کاملاً محتمل است پسفردا روزی مدیرعامل جدیدی برای ما منصوب شود و اگر با همین فرمان جلو برویم قابل تصور است که از دفتر ایشان فردی با من تماس بگیرد که «چه نشستهای میله! برخیز و مکتوب کن!»؛ خُب شرط عقل آن است به جای آنکه در تماس فوق بگویم «چه مکتوب کنم؟!» یا «مکتوب کردن نمیدانم!» از الان به مهمترین معضل سازمان از نگاه خودم بپردازم که آنروز باصطلاح غافلگیر نشوم و بعید نیست که در این فرصت مرغ تفکراتمان چنان اوج بگیرد که افقهای بالاتر را هم درنوردد! و چهبسا در نهایت مأوایی بهتر از زونکن بایگانی بیابد.
اگر بخواهم دست روی فقط و فقط یکی از ریشهایترین معضلات سازمان بگذارم به مسئله «تقسیم کار» خواهم پرداخت. طبعاً مدیرعاملی که در این شرایط خطیر منصوب خواهد شد میداند (خدایا! یعنی میشه که بداند!!؟) اصولاً «سازمان» واحدی اجتماعی است که برای رسیدن به اهداف مشخصی به وجود آمده است و این گرد هم جمع شدن بهخودیخود منجر به رسیدن به اهداف نخواهد شد مگر اینکه یک تقسیم کار منطقی در آن صورت پذیرد. فیالواقع وقتی در یک کارخانه صنعتی که ما باشیم، نشانه و بویی از صنعتیشدن یافت نشود (که نمیشود) میتوان و باید انگشت را به سوی تقسیم کار نشانه رفت. حداقل یکی از انگشتها را... مثلاً وسطی! با ذکر یک خاطره که مربوط به همین چند هفته قبل است موضوع را باز میکنم :
روزی رئیس مربوطه با بنده تماس گرفت و انجام کاری را به عهده من گذاشت و هرچه تلاش کردم با دلیل و مدرک به ایشان ثابت کنم که این مورد ارتباطی با واحد ما ندارد میسر نشد. چرا؟ چون در شرح وظایف ما بعد از لیست کردن پانزده مورد مشخص، یک بند شانزدهم داریم: «انجام امور محوله از طرف مافوق سازمانی»! القصه. به خط تولید رفتم و بررسی مشکل را شروع کردم. چند دقیقه بعد با دو سه همکار از واحدی دیگر برخورد کردم و بعد از خوشوبشِ معمول متوجه شدم آنها هم برای بررسی و حل همان مشکل آنجا هستند! یکی دو دقیقه بعد به یکی از دوستان قدیمی در واحد دیگری برخوردم که به اتفاق رئیسش برای حل همان مشکل آمده بودند. شاید فکر کنید اغراق میکنم اما این حقیقت محض است.
در بیست سال گذشته، برای اینکه تعداد بیشتری از افراد شایسته (حفظهمالله) که در شایستگی آنها هیچ تردیدی نیست، بر مصادر امور بنشینند چارت سازمانی ما همواره رو به گسترش بوده است و کارهایی را شقهشقه کردهاند که روح متفکران فقید از اسمیت و دورکیم و پارسونز گرفته تا تیلور به ویبره افتادهاند و حالا به جایی رسیدهایم که مجموع پرسنل سه برابر شده است (با احتساب اینکه تولید نصف شده است). این توسعه چارت و توسعه نیرو نهتنها موجب بهبود امور نشده است بلکه چالشهای بیشتری را ایجاد کرده است که «موازیکاری» و «تداخل وظایف» نتایج بدیهی آن است. ماشینی را فرض کنید که قرار است چهارنفر هُل بدهند تا روشن شود؛ قاعدتاً دونفر در عقب و دو نفر در کنارههای جانبی قرار میگیرند و کارشان را انجام میدهند، حالا اگر تعدادشان دوازدهنفر بشود چه اتفاقی رخ میدهد؟! کاملاً محتمل است چندتا از این افراد جلوی ماشین قرار بگیرند و نیروی دیگران را خنثی کنند یا همان عقب ماشین لای دست و پای یکدیگر بروند و برای یکدیگر پشتپا بیاندازند و...
شاید فکر کنید این عارضه مختص سازمان ما و سازمانهایی از این دست است. ایشالا که حق با شماست! ایشالا که این گستردگی و این حجم موازیکاری و تداخل و بیقاعدگی که در حوزههای مختلف دیده میشود نشان از پویایی جامعه ما دارد و ربطی به توسعه صوری و مصنوعی آن ندارد. بهعنوان مثال و به اقتضای موضوع این وبلاگ به همین تکثر عجیب و غریبی که بنگاههای نشر ما دارند نگاه کنید. عجیب نیست؟ (ترجمههای موازی و همزمان و متعدد غیرهمزمان از نتایج اولیه و حتی سالم آن است) این همه تکثر و تنوع در بانکها که در هر خیابان چندین و چند شعبه مختلف از هر بانک را مشاهده میکنیم نشانه چیست؟ اینکه ده پانزده کارخانه برای تولید یک محصول صنعتی داریم که مجموع تولیدات آنها به اندازه یک ماه رقیب خارجی نیست و کیفیت آن هم به همین نسبت غیرقابل رقابت، نشانه چیست؟ اینکه همزمان شش هفت جای مختلف (مرتبط و غیرمرتبط!) بر روی تهیه و تولید واکسن کرونا فعالیت میکنند نشانه چیست؟ هرکس در گوشهای بیاعتنا به نتیجه، مشغول انجام امور محوله خودش است!
............
جناب مدیرعاملِ بعدی! میدانم که اصلاح این امر از عهده شما برنخواهد آمد! شما در وهلهی اول همین که همت کنید و تعداد هُلدهندگان این ماشین را افزایش ندهید کار بزرگی کردهاید. البته این پیشنهاد هم قابل تأمل است که سایتهای متوقف بیشماری که در سراسر کشور داریم به فعالیتهایی نظیر رونمایی و تولید واکسن یا محصولات دهانپرکنی از این دست اختصاص یابد و چندهزار پرسنل اضافه بالاخص آن شایستگان فوق (حفظهم الله) به این بخشهای جدید انتقال یابند که اتفاقاً در راستای علایق و توانمندیهای آنان هم هست. اینطوری ما بهتر میتوانیم هُلمان را بدهیم و از عوایدش حقوق آن عزیزان هم پرداخت خواهد شد!
**********
پ ن 1: مشغول خواندن جنگ و صلح هستیم و احتمالاً خواهیم بود!
یکی از جوایز معتبر ادبی در منطقه آمریکای جنوبی جایزهایست به نام «روملو گایهگوس» که از لحاظ مادی و در مقیاس جهانی نیز جایزه ارزشمندی است (صدهزار یورو). این جایزه در سال 1964 توسط رئیسجمهور وقت کشور ونزوئلا (رائول لئونی) و به نام یکی از مطرحترین نویسندگان آن کشور پایهگذاری شد. روملو گایهگوس (1884-1969) کارش را از معلمی آغاز کرد، با نوشتن رمان «دونا باربارا» در سال 1929 به شهرتی جهانی دست یافت. این نویسنده آزادیخواه دستی هم در عالم سیاست داشت. به نمایندگی مجلس رسید، شهردار پایتخت شد و در سال 1948 با کسب 74% آرا به ریاست جمهوری دست یافت. دولت او اما مستعجل بود و بعد از نه ماه طی کودتایی به پایان رسید. پس از آن ابتدا در کوبا و سپس در مکزیک روزگار را سپری کرد تا پس از سقوط دولت نظامی در سال 1958 به کشورش بازگشت اما از سیاست کنارهگیری کرد هرچند به عنوان سناتور مادامالعمر برگزیده شد. در سال 1960 نامزد جایزه نوبل شد. رئیسجمهور لئونی که در دولت گایهگوس وزیر کار بود این جایزه حکومتی را به پاس تلاشهای این نویسنده برقرار کرد و اولین جایزه در سال 1967 به ماریو بارگاس یوسا (برای رمان خانه سبز) رسید. این جایزه ابتدا هر پنج سال یک بار اهدا میشد. در سال 1972 جایزه به گابریل گارسیا مارکز (برای رمان صد سال تنهایی) و در سال 1977 به کارلوس فوئنتس (برای رمان سرزمین ما) رسید. بعدها شاید به دلیل وضعیت خوب مالی کشور! این جایزه هر دو سال یک بار اهدا شد و اخیراً شاید به دلیلی معکوس، روند اهدای جایزه دچار اختلال شده است.
در سالهای گذشته بهطور میانگین سالی سه داستان از منطقه آمریکای لاتین خواندهام و هر داستانی در مکانی جریان داشته است و طبعاً به واسطه آن، گاهی شاخکهای آدم نکات قابل تأملی را دریافت میکند. در «ابداع مورل» شخصیت اصلی داستان ونزوئلایی است و آنجا را همچون بهشت توصیف میکند. این کتاب در سال 1940 نگاشته شده و نویسندهی آن آرژانتینی است. در چند اثر دیگر هم دیدهام که شخصیتهای داستانی گاه برای پیدا کردن کار، و گاه برای داشتن یک فضای امن به ونزوئلا گریختهاند؛ به عنوان مثال نگاه کنید به رمان «میوه درخت سرمستی» از یک نویسندهی کلمبیایی به نام اینگرید روخاس کونترراس، که داستانش در دهه نود در کلمبیای دوران سروری اسکوبار میگذرد. پیش از اینها وقتی «خانه ارواح» مهمترین اثر ایزابل آلنده را خواندم و با این نویسنده شیلیایی که از قضا پرخوانندهترین نویسنده اسپانیولیزبان است بیشتر آشنا شدم، متوجه شدم که او نیز به عنوان یک تبعیدی در دهه هفتاد و هشتاد در همین ونزوئلا کارش را به عنوان روزنامهنگار و ... آغاز و سیزده سال در این کشور زندگی کرده است.
همین مختصر نشان میدهد زمانی نهچندان دور در میان کشورهای طاق و جفتِ آمریکای لاتین، کشور ونزوئلا جایگاه خاصی داشته است. پانزده سال قبل یکی از دوستانم به یک سفر کاری یک ماهه به این کشور رفت و پس از بازگشت خاطرات جالبی از آنجا نقل میکرد. اینکه شرکت طرف قرارداد در ونزوئلا یک بادیگاردِ هیکلمند در اختیار این گروه دو سه نفره قرار داده بود تا وقتی آنها در «روز» بین هتل و شرکت تردد میکنند مراقب آنها باشد تا از گزند دزدان در امان بمانند. علیرغم همه توصیفاتی که میکرد معتقد بود مردم هنوز یکجورای عجیبی شاد هستند! البته الان را شما بهتر میدانید.
تورمی که ما در یک سال اخیر تجربه کردیم آنها حدوداً دهسال قبل تجربه کردند و از آن پس هم، هر سال رکوردهای جدیدی در این زمینه ثبت کردهاند. سال گذشته تورم در آنجا از مرز دو هزار درصد گذشت... وضعیتی که حتی تصورش هم ساده نیست! و حالا طی فقط چند دهه، ونزوئلا از کشوری که انواع و اقسام پناهندگان به آنجا رهسپار میشدند به کشوری مبدل شده که مردمانش به هر دری میزنند تا از آنجا فرار کنند.
فاعتبروا یا اولیالابصار!
*******
پ ن 1: کتابهای بعدی «جنگ و صلح»، «زندگی بر شاهراه قدیم رم»، «کابوسهای بیروت» و «بائودولینو» خواهند بود. فکر کنم برنامه وبلاگ تا یکی دو ماه دیگر مشخص شده است!
پ ن 2: در مورد کتاب «اسلحه، میکروب، فولاد» به مرور خواهم نوشت. این مطلب هم چندان از موضوع آن کتاب بیگانه نیست!
الان به واقع دل شیر میخواهد که انتخابات کتابهای بعدی را برگزار کنیم! البته نه از باب ترس یا عذاب وجدان و امثالهم بلکه فقط از باب کهیر!! ...بگذریم. مطابق جداول موجود نوبتهای بعدی به روسیه، آسیای غربی و ایتالیا اختصاص خواهد داشت پس هر سه انتخاب را در همین پست برگزار میکنم که حداقل تا ماه آینده انتخاباتی نداشته باشیم. از هر گروه به یک گزینه رای بدهید ( گروه دوم ۲ گزینه):
گروه اول روسیه
1) جنگ و صلح – لئون تولستوی
طبعاً نیاز به توضیح بیشتری در مورد این کتاب و نویسندهاش نیست. دنبال گزینه دیگر نگردید! دبیر شورای برگزاری انتخابات وبلاگ اعلام کرد با عنایت به حجیم بودن کتاب و تعهدی که قبلاً برای خواندن این کتاب به برخی از مخاطبان داده شده، مصلحت را در این دیده است که امکان هرگونه رای سلبی و دهنکجیانه را در نطفه خفه نماید.
گروه دوم آسیا (اطراف خودمان)
1) بندرهای شرق – امین معلوف
این نویسنده در سال 1949 در بیروت و در خانوادهای مسیحی به دنیا آمد. طی دهه هفتاد در روزنامههای النهار و المستقبل به روزنامهنگاری مشغول بود. در اواخر این دهه به پاریس مهاجرت کرد و در اواسط دهه هشتاد رماننویسی را آغاز کرد. او برای رمان صخره تانیوس برنده جایزه گنکور سال 1993 شد. بندرهای شرق هفتمین اثر نویسنده است. از دیگر آثار او میتوان به سمرقند، مانی، هویتهای مرگبار و... اشاره کرد.
2) حاشیهنشینهای اروپا – فرهاد پیربال
این نویسنده، شاعر و نقاش کُرد متولد سال 1961 در اربیل است. او دانشآموخته زبان و ادبیات کردی از دانشگاه صلاحالدین اربیل و دانشگاه سوربن فرانسه است. حاشیهنشینهای اروپا مجموعه داستانی از این نویسنده شهیر است که داستانهایش رویکردی به مسائل و مشکلات پناهندگان دارد.
3) رز گمشده – سردار اوزکان
اولین رمان این نویسندهی ترک توانست در کشورهای مختلفی به فروش بالا دست پیدا کند. رمانی که ظاهراً سفری درونی در جستجوی خود است.
4) زندگی بر شاهراه قدیم رم – واهان توتوونتس
این نویسنده، شاعر و خبرنگار (1893 – 1938) یکی از معروفترین نویسندگان ارمنی به حساب میآید. او آثار متعددی در عمر کوتاه خود به جا گذاشت. این اثر یکی از مشهورترین آثار ادبیات ارمنستان به حساب میآید. این نویسنده در پاکسازیهای دوره استالین تیرباران شد.
5) کابوسهای بیروت – غاده سمان
غاده السمان متولد 1942 در شهر دمشق است. این خانم نویسنده و ادیب سوری یکی از بنیانگذاران شعرنو در ادبیات عرب به حساب میآید. این داستان همانطور که از عنوانش برمیآید به دوران جنگ داخلی و برادرکشی در لبنان و بهخصوص بیروت، شهری که عروس شهرهای خاورمیانه لقب داشت، میپردازد.
گروه سوم ایتالیا
1) بائودولینو – اومبرتو اکو
وقت آن است که مستان طرب از سر گیرند!
.............................
پ ن 1: کتاب بعدی «خواهرم قاتل زنجیرهای» اثر اویینکان بریت وِیت (نشر ققنوس) خواهد بود. مدتی است کتاب «اسلحه، میکروب، فولاد» اثر جرِد دایموند را تمام کردهام (در دوران ابتلا به کرونا و کمی پس از آن). به زودی در مورد این کتاب هم خواهم نوشت.
در اوایل هر سال و ایام نمایشگاه (ره!)، معمولاً بهترین کتابهایی که سال گذشته در موردشان در وبلاگ نوشتهام را انتخاب میکردم و در کنار منتخبین سالهای قبل قرار میدادم. بدینترتیب به مرور لیستی به دست آمده و میآید که شاید بتواند به کار انتخاب رمان توسط دوستان بیاید. امیدوارم در کنار بررسیها و تحقیقاتی که دوستان برای انتخاب کتاب میکنند این لیست هم به کار بیاید.
قبل از خواندن ادامه مطلب چند نکته قابل ذکر است:
الف) در کنار نام کتاب در هر ردیف، یک نمره و یک حرف انگلیسی آمده است. آن حروف (A,B,C) گروهی هستند که هر کتاب در آن قرار میگیرد و قبلاً در اینجا در مورد آن توضیحاتی دادهام و خواندنش برای استفاده از این لیست لازم است.
ب) در مورد نحوه نمرهدهی قبلاً در اینجا نوشتهام.
ج) در مورد انتخاب رمان هم قبلاً در اینجا نکاتی را نوشتهام که شاید به کار بیاید.
با این مقدمه به سراغ ادامه مطلب و لیست کتابهای منتخب میرویم.
ادامه مطلب ...
نوبت به نویسندگان اسپانیاییزبان رسید. گزینههای انتخابات را در دو گروه قرار دادهام: گروه اول سه کتاب از سه نویسنده اسپانیایی است و در گروه دوم نیز به سراغ آمریکای جنوبی و کشور آرژانتین خواهیم رفت.
برای اینکه در فضای درستی قرار بگیرید فرض کنید در مکانی قرنطینه شدهاید (البته بلا به دور) و در آن مکان این کتابها موجود است. کدام دو کتاب (از هر گروه یک کتاب) را برای خواندن یا بازخوانی انتخاب میکنید؟ یا فرض کنید دوست شما در چنین وضعیتی قرار گرفته است و از شما نظر خواسته است؛ کدام دو کتاب را با توجه به توضیحاتی که من آوردهام و یا بررسیهای بیشتر توصیه میکنید:
گروه اول اسپانیا
1) هابیل و چند داستان دیگر – میگل د اونامونو
این کتاب مجموعه سه داستان از نویسنده و فیلسوف مشهور اسپانیایی میگوئل دو اونامونو (1864 – 1936) است. این سه داستان «هابیل»، «مرد مردستان» و «قدیس مانوئل، نیکوکار شهید» هستند که در هر کدام به یکی از مقولات حسادت، عشق و ایمان میپردازد. اونامونو در اوایل دوران فرانکو در حصر خانگی از دنیا رفت. نمره کاربران به این کتاب در سایت گودریدز 3.96 است.
2) وقت سکوت – لوئیس مارتین سانتوس
مارتین سانتوس (1924 – 1964) نویسنده و روانپزشک اسپانیایی را آغازگر انقلاب تکنیکی در رمان اجتماعی اسپانیا در دهه 60 دانستهاند. او عضو حزب سوسیالیست کارگری بود و در دوران فرانکو چند نوبت به زندان افتاد. این کتاب در سال 1960 نوشته و دو سال بعد منتشر شد اما اولین نسخه بدون سانسور آن در سال 1981 به چاپ رسید. نویسنده در چهل سالگی در اثر سانحه رانندگی فوت کرد. نمره کاربران به این کتاب در سایت گودریدز 3.74 است.
3) لولی خیگانته – آنتونیو سولر
آنتونیو سولر، روزنامهنگار و نویسنده معاصر اسپانیایی متولد سال 1956 است. این داستان با نام اصلی «مسیر انگلیسیها» در سال 2004 منتشر شده است. بر اساس این داستان و فیلمنامهای که خود نویسنده نگاشته است فیلمی به کارگردانی آنتونیو باندراس با عنوان «باران تابستانی» در سال 2006 ساخته شد. نمره کاربران به این کتاب در سایت گودریدز 3.41 است.
گروه دوم آرژانتین
1) ابداع مورل – آدولفو بیوئی کاسارس
کاسارس (1914 – 1999) در خانوادهای مرفه به دنیا آمد. خیلی زود و در اوایل دهه 1930 دست به قلم شد و در این مسیر همراهی بورخس را با خود داشت. مشهورترین اثر او ابداع مورل (1940) با پیشگفتاری از بورخس منتشر شد. نمره کاربران به این کتاب در سایت گودریدز 4.05 است.
2) ساما – آنتونیو دی بندتو
دی بندتو (1922 – 1986) از نویسندگان معروف در آرژانتین است اما شاید به دلیل ترجمه نشدن آثارش به انگلیسی در نقاط دیگر چندان شناخته شده نیست. مشهورترین اثر او ساما (1956) است که به فاصله تقریباً 60 سال به انگلیسی ترجمه و چاپ شده است. یک سال پس از این اتفاق فیلمی بر اساس این داستان در آرژانتین ساخته شد. نمره کاربران به این کتاب در سایت گودریدز 4.01 است.
3) نفرین ابدی بر خواننده این برگها – مانوئل پوئیگ
خوان مانوئل پوئیگ دیدونه (1932 – 1990) ابتدا در رشته فلسفه و سپس در کارگردانی سینما به تحصیل پرداخت. او به چار زبان تسلط داشت و به سه زبان نویسندگی را تجربه کرده است و از قضا این کتاب را به انگلیسی نگاشته است. ظاهراً کل داستان دیالوگی بین دو نفر است. او در اثر عارضه قلبی از دنیا رفت. نمره کاربران به این کتاب در سایت گودریدز 3.52 است.
.............................
پ ن 1: بعد از طی شدن دوران قرنطینه به سر کار بازگشتم و باصطلاح سال جدید را از دیروز آغاز کردم.
پ ن 2: کتاب بعدی که در موردش خواهم نوشت «آبیتر از گناه» اثر محمد حسینی خواهد بود.
پ ن 3: این مطلب عکس دارد اما امروز نرمافزاری که عکس را باید آپلود کند تصمیم گرفته که نکند! حالا ایشالا بعداً عکس را اضافه میکنم.