قصد کشتن مردی را دارم. نمیدانم اسمش چیست، نمیدانم کجا زندگی میکند، هیچ تصوری از قیافهاش ندارم . اما قصد دارم پیدایش کنم و بکشمش...
خوانندهی محترم، حتماً مرا به خاطر این شروع احساساتی میبخشی. درست شبیه جملهی شروع یکی از رمانهای کارآگاهیِ خودم شد، درست است؟ فقط تفاوتش این است که این داستان به هیچ وجه قرار نیست چاپ شود و «خوانندهی محترم» هم رسمی از روی ادب است. نه. شاید فقط رسم و عادتی از روی ادب نباشد. من قصد دارم در کاری وارد شوم که جهان «جرم»اش میخواند؛ هر مجرمی که همدستی نداشته باشد، سنگ صبور میخواهد: تنهایی، انزوای هراسآور و تعلیق انجام جرم بیشتر از آن است که مردی بتواند همهی اینها را در خودش نگه دارد. دیر یا زود همه چیز را خودش بروز میدهد. یا، اگر ارادهاش همچنان قوی مانده باشد، خویشتن برترش به او خیانت میکند – یعنی همان معلم اخلاق سختگیر درونش که بازی موش و گربهای به راه میاندازد که مجرم را هم مخفیکار، هم بزدل و هم از خود مطمئن میسازد، او را به لغزش زبان میاندازد، برایش دامِ اطمینان مفرط پهن میکند، علیهاش کلی سرنخ جور میکند و خلاصه نقش مأموری اقرارگیر را بازی میکند. در برابر آدمی که مطلقاً وجدانی ندارد، تمامیِ نیروهای قانون و نظم ناتواناند؛ منظورم از وجدان نوعی احساس گناه است، همان خائنی که درون دروازهها جا خوش میکند. حتی اگر زبان از اقرار دوری کند، اعمال غیرارادی دست به این کار خواهند زد. همین است که مجرم را به صحنهی جرمش بازمیگرداند...»
سرآغاز داستان همین جملات بالاست که در 20 ژوئن 1937 در دفترچه خاطرات نویسندهای به نام «فرانک کیرنیس» درج شده است. او اینچنین از قصد خود برای کشتن مردی ناشناس پرده برمیدارد. فرزند ششهفتسالهی فرانک چندی قبل در تصادف با اتومبیل در مقابل خانهی خود که در یک منطقه روستایی است کشته شده است. رانندهی خودرو که بنا بر نظر کارشناسی پلیس سرعت دیوانهوار 80 کیلومتر در ساعت داشته، از محل حادثه گریخته و ردی از او پیدا نشده است. حالا با گذشت ششماه، فرانک که با نام مستعار «فلیکس لین» رمانهای جنایی مینوشت با این انگیزه به زندگی عادی خود بازمیگردد که این راننده را یافته و جامعه را از لوث وجود او پاک کند.
بخش اول داستان به همین سبک روزانهنویسی است اما حوادث به گونهای پیش میرود که روایت از این شکل خارج و سر و کله کارآگاه خصوصی داستانهای این نویسنده «نیگل استرنجویز» و سربازرس «بالانت» از اسکاتلندیارد به داستان باز میشود...
*****
سیسیل دی لوئیس (1904-1972) شاعر پرآوازه بریتانیایی، در زمینه نویسندگی و بخصوص رمانهای جنایی پرکار و پرآوازه بود. او بیست رمان با نام مستعار «نیکلاس بلیک» نوشت که در شانزده کتاب کارآگاه نیگل استرنجویز حضور دارد. این کتاب یکی از شاخصترین کارهای اوست که در سال 1938 منتشر شده است. طبعاً با توجه به قریحهی شاعرانه او میتوان انتظار داشت دغدغههای درونی شخصیتهای داستان بیشتر از جنبههای معمایی و رازآلود این ژانر و یا حداقل همسنگ آنها مطرح شود.
......
مشخصات کتاب من: ترجمه شهریار وقفیپور، انتشارات نیلوفر، چاپ اول بهار 1386، شمارگان 2200 نسخه، 261 صفحه.
پ ن 1: نمره من به کتاب 3.8 از 5 است. گروه A. (نمره در گودریدز 3.85 و در آمازون 3.9 )
پ ن 2: کتاب بعدی مطابق آرای اخذ شده در انتخابات (که البته کاملاً در سایه انتخابات آمریکا قرار گرفت) سوءقصد به ذات همایونی اثر رضا جولایی خواهد بود.
ادامه مطلب ...
گاه پیش میآید وقتی کتابی را به پایان میرسانیم احساس رضایت یا نارضایتی میکنیم اما علت آن را کشف نمیکنیم. در این حالت معمولاً به نظرات دیگران مراجعه میکنیم. این دیگران شامل مقدمه مترجم، روزنامهها و نشریات و سایتهای مرتبط در فضای مجازی و... است. البته ممکن است با خودمان خلوت کنیم یا با دوبارهخوانی و تأمل بالاخره دلایلی را کشف کنیم که این مسیر را معمولاً کسانی که احساس نارضایتی کردهاند کمتر طی میکنند. نتیجه این میشود که در فضای مجازی معمولاً با این دو دسته نظرات مواجه میشویم:
الف) کسانی که کتاب را پسندیدهاند و به نقاط قوتی اشاره میکنند که همگی در مقدمه مترجم ذکر شده است.
ب) کسانی که کتاب را نپسندیدهاند و یا نصفهنیمه آن را رها کردهاند و از اقبال گروه الف ابراز تعجب میکنند.
با این مقدمه به سراغ نوشتن درخصوص کتاب میروم؛ کتابی که قدرت آن را داشت که در این روزها و شبهای توأم با کمبود خواب، مرا بیدار نگه دارد و پس از پایان به تأمل و دوبارهخوانی راغب کند. عبارات و اصطلاحاتی نظیر «طنز سیاه»، «راوی خاص، دیوانه و روانپریش»، «سیال ذهن» و... هیچکدام به خودی خود نقطه قوت به حساب نمیآیند و صرف تکرار آن گرهی از آن سوال بالا باز نمیکند!
قبل از پرداختن به کتاب در ادامه مطلب لازم است چند نکته را متذکر شوم: اول اینکه راوی داستان کودک نیست بلکه مرد میانسالی است که بخشی از دوران کودکی خود را روایت میکند. دوم اینکه راوی اولشخص داستان، مسیری از روانرنجوری تا روانپریشی را طی و حتی محتملاً در مقصد هم توقفی طولانی میکند؛ اما با این وصف او را در هنگام روایت نمیتوان دیوانه دانست!
این روایت توانایی نزدیک کردن خواننده را به یک راویِ پرخاشگر و جامعهستیز دارد و از این حیث قدرتمند است. قدرتی که طبعاً برای خواننده میتواند هم جاذبه و هم دافعه داشته باشد. در کنار این قدرتنمایی سوالاتی ممکن است در ذهن ایجاد شود: آیا افراد روانرنجور و روانپریش با همین ضعف پا به دنیا میگذارند!؟ خانواده و جامعه در ابتلای آنها به این مشکلات چه نقشی دارند؟ آیا متوجه هستیم برچسبزنی و نفرتپراکنی یقه خودمان را خواهد گرفت؟ آیا «شهر» از مجموع شدن انسانهای سالم و توانا شکل میگیرد یا از به وجود آمدن قدرت جذب و توانمندسازی «دیگران»ی که (از نظر ما و مثل خود ما) دچار نقایص و مشکلات هستند؟ سؤالاتی از این دست میتواند خوانندگان درگیر با داستان را به جاهای مفیدی سوق دهد.
فرصتها:
الف) توجه به دنیای کودکان و مواردی که «احساس امنیت» آنان را تهدید میکند.
ب) توجه به این نکته که شهر در صورتی امنیت تام و تمام دارد که توانایی جذب شهروندان متفاوت را داشته باشد. نفرتپراکنی و مرزبندی اجتماعی با شهرنشینی تناقض دارد.
تهدیدها:
الف) عدم آمادگی خواننده برای همراهی با یک تکگویی پیوسته و بدون مکث که ممکن است موجب خستگی شود.
ب) عدم آمادگی برای همدلی با یک شخصیت پرخاشگر و کجرو که ممکن است منجر به عصبی شدن خوانندهی حساس در این زمینه شود.
******
این نویسنده ایرلندی متولد سال 1955 است. شاگرد قصاب چهارمین اثر اوست که در سال 1992 منتشر و در همان سال نامزد دریافت جایزه بوکر شد. او یک نوبت دیگر برای کتاب «صبحانه در پولوتون» در سال 1998 نامزد دریافت این جایزه شده است. بر اساس کتاب شاگرد قصاب در سال 1997 فیلمی به کارگردانی نیل جردن ساخته شده است (محصول مشترک ایرلند-آمریکا). این کتاب در فهرست 1001 کتابی که قبل از مرگ میبایست خواند حضور دارد. این داستان در سال 1393 با ترجمه پیمان خاکسار به فارسی ترجمه شده است.
مشخصات کتاب من: نشر چشمه، چاپ چهارم پاییز 1394، تیراژ 2500نسخه، 220صفحه.
....................
پن1: نمره من به کتاب 4.1 از 5 است.گروه B (نمره در گودریدز 3.84 نمره در آمازون 4.3 )
پن2: لینک تریلر داستان اینجا
پن3: کتاب بعدی «دیو باید بمیرد» اثر سیسیل دیلوئیس است. برای انتخاب کتاب پس از آن هم که انتخابات پست قبلی هنوز برقرار است.
ادامه مطلب ...
«تامس فاولر» راوی داستان، خبرنگار انگلیسی میانسالی است که در مأموریتی طولانیمدت در ویتنام مستقر است. زمان روایت سالهای ابتدایی دهه پنجاه است که جنگهای خونین استقلالطلبانه با استعمارگران فرانسوی در جریان است.
شخصیت اصلی دیگر داستان، «آلدن پایل» یک جوان تازه فارغالتحصیل از هاروارد است که به تازگی وارد ویتنام شده است. پایل در قالب هیئت کمکهای اقتصادی با جدیت خاصی کار خود را آغاز کرده است. او تحت تأثیر نویسنده و تحلیلگری به نام «یورک هاردینگ» معتقد است که در این منطقه برای رسیدن به دموکراسی نیاز به یک «نیروی سوم» (منهای مبارزین کمونیست و استعمارگران کهنه) است و در همین راستا برای سر و شکل دادن و تقویت چنین نیرویی عمل میکند.
فاولر با دختری زیبا و جوان ویتنامی به نام «فوئونگ» زندگی میکند. پس از آشنایی پایل و فاولر این جوان آمریکایی دلباخته فوئونگ میشود و این موضوع را خیلی ساده و صریح با فاولر در میان میگذارد. پایل معتقد است رابطه او و فوئونگ به صلاح این دختر است و بدینترتیب رقابتی پرفراز و نشیب بین این دو شکل میگیرد.
طبعاً خواننده خیلی زود متوجه میشود رقابت این دو شخصیت بر سر فوئونگ بیشباهت با رقابت آمریکائیان و استعمارگران کهنه در این منطقه نیست. هدف آنها علاوه بر جلوگیری از نفوذ و گسترش کمونیسم، استقرار دموکراسی و ارتقای رفاه در این کشور است؛ فرمولی ساده که از نگاه آنان خیلی زود به جواب میرسد غافل از اینکه پارامترهای بسیاری در این معادله غایب هستند. این داستان قبل از حضور کامل آمریکائیان و فجایعی که به جنگ ویتنام معروف شد نوشته شده است و از این حیث نکتهسنجیهای نغزی دارد که اتفاقات آینده به صحت آنها شهادت میدهد.
مانند آثار دیگر گرین در اینجا نیز ضمن کشمکشهای بیرونی، نبرد میان خیر و شر در ذهن شخصیت اصلی داستان (راوی) جریان دارد و خواننده را با خود همراه میکند. راوی به واسطه شغلش مکرراً بر بیطرفی خود در اتفاقاتی که رخ میدهد تأکید میکند اما آیا میتوان در همهجا و همهحال بیطرف ماند و درعینحال انسانیت خود را حفظ کرد؟!
در ادامه مطلب به برخی برداشتهای خودم از کتاب خواهم پرداخت.
*****
قبلاً از این نویسنده درباره مامور معتمد ، قطار استانبول ، صخره برایتون و قدرت و جلال نوشتهام. این کتاب یکی از معروفترین کارهای گرین است که دو بار اقتباس سینمایی از آن انجام شده است:اولی در سال 1958 به کارگردانی جوزف منکیهویچ و دومی محصول سال 2002 به کارگردانی فیلیپ نویس. این کتاب در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ میبایست خواند حضور دارد و دو بار به فارسی ترجمه شده است: عبدالله آزادیان (1344) و عزتالله فولادوند (1363).
مشخصات کتاب من: ترجمه عزتالله فولادوند، انتشارات خوارزمی، چاپ اول 1363، تیراژ 5500 نسخه، 250 صفحه.
.............................
پ ن 1: نمره من به کتاب 4.3 از 5 است. گروه A (نمره در سایت گودریدز 3.95 و در سایت آمازون 4.4)
پ ن 2: کتابهای بعدی که شروع به خواندن آن خواهم کرد مطابق انتخابات برگزار شده، «شاگرد قصاب» از پاتریک مککیب و «دیو باید بمیرد» از نیکلاس بلیک یا همان سیسیل دیلوئیس خواهد بود.
ادامه مطلب ...
در دوم اکتبر سال 1904 در برکهمستد انگلستان به دنیا آمد. پدرش معلم و بعدها مدیر یک مدرسه شبانه روزی بود که گراهام هم در آنجا تحصیل کرد. در دوران نوجوانی افسردگی او را دو بار به خودکشی کشاند. در 1922 به حزب کمونیست انگلستان پیوست و یک ماه بعد از آن خارج شد. سپس برای تحصیل در رشته تاریخ به آکسفورد رفت و اولین مجموعه شعرش در 1925، سال آخر حضورش در آکسفورد به چاپ رسید. پس از فارغالتحصیلی مدتی معلم سرخانه شد و بعد در روزنامه ناتینگهام مشغول به کار شد. سپس به عنوان معاون ویراستار روزنامه تایمز در لندن کار کرد.
در 1926 پس از آشنایی با همسر آیندهاش و به تشویق او کاتولیک شد اما همواره با ارباب کلیسا سر ناسازگاری داشت. در 1929 اولین رمان وی «انسان و درونش» انتشار یافت. استقبال از این کتاب باعث شد ویراستاری در تایمز را کنار بگذارد و به نویسندگی بپردازد. دو کتاب بعدیاش چندان موفق نبودند اما در 1932 با رمان «قطار استانبول» به عنوان یک نویسنده معروف شد. در همین زمان شروع به نوشتن مقالات سینمایی در روزنامه تایمز کرد و یکی از بهترین منتقدین سینمایی لقب گرفت.
کتابهای بعدی او بیشتر تحت تأثیر مشاهدات او در سفرهایش نوشته شدند. مسافرتهای گرین از سال 1934 و با سفر کوتاه به کشورهایی چون آلمان، لیتوانی، استونی شروع شد. در 1938 سفر او به مکزیک به نوشتن کتاب «قدرت و جلال» (جادههای بیقانون) انجامید. با شروع جنگ جهانی دوم به عنوان داوطلب در پدافند هوایی خدمت کرد و در 1941 به خدمت سرویس اطلاعاتی انگلیس درآمد و در سال 1944 از خدمت در نظام خارج شد.
بیشک گرین یکی از بزرگترین نویسندگان سیاسی تاریخ است. رمانهای او به خوبی پوچی و فساد عمیق دستگاهای حاکمیتی را به نقد میکشد و به روانکاوی انسان مدرن در جامعه امروز میپردازد. او در غالب معرکههای سیاسی و انقلابی گوشه و کنار جهان حاضر و ناظر بود و ماجراهای داستانهایش عمدتاً در متن همین وقایع میگذرد، آثاری که سردرگمی انسان نوین در این دنیای ناآرام را مینمایاند.
فیلم مرد سوم بر اساس داستانی به همین نام از او، در سال 1949 جایزه اول جشنواره کن را از آن خود کرد. جایزه یادبود تیتبلاک را برای رمان «جان کلام» و جایزه هاثورن را برای رمان «قدرت و جلال» در سالهای 1941 و 1949 از آن خود کرد. او در سال 1967 نامزد نوبل ادبیات شد. گراهام گرین در سوم آوریل سال 1991 در سن 87 سالگی در سوئیس درگذشت.
.................
پ ن 1: کتاب بعدی آمریکایی آرام از گراهام گرین خواهد بود.
پ ن 2: قبلاً از این نویسنده درباره مامور معتمد ، قطار استانبول ، صخره برایتون و قدرت و جلال نوشتهام.
پ ن 3: جایزه نوبل در سال 1967 در نهایت به میگوئل آنخل آستوریاس شاعر و نویسنده گواتمالایی، خالق رمان آقای رئیسجمهور رسید.
اگر به نقاشیهای روی دیواره غارها توسط انسانهای نخستین نظر داشته باشیم، میتوانیم بگوییم اولین جوانههای رویش داستان در میان آدمیان با عنصر خیالپردازی و فانتزی همراه بوده است. آنها برای تعریف و تحلیل وقایع طبیعی از نیروهای فراطبیعی بهره میجستند؛ از شب و روز گرفته تا آمدن باران و... تا بلایای بزرگ طبیعی همه به کمک چنان نیروهایی درک و تحلیل میشدند. از این زاویه ژانر ادبیات فانتزی قدمتی طولانی دارد. رمان اما محصول دوران مدرن است و در ابتدای شکلگیری خود، بهخصوص به دنبال بازنمایی و خلق و بازآفرینی «واقعیت» در قالب داستان بود و از این منظر در نقطه مقابل افسانهها و حکایات پیشین قرار میگرفت. طبعاً برای خلق رمان هم عنصر خیالپردازی نقشی محوری دارد و شاید به خاطر همین وجه مشترک خیلی زود ژانر فانتزی راهش را باز کرد و در همان قرن نوزدهم آثار شاخصی در این گونه ادبی نوشته شد. اما میتوان گفت یکی از نقاط عطف در روند رمانهای فانتزی با آثار تالکین در نیمه قرن بیستم نشانهگذاری شد.
هابیت اولین اثری است که از این نویسنده به چاپ رسید (1937) هرچند اینک میدانیم او از بیست سال قبل در حال نوشتن داستانها و خردهروایتهایی بود که همگی به نوعی مرتبط با دنیایی بود که او در خیال خود با خلاقیت تمام در حال ساختن و پرداختن آن بود. هابیت اولین داستانی بود که از این آفرینشها منتشر شد و موفقیت آن مقدمهای بود بر زایش اثر سترگ او «ارباب حلقهها».
داستان این کتاب گزارش سفری است ماجراجویانه که در آن یک هابیت به نام «بیلبو بگینز» به همراه سیزده دورف و ساحری به نام «گندالف» قدم در راهی میگذارند تا در آن قدرت و ثروت از دست رفتهی دورفها را بازپسبگیرند. سفری که به منزلهی پا نهادن در میدان نبرد خیر و شر است....
در ادامه مطلب به داستان بیشتر خواهم پرداخت.
*******
جان رونالد روئل تالکین (1892-1973) نویسنده بریتانیایی، سی و اندی سال در سمت استادی زبانشناسی تاریخی در دانشگاه آکسفورد فعالیت کرد. او به ساختن زبانهای جدید علاقه داشت و در این مسیر طبعآزماییهایی زیادی داشت اما مهمترین برساختهی او خلق دنیایی خیالی با همه لوازم آن (اسطوره، تاریخ، جغرافیا، زبان، فرهنگ و...) بود که موفقیت آن تاکنون از لحاظ جذب تعداد مخاطب در قالب کتاب و فیلم و غیره بینظیر یا کمنظیر بوده است. هابیت به زبانهای متعددی ترجمه و خوانده شده است هرچند در ایران فقط حدود شش بار ترجمه شده است!!
.................
مشخصات کتاب من: ترجمه رضا علیزاده، انتشارات روزنه، چاپ هفتم، تیراژ 2000نسخه، قطع جیبی، 432 صفحه.
مطلب دوستمان مهرداد در مورد این کتاب: اینجا
................
پ ن 1: نمره من به کتاب 3.7 از 5 است.گروه A (نمره در سایت گودریدز 4.3 از مجموع بیش از سه میلیون و هفتصد و پنجاه هزار رای و نمره در آمازون 4.7 )
پ ن 2: این کتاب در لیستهای مختلف از جمله لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ میبایست خواند حضور دارد. توصیه من این است که خیلی خیلی قبل از مرگ خوانده شود!
پ ن 3: کتاب بعدی که در مورد آن خواهم نوشت «اتحادیه ابلهان» اثر جان کندی تول است. برنامههای بعدی «ابله محله» اثر کریستیان بوبن (پشت سر هم خوانده شدن این دو کتاب به این اوضاع و احوال بلاهتآمیز ارتباطی ندارد) و «پریرا چنین میگوید» اثر آنتونیو تابوکی خواهد بود (دیدید ارتباطی نداشت وگرنه «ابله» داستایوسکی را میخواندم!).
ادامه مطلب ...