میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

پیش‌درآمدی بر «وقتی یتیم بودیم»

واقعیت این است که طی این یک سال اخیر روز به روز بیشتر نگران خاطره‌هایم شده‌ام؛ دلیلش هم این است که کشف کرده‌ام این خاطره‌ها – خاطره‌های دوران کودکی، خاطره‌های پدر و مادرم - اخیراً رفته‌رفته محو می‌شوند. این اواخر چند بار متوجه شده‌ام که باید خیلی تلاش کنم تا چیزی را به خاطر بیاورم که همین دو سه سال پیش یقین داشتم برای ابد در ذهنم حک شده است. به عبارت دیگر، ناگزیر پذیرفته‌ام که با گذشت هر سال، زندگی‌ام در شانگهای محوتر می‌شود، تا آنکه یک روز چیزی جز چند تصویر مغشوش باقی نمی‌ماند. حتی امشب، وقتی نشستم اینجا و سعی کردم به این چیزهایی که هنوز در خاطرم مانده نظمی ببخشم، باز هم از اینکه بسیاری از آنها کاملاً محو شده‌اند یکه خوردم. به عنوان مثال، همین صحنهٔ مربوط به مادرم و مأمور بهداشت که الآن تعریف کردم: هرچند تردیدی ندارم که اصل ماجرا را کم‌و‌بیش بادقت به خاطر آورده‌ام، وقتی دوباره آن را در ذهنم مرور می‌کنم، می‌بینم در مورد بعضی جزئیات آن قدرها هم مطمئن نیستم. از یک طرف، دیگر مطمئن نیستم که او واقعاً به بازرس گفته باشد: «وقتی زندگیتان را مدیون چنین ثروت گناه‌آلودی هستید، چطور ممکن است وجدانتان آسوده باشد؟» حالا به نظرم می‌رسد که مادرم، حتی در آن حالت هیجان‌زده، حتماً از ناشیانه بودنِ این حرف آگاه بود، و به این واقعیت وقوف داشت که چنین حرفی او را کاملاً در معرض استهزا قرار می‌داد. تصور نمی‌کنم مادرم هرگز تسلطش را بر اوضاع تا این حد از دست می‌داد. از طرف دیگر، شاید این حرف را دقیقاٌ به این دلیل به او نسبت داده باشم که در مدت زندگیمان در شانگهای لاید چنین سؤالی مدام ذهنش را مشغول می‌کرد. این واقعیت قطعاً مایهٔ عذایش بود که «زندگیمان را مدیون» شرکتی بودیم که فعالیتهایش، به تشخیص او، اقداماتی اهریمنی و مستوجب عقوبت بودند.

در واقع، هیچ بعید نیست در مورد موقعیتی که او آن حرف را بر زبان آورد اشتباه کرده باشم؛ و این سؤال را نه از مأمور بهداشت، بلکه از پدرم کرده باشد، آن هم یک روز دیگر، در آن بگو مگو در اتاق ناهارخوری.

..................................

رقاصها حدود بیست نفر بودند که خیلی‌هاشان «اوراسیایی» بودند، و لباسهای یک‌شکلِ چسبان با یک نقش پرنده به تن داشتند. در همان حال که آنها برنامه‌شان را اجرا می‌کردند، انگار آن جمع علاقه‌اش را به جنگِ آن سوی کانال به کلی از دست می‌داد، هر چند آن صداها هنوز به وضوح در پس‌ِ موسیقی شاد به گوش می‌رسید. گویی برای این آدمها یک سرگرمی به پایان رسیده و سرگرمی دیگری آغاز شده بود. نخستین بار نبود که از زمان ورودم به شانگهای موجی از احساس انزجار نسبت به آنها وجودم را پر می‌کرد. مسئله صرفاً این نبود که طی سالها به هیچ وجه نتوانسته بودند به مبارزه با این قضیه برخیزند، و اجازه داده بودند امور به وضعیت هولناک کنونی با همهٔ عواقب فجیعش برسد. آنچه از لحظهٔ ورودم مرا عمیقاً ناراحت کرده این است که در اینجا هیچ‌کس حاضر نیست بپذیرد جداً مقصر است. طی این دو هفته‌ای که اینجا بوده‌ام، در تمامی برخوردهایم با این شهروندان، چه از طبقهٔ بالا چه پایین، حتی یک‌بار هم شاهد رفتاری نبوده‌ام که بتوان آن را حمل بر شرمندگی صادقانه کرد. به کلام دیگر، در اینجا، در قلب گردابی که بیم آن می‌رود که سراسر دنیای متمدن را به کام خود بکشد، یک جور توطئهٔ رقت‌بارِ انکار وجود دارد؛ انکار مسئولیتی که منحرف و تباه شده است، و به صورت رفتار تدافعیِ متفرعنانه‌ای متجلی می‌شود که بارها با آن مواجه شده‌ام. و اکنون در این تالار، همین به اصطلاح نخبگان شانگهای چنین تحقیر‌آمیز با رنج و عذاب همسایگان چینی خود در آن سوی کانال برخورد می‌کردند.

...............................

پ ن 1: همانطور که از عکس برمی‌آید دارم آماده‌ی نوشتن مطلب مربوط به این کتاب می‌شوم!

پ ن 2: کتاب بعدی «ما» اثر یوگنی زامیاتین خواهد بود.

 

کازوئو ایشی گورو

در ۸ نوامبر سال ۱۹۵۴در ناکازاکی ژاپن به دنیا آمد. پدرش محقق اقیانوس‌شناسی بود و در سال 1960 به دعوت موسسه ملی اقیانوس‌شناسی انگلستان از ژاپن خارج شدند. قرار بود این یک سفر کوتاه باشد اما آنها در انگلستان ماندگار شدند و بدین‌ترتیب تحصیلات او در نظام آموزشی کشور جدید صورت پذیرفت. البته تربیت او  کاملاً شکل انگلیسی نگرفت؛ چون والدینش احساس مسئولیت می‌کردند که ارتباط کازوئو را با ارزش‌های ژاپنی حفظ کنند.

بعد از گرفتن دیپلم یک سال را به مسافرت در کانادا و آمریکا گذراند. سپس به انگلستان برگشت و مدرک کارشناسی خود را در زبان انگلیسی و فلسفه از دانشگاه کنت در سال 1978 و مدرک کارشناسی ارشدش را در رشته نویسندگی خلاق در سال 1980 از دانشگاه انگلیای شرقی دریافت کرده‌است.  پایان‌نامه‌اش اولین رمان او بود: منظر پریده‌رنگ تپه‌ها (1982). چهار سال بعد «هنرمندی از جهان شناور» منتشر شد؛ این دو رمان به‌زعم برخی رنگ و بوی ژاپنی دارد. با این حال خود او در مصاحبه‌های متعدد تأکید کرده که با ادبیات ژاپن آشنایی چندانی ندارد و آثارش شباهتی به ادبیات ژاپن ندارند. ایشی‌گورو در مصاحبه‌ای در سال 1990 می‌گوید: «اگر اسم مستعاری انتخاب می‌کردم و کس دیگری پیدا می‌کردم که از عکسش به جای عکس خودم استفاده کنم مطمئنم کسی به ذهنش نمی‌رسید که بگوید این آدم مرا یاد فلان نویسنده ژاپنی می‌اندازد».

او در سال 1986 برای کتاب دومش برندهٔ جایزهٔ وایت‌برِد شد. ایشی‌گورو برای رمان بعدی‌اش بازماندهٔ روز، برندهٔ جایزهٔ بوکر سال 1989 شد. فروش بالای این اثر و ساخته شدن یک فیلم سینمایی موفق بر اساس آن، موجبات شهرت او را فراهم ساخت. از بین آثار بعدی او کتاب‌های وقتی یتیم بودیم و هرگز رهایم مکن نیز به فهرست نهایی جایزهٔ بوکر راه یافتند.

رمانهای ایشی‌گورو اغلب از زبان اول شخص نقل می‌شوند و راوی عموماً کاستی‌های شخصیتی دارد و این ویژگی‌ها را به تدریج در خلال داستان آشکار می‌سازد. خواننده مشکلات راوی را می‌بیند اما در‌عین‌حال با او حس همدردی دارد. شخصیت‌های داستانی او گذشته‌ی خود و آنچه اکنون هستند را می‌پذیرند و اغلب درمی‌یابند که این پذیرش برایشان آرامش به ارمغان می‌آورد و به آشفتگی‌های ذهنیشان پایان می‌دهد.

ایشی‌گورو در سال 2017 به خاطر نوشتن "رمانهایی با نیروی عاطفی زیاد که در آنها شکافی که در زیر درک موهوم ما از رابطه با جهان وجود دارد، نمایان شده است" برنده جایزه نوبل ادبیات شد.

.......................

پ ن 1: کتاب بعدی «وقتی یتیم بودیم» از این نویسنده خواهد بود.

خداحافظ برلین - کریستوفر ایشروود


«شش قطعه‌ای که در این مجموعه گنجانده شده‌اند، یک روایت تقریباً پیوسته را تشکیل می‌دهند. این قطعه‌ها تنها قسمت‌های باقی‌مانده از چیزی هستند که در اصل برای یک رمان حجیمِ چندقسمتی در برلینِ پیش از ظهور هیتلر، درنظر گرفته شده بودند. می‌خواستم نام رمان را گمشده بگذارم، با این وجود عنوان را عوض کردم. به‌نظرم این نام برای مجموعه‌ای از خاطرات و طرح‌های روزانهٔ کوتاه و پرآب‌وتاب که ارتباط ضعیفی با یکدیگر دارند، نامناسب آمد.»

این شروع مقدمه‌ی کوتاهی است که نویسنده برای این کتاب نگاشته است. شاید نتوانیم این کتاب را در طبقه‌ی «رمان» قرار دهیم و از طرف دیگر، اگرچه راوی اول شخص این قطعات نام نویسنده را بر خود دارد، نمی‌توان آنها را خاطرات روزانه‌ی نویسنده در هنگام حضور در برلین در اوایل دهه 1930 قلمداد کرد. هرچند اگر شما کتاب را به دست بگیرید خواهید دید که عنوان دو قطعه از این قطعات خاطرات روزانه برلین است!

هر قطعه از تکه‌های کوچکتر یکی دو صفحه‌‌ای تشکیل شده است که به واسطه یک موضوع محوری، پیوستگی دارند. اولین قطعه با عنوان «خاطرات روزانه برلین (پاییز 1930)»، با توصیفی کوتاه از خیابانی که نویسنده در آن سکونت دارد آغاز می‌شود و پس از آن وارد آپارتمانش می‌شود. آپارتمان متعلق به دوشیزه شرودر است که یک زمانی نوکر و کلفتی داشته است اما با توجه به شرایط اقتصادی پس از جنگ اول، اتاق‌های آپارتمانش را اجاره می‌دهد و در این زمان، چهار مستأجر دارد و خودش روی کاناپه اتاق نشیمن می‌خوابد. روایت اگرچه در چند تکه کوتاه (زمانی که نویسنده برای تدریس خصوصی زبان به خانه شاگردش می‌رود و...) به خارج از این آپارتمان نقل مکان می‌کند اما محور آن همین آپارتمان و ساکنانش است.

قطعه دوم با عنوان «سالی بوولز» طولانی‌ترین و جذاب‌ترین قطعه کتاب است. سالی دختری جوان است که از انگلستان به برلین آمده بود تا هنرپیشه بشود اما نهایتاً سر از کاباره‌ها و... درآورده است. سالی وقتی با ایشروود آشنا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود نوزده ساله است و این قطعه از آشنایی تا پایان ارتباط این دو را در بر می‌گیرد. بر اساس این قطعه فیلم «کاباره» در سال 1972 ساخته شد و توانست 8 اسکار در حضور فیلم پدرخوانده بدست بیاورد.

قطعه سوم با عنوان «در روگن آیلند (تابستان 1931)» مربوط به زمان حضور ایشروود در روستایی در کناره‌ی دریای بالتیک است. در مقطعی از داستان سالی بوولز، ایشروود از برلین خارج می‌شود و بعد از مدتی بازمی‌گردد... این حفره زمانی با این قطعه پر می‌شود. نویسنده در این دوره در خانه‌ای روستایی با دو هم‌خانه دیگر ساکن شده است؛ یکی مردی انگلیسی و همسن و سال خود (جدوداً 27 ساله) به نام پیتر و دیگری پسری شانزده ساله و آلمانی به نام اتو نوواک. پیتر از خانواده‌ای مرفه است و بخاطر مشکلاتی که دارد پول‌های زیادی صرف جلسات روانشناسی کرده است. پس از آشنایی با اتو، او پیشنهاد کرده است که همراه پیتر باشد و حرفهای او را بشنود و بخشی از حق‌الزحمه روانشناس را بگیرد.

قطعه چهارم با عنوان «خانواده نوواک» مربوط به دورانی است که نویسنده بخاطر مشکلات مالی مجبور می‌شود محل اقامتش در برلین را عوض کند و به مکانی ارزان‌تر برود. بدین‌ترتیب سر از خانه‌ی خانواده نوواک درمی‌آورد... مادری که از صبح تا شب جان می‌کند و بطور کلی نمایی است از یک خانواده کارگری و پایین‌تر از حد متوسط در برلین آن زمان.

قطعه پنجم با عنوان «خانواده لاندائر» مربوط به آشنایی نویسنده با چندتن از اعضای خانواده لاندائر است که از یهودیان متمکن شهر برلین هستند. از لحاظ زمانی این قطعه به موازات چهار قطعه پیشین جریان دارد و پایان آن نیز با سرنوشت این خانواده گره می‌خورد.

قطعه ششم با عنوان «خاطرات روزانه برلین (زمستان 1932 تا 1933)» نشان می‌دهد که باز هم نویسنده در آپارتمان دوشیزه شرودر (قطعه اول) ساکن شده است اما این‌بار برلین دستخوش وقایعی است که پُرشتاب از پی هم می‌آیند و نهایتاً نازی‌ها به قدرت می‌رسند و کار به جایی می‌رسد که ایشروود مجبور به ترک برلین و بازگشت به انگلستان می‌شود.

*****

کریستوفر ایشروود (1904 – 1986) پس از تحصیلات مقدماتی در کالج سلطنی لندن در رشته پزشکی مشغول به تحصیل شد اما پس از یکسال از ادامه‌ی آن منصرف شد. در همان زمان اولین رمانش «تمام دسیسه‌چینان» را منتشر کرد و پس از آن به برلین رفت و روزگار خود را با تدریس زبان انگلیسی می‌گذراند. پس از بازگشت از برلین، «آقای نوریس قطار عوض می‌کند» را در سال 1935 و خداحافظ برلین را در سال 1939 به چاپ سپرد. در این بین تعدادی نمایشنامه نیز نوشت و پس از آن با شروع جنگ به آمریکا رفت و به همکاری با کمپانی متروگلدن‌مایر پرداخت و... او در طول زندگی‌اش سفرهای متعددی به نقاط مختلف جهان داشت که به غنای آثارش می‌افزود. مهمترین اثر او «مرد مجرد» است که آن هم به فیلم درآمده است. مرد مجرد بیانگر برخی علایق پیدا و پنهان خود نویسنده نیز هست.

....................

مشخصات کتاب من: ترجمه آرش طهماسبی، انتشارات فرهنگ جاوید، 296 صفحه، چاپ دوم 1391 ، تیراژ 1100 نسخه.

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.9 از 5 است. گروه A. (نمره در سایت گودریدز 3.9 و در آمازون 4.1)

پ ن 2: کتاب بعدی وقتی یتیم بودیم اثر ایشی‌گورو است. تازه شروع کرده‌ام.

 

ادامه مطلب ...

آنسوی حریم فرشتگان - ادوارد مورگان فورستر

یک خانواده انگلیسی سنتی با نام خانوادگی هریتون را تصور کنید؛ مادری مقتدر که به تمام شئونات خانواده نظارت دارد و در امر تربیت تمام منسوبین به خانواده اهتمام ویژه‌ای دارد تا بر نمای بیرونی خانواده کوچکترین خدشه‌ای(به قول وزیر اسبق آموزش پرورش خطشه‌ای) وارد نشود و همه چیز طبق روال استانداردهای خانواده در انگلستان (انگلستانِ سال‌های ابتدایی قرن بیستم) پیش برود. حالا فرض کنید پسر ارشد خانواده بخواهد با کسی ازدواج کند که با معیارهای مادر نمی‌خواند! طبعاً مادر همه تلاشش را می‌کند تا این وصلت سر نگیرد و پس از سر گرفتن همه تلاشش را می‌کند تا عضو جدید خانواده خودش را مطابق معیارها تغییر دهد. این اتفاقات همگی قبل از شروع داستان رخ داده است و حتی پسر ارشد خانواده پیش از شروع روایت روی در نقاب خاک کشیده است و پس از مرگ او، این خانواده به هر ترتیبی، موفق شده است تا عروس خانواده (لیلیا) را در خانه‌ای در نزدیکی خود اسکان دهد تا بتواند بر تربیت او و نوه‌ی خانواده (ایرما) نظارت کافی داشته باشد.

داستان از جایی آغاز می‌شود که اعضای خانواده برای بدرقه لیلیا به ایستگاه راه‌آهن آمده‌اند. قرار است لیلیا برای سفری یکساله به ایتالیا برود. خانواده از تدارک این سفر اهداف مختلفی دارد: اول اینکه با دور کردن لیلیا از انگلستان رابطه او با مرد جوانی به نام کینگ‌کرافت گسسته و از لکه‌دار شدن اسم خانوادگی جلوگیری می‌شود. دوم اینکه با دور شدن لیلیا، تربیت ایرما به انحصار خانواده درمی‌آید. سوم اینکه در این مسافرت و در همراهی با یک دوشیزه‌ی استاندارد (مطابق معیارهای خانواده) به نام کارولین ممکن است چیزهای مفیدی یاد بگیرد و رفتارش تصحیح شود. و در آخر با دیدن ایتالیا که نه فقط تفرجگاه که به منزله‌ی یک دانشگاه (به عقیده فیلیپ هریتون برادرشوهر لیلیا) محسوب می‌شود  سطح فهم و شعورش بالا برود.

این مسافرت آغاز می‌شود اما جریانات مطابق اهداف از پیش تعیین شده پیش نمی‌رود و مشکلاتی اساسی رخ می‌دهد که همه هریتون‌ها را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد و...

*****

ادوارد مورگان فورستر (1879-1970) نویسنده انگلیسی است که عمده شهرتش به واسطه رمان گذری به هند و کارهایش در زمینه نقد ادبی است. نخستین اثر او همین کتاب است که در سال 1905 و در سن 26 سالگی منتشر شد. از میان 6 رمان و چند مجموعه داستان کوتاه او چهار اثر در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند حضور داشت: گذری به هند، هواردز اند، اتاقی با یک منظره و همین کتاب؛ که البته در ورژن‌های اخیر این لیست، کتاب حاضر از لیست خارج شده است. از آثار معروف او در زمینه رمان و نقد ادبی کتاب «جنبه‌های رمان» است که مجموعه‌ای از سخنرانی‌های او پیرامون رمان در کالج ترینیتی کمبریج می‌باشد.

مشخصات کتاب من: ترجمه شیرین تعاونی، انتشارات نیلوفر، چاپ دوم 1380، تیراژ 2200 نسخه، 241 صفحه.

..................

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.5 از 5 است. گروه A (در سایت گودریدز 3.62 و در سایت آمازون 3.8 )

پ ن 2: کتاب‌های بعدی لولیتا (ناباکف) و بل آمی (گی‌دو مو پاسان) خواهد بود.

ادامه مطلب ...

قدرت و جلال- گراهام گرین

هنوز از حال و هوای پدرو پارامو خارج نشده بودیم که به همراه گراهام گرین دوباره به مکزیک بازگشتیم! این بار شاید چند سال بعد... گراهام گرین در سال 1938 به مکزیک سفر کرد و مدتی را در آن سرزمین زندگی کرد و این کتاب حاصل آن سفر است که در سال 1940 منتشر شد. به عنوان مقدمه برای ورود به فضای داستان، آشنایی مختصر با بخشی از تاریخ مکزیک خالی از لطف نیست.

مکزیک در سال 1821 پس از حدود سه قرن مستعمرهٔ اسپانیا بودن اعلام استقلال کرد و امپراتوری مکزیک برپا شد که البته خیلی زود در سال 1824 به نظام جمهوری تبدیل شد. این کشور (که از قضا پرجمعیت‌ترین کشور اسپانیایی‌زبان محسوب می‌شود) زبان‌ رسمی ندارد و به 63 زبان مختلف در آن صحبت می‌شود، لذا از همان بدو تأسیس یکی از عناصر پیوند دهنده مردمان این سرزمین پهناور، مذهب کاتولیک بوده است. این سرزمین پهناور البته در سال 1835 و پس از آن بخش‌های وسیعی از خاک خود را (ایالت تگزاس و...) در مقابله با ایالات متحده از دست داده است اما هنوز هم از لحاظ وسعت در رده 11 جهان قرار دارد.

از سال 1876 تا سال 1911 رئیس جمهور پروفریو دیاز زمام امور را در دست داشت که اواخر حکومتش مصادف شد با تحرکات انقلابی که نهایتاً با استعفای ایشان انقلاب پیروز شد و فرانسیسکو مادرو زمام امور را به دست گرفت. مادرو دولت مستعجل بود و توسط ژنرال هوئرتا ساقط و سپس اعدام شد و این آغاز دوره خشونت‌بار انقلاب مکزیک است. هوئرتا نهایتاً توسط ائتلاف انقلابیون پرآوازه‌ای همچون امیلیانو زاپاتا، پانچو وییا، کارانزا و اوبرگون ساقط شد و کارانزا به ریاست جمهوری رسید. در سال 1917 قانون اساسی جدید که از قضا در آن مایه‌های محدود کننده قدرت کلیسا دیده شده بود به تصویب رسید. پس از آن، کارانزا توانست زاپاتا را از قطار انقلاب پیاده کند، اما خودش هم نتوانست مدت زیادی سوار قطار باقی بماند! پس از ترور کارانزا در سال 1920، ژنرال اوبرگون به ریاست جمهوری رسید و پس از او پلوتارکو الیاس کالس... در این زمان بود که قوانین محدودکننده کلیسا پیاده شد و اکثر کلیساها تعطیل و فعالیت کشیش‌ها متوقف شد و در برخی نقاط کشیش‌ها دستگیر و تیرباران شدند و انقلاب کریستروها و دست به اسلحه بردن کاتولیک‌ها پیامد این تحرکات بود. ژنرال اوبرگون در انتخابات سال 1928 برای بار دوم به ریاست جمهوری برگزیده شد اما پیش از آغاز دوره‌اش توسط یک کاتولیک متعصب ترور شد. نقل است که این تروریست در پای چوبه اعدام فریاد viva cristo rey سر داد: زنده‌باد فرمانروایی مسیح!

با این مقدمه به داستان بازمی‌گردیم: روایت از یک بندر آغاز می‌شود، شخصیت اصلی داستان که یک کشیش است می‌خواهد با سوار شدن به کشتی خودش را از مهلکه برهاند... از قضای روزگار نام کشتی ژنرال اوبرگون است!... این کشیش چند ویژگی خاص دارد: اول اینکه آخرین کشیشی است که در این ایالت مانده است و فرماندار ماموریت ویژه‌ای برای دستگیری او به رئیس‌پلیس داده است و یکی از افسران وظیفه‌شناس و غیرفاسد اداره پلیس با اختیارات ویژه این ماموریت را به عهده می‌گیرد. ویژگی دوم این کشیش، اعتیادش به الکل است که موجب شده است با لقب کشیش ویسکی‌خور در میان مردم شهرت یابد! از قضا در این دوره علاوه بر فعالیت‌های مذهبی، خرید و فروش و مصرف مشروبات الکلی ممنوع است و مرتکبین آن به شدت مجازات می‌شوند. ویژگی سوم این کشیش، وظیفه‌شناسی اوست چنانکه در این سالهای اختفا و فرار (که ظاهراً هفت هشت سالی به طول انجامیده است) هرجا که توانسته است وظایف خود را از قبیل انجام مراسم عشای ربانی، غسل تعمید، شنیدن اعتراف و... انجام داده است و می‌دهد. ویژگی چهارم او احساس گناه است و دغدغه‌های ذهنی که در این زمینه دچار آن است... این کشمکش‌های ذهنی به خوبی شخصیت او را برای خواننده قابل لمس می‌کند. البته ویژگی‌های دیگری هم می‌توان برای او برشمرد.

داستان در واقع روایت تعقیب و گریز این دو شخصیت وظیفه‌شناس است که طبعاً تمرکز روی شخصیت کشیش است. در ادامه مطلب بیشتر به داستان خواهم پرداخت.

*****

این کتاب یکی از برجسته‌ترین کارهای گرین محسوب می‌شود. جان فورد بر اساس آن فیلمی را در سال 1947 به نام «فراری» ساخت. در مورد واکنش‌های کلیسا نسبت به این کتاب نقل‌های ضد و نقیضی دیده‌ام؛ طبعاً با خواندن این داستان به نظرم نمی‌رسد طرز فکر این کشیش و ارتقای او به مقام قدیسان و بلکه حتی از آن بالاتر ظهورش در قامت یک مسیح، مطلوب واتیکان باشد!

این کتاب که در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند حضور دارد دو بار به فارسی ترجمه و منتشر شده است؛ نوبت اول با ترجمه عبدالله آزادیان با عنوان «قدرت و افتخار» توسط انتشارات امیرکبیر (1342) و نوبت دوم با ترجمه هرمز عبدالهی با عنوان قدرت و جلال توسط انتشارات طرح نو (1373) که من این دومی را خواندم.

مشخصات کتاب من: نشر چشمه، چاپ اول بهار 1391، تیراژ 1500 نسخه، 350 صفحه

...................................

پ ن 1: نمره من به کتاب 4.2 از 5 است و گروه آن A. (نمره در گودریدز 4 و در سایت آمازون 3.9)

پ ن 2: دو کتاب بعدی به ترتیب چشم گربه از مارگارت اتوود و دایی وانیا از چخوف خواهد بود.

 

 

ادامه مطلب ...