها گل می‌شود...


گفتمان عقب‌ماندگی نزد روشنفکران ایرانی _ علی اکبر


در بازی تراوین و بازی‌های استراتژیک مشابه به شما دهکده‌ای در یک مختصات جغرافیایی داده می‌شود و شما با توجه به منابعی که در این دهکده تولید می‌شود امکان توسعه‌ی آن را دارید. می‌توانید انبارها و بازارها را ارتقا بدهید و می‌توانید سربازخانه و برج و بارو بسازید و سرباز پرورش بدهید و همچنین کارگاه‌هایی دایر کنید که تولید منابع را بالا ببرید و... . در ابتدای بازی به شما فرصتی داده می‌شود تا نسبت به آماده‌سازی زیرساخت‌های مورد نظرتان اقدام کنید. بعد از اتمام این فرصت، شما امکان حمله به نقاط دیگر را پیدا می‌کنید و دیگران هم به همچنین! معمولاً در مواجهه‌های نخستین با دیگران متوجه می‌شوید کجای دنیای این بازی قرار دارید و وضعیت‌تان چگونه است. گاهی اختلاف توانایی‌های شما با دیگران به حدی است که شما امکان نفس‌کشیدن پیدا نمی‌کنید و باصطلاح،  شما به farm تبدیل می‌شوید؛ یعنی دهکده‌ای که صرفاً منابع دهکده‌های قوی‌تر را فراهم می‌کند.

.........

اولین آشنایی‌های حاکمان ما با غربِ جدید در دوران صفویه رخ داد، یعنی زمانی که غرب آبستن تغییرات شگرفی بود. ما به خواب خود ادامه دادیم و نزدیک به دو قرن را به جنگ داخلی گذراندیم. پس از آن، دنیا باصطلاح کوچکتر از آن شده بود که ما بتوانیم در گوشه‌ای از آن نان و ماست‌مان را بخوریم و به چُرت بعد از ناهارمان مشغول شویم. به عبارت دیگر اگر بخواهیم از مقدمه این مطلب بهره ببریم به زمانی رسیدیم که خواه‌ناخواه با واقعیت بیرون از دنیای خودمان روبرو شدیم. واقعیتی که در ابتدا ما را به حیرت انداخت و پس از آن به افسوس... و ما در آینه «دیگران»، خودمان و حال و روز خودمان را دیدیم. از آن زمان تاکنون متفکران مختلفی در مورد ریشه‌های عقب‌ماندگی ما به غور و بررسی پرداختند.

این کتاب تاریخچه‌ای تحلیلی از تلاش‌هایی است که در این رابطه انجام شده است. مؤلف این تلاش‌ها را در پنج مقطع دسته‌بندی و در هر دوره به نظریات تعدادی از شاخص‌ترین فعالان و اندیشمندان آن دوره پرداخته است:

1) اولین مواجهه توسط سفرنامه‌نویسانی که در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم گذرشان به دنیای نو افتاد گزارش شده است. این دوره را می‌توان با «توصیف» و بخصوص با «حیرت» نشانه‌گذاری کرد.

2) دوره دوم پس از جنگ‌های ایران و روس آغاز شد و شامل اقدامات اصلاحگرانی چون عباس‌میرزا و امیرکبیر و میرزاحسین‌خان سپهسالار می‌شود. این دوره را می‌توان با کلماتی چون «نوسازی» و «اصلاح از بالا» توصیف کرد.

3) دوره سوم شامل واکنش روشنفکران دوره مشروطه به این مسئله و تلاش آنها جهت کشف علت عقب‌ماندگی و یافتن راه‌حل برون‌رفت از آن است. به نسبت دو دوره قبلی این دوره یک گام به جلو در عرصه تحلیل شرایط است.

4) دوره چهارم شامل روشنفکران پس از مشروطه تا انقلاب 57 است؛ دورانی که بیشتر در واکنش نسبت به افراط‌های دوره قبلی در امر غرب‌گرایی، به غرب‌ستیزی و بومی‌گرایی متمایل شد.

5) تحلیل‌گران دوره پنجم (پس از انقلاب تا زمان حاضر) بزعم نویسنده با توجه به شناخت عمیق‌تری که از موضوع پیدا کردند تحلیل‌های عمیق‌تری ارائه کرده‌اند. در این دوره بیشتر به نقش عوامل داخلی پرداخته می‌شود.

این کتاب می‌تواند دریچه مناسبی به مسئله عقب‌ماندگی باشد چرا که مطالعه فرایند شکل‌گیری یک مسئله در طول تاریخ به درک مبانی آن در زمان حال کمک می‌کند.

..............

مشخصات کتاب من: مؤلف علی اکبر، نشر فرزان‌روز، چاپ دوم 1396، تیراژ 600 نسخه، 285 صفحه

پ ن 1: کتاب بعدی گورستان پراگ اثر اومبرتو اکو و پس از آن قصر شیشه‌ای اثر جینت والز خواهد بود.

سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی - بازنویسی سیدجواد طباطبایی

«سقوط اصفهان و فروپاشی شاهنشاهی پرشکوه صفویان یکی از بزرگ‌ترین دگرگونی‌های سده‌های متاخر تاریخ ایران بود و بسیاری از پژوهندگان، به درستی، یورش افغانان را با حمله اعراب و یورش مغولان مقایسه کرده‌اند. جای شگفتی است که در نوشته‌های تاریخی ایران دربارهٔ علل و زمینه‌های این شکست و پی‌آمدهای اسفناک آن برای تاریخ و مردم این کشور مطلب جدی و مهمی نیامده است؛ در این مورد نیز تنها اشاره‌های با معنا به آن حوادث را مدیون گزارش‌های انگشت‌شمار بیگانگانی هستیم که در زمان یورش افغانان و محاصرهٔ اصفهان در ایران به سر می‌بردند...»

یوداش تادوش کروسینسکی (1675-1756) راهب یسوعی لهستانی در سالهای اواخر سلسله صفوی در اصفهان اقامت داشت. او همچون مبلغان مذهبی دیگر که گزارشاتی از اوضاع و احوال محل مأموریت خود تهیه می‌کردند، گزارش جامعی از وقایعی که منجر به سقوط اصفهان و انقراض سلسله صفویه گردید برای سرپرستی فرقه یسوعیان در فرانسه ارسال کرد. سرپرست مربوطه با توجه به اینکه صفویان متحد بالفعل و بالقوه اروپایی‌ها در مقابل خطر امپراتوری عثمانی بود این گزارش را بااهمیت تشخیص داد و آن را در اختیار راهبی به نام آنتوان دو سِرسو قرار داد و شخص اخیر بر پایه گزارش کروسینسکی و منابع دیگر کتابی با عنوان «تاریخ واپسین انقلاب ایران» به زبان فرانسوی منتشر کرد(1728). طبعاً با توجه به اهمیت موضوع، این کتاب خیلی زود به زبان‌های انگلیسی و ایتالیایی ترجمه و منتشر شد.

همچنین نسخه‌ای از گزارش کروسینسکی به دربار عثمانی‌ها رسید و به زبان ترکی عثمانی ترجمه و منتشر شد. جالب است که این ترجمه، دوباره به لاتین بازگردانده شد و پس از آن به زبان آلمانی نیز ترجمه و منتشر شد(1731). همه این تالیف و ترجمه‌ها ظرف سه سال انجام شد و این در زمانی بود که هنوز بخش‌های مرکزی ایران تحت کنترل اشرف افغان بود. گزارش کروسینسکی نهایتاً پس از گذشت یک قرن و پس از شکست ایران در جنگهای ایران و روس به دستور عباس‌میرزا به فارسی ترجمه شد و با عنوان عبرت‌نامه منتشر شد.

بازنویسی طباطبایی در کتابِ حاضر، گزارشی کوتاه از حوادث منجر به سقوط اصفهان و توضیح برخی علت‌های فروپاشی ایران در پایان عصر صفوی بر پایه روایت کروسینسکی و دو سِرسو است.     

... هرگز تسخیر کشوری بزرگ به بهایی ارزان‌تر از این انجام نشد و کسانی که آن را عملی کردند، به هیچ وجه تصور نمی‌کردند بتوانند از عهده چنین کاری برآیند...

*****

ترجمه دنبلی از گزارش کروسینسکی، پس از انقلاب حداقل دو بار تصحیح و منتشر شده است: مریم میراحمدی (توس-1363) و یدالله قائدی (آناهیتا-1370). کتاب دو سِرسو نیز دو نوبت ترجمه شده است: ولی‌الله شادان (کتابسرا-1364) و ساسان طهماسبی (کتابسرا-1391).

به نظر می‌رسد کتابِ حاضر (سقوط اصفهان...) به سبب حجم کم و روانی نثر و گزیده‌گویی و ضرب‌آهنگ مناسب متن و عوامل دیگر مدخل مناسبی است به این مقطع مهم از تاریخ ایران...

مشخصات کتاب من: نشر نگاه معاصر، چاپ چهارم 1390، تیراژ 2000 نسخه، 90 صفحه

........................................

پ ن 1: در ادامه مطلب یکی دو نکته متفرقه اما مرتبط با موضوع آمده است.

  ادامه مطلب ...