میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

مقاومت شکننده 13- داستان همیشگی اما نه از گنچاروف!

دیشب از سر غفلت داشتم گفتگوی ویژه خبری شبکه2 سیما را در باب اقتصاد مقاومتی و حواشی آن، می‌دیدم. از این جهت گفتم از سرِ غفلت چون شبکه3 مسابقه رئال و رم را پخش می‌کرد! مجری مطابق نُرم معمول مجری‌های این تیپ برنامه‌ها تخصص مناسبی در گند‌زدن به بحث داشت. خیلی جالب بود! مجری تشویق می‌کرد که توی حرف همدیگر بپرند چون باصطلاح برنامه تعاملی است! آخر برنامه هم به صدایش لرزشی خاص داد و با بغض، به قول خودش پیامکی تکان‌دهنده در مورد مشکلات اقتصادی خواند و خداحافظی کرد. پیامک چه بود؟ پدری پیامک زده است که امروز دخترش به‌خاطر نداشتن پول تاکسی به مدرسه نرفته است و آنها مجبور شده‌اند به مدرسه دروغ بگویند که دخترشان مریض شده است!!

دیشب از درد خوابم نبُرد!

نه به این‌خاطر که مثلاً خیلی از ماها در گذشته و خیلی‌هامان همین الان، در سراسر طول تحصیل سوار تاکسی نمی‌شدیم و گاه مسافت‌های طولانی را پیاده گز می‌کردیم که به مدرسه برویم و برگردیم!

نه به این‌خاطر که مثلاً پدر مذکور با این همه مشکلات اقتصادی نصف‌شب "پیامک" می‌زند این‌ور و اون‌ور!

نه به این‌خاطر که این‌روزها مدرسه‌ها کک‌شان نمی‌گزد که عذر دانش‌آموز  بابت غیبت موجه است یا خیر!

شاید به این‌خاطر که مجریِ پرمدعا چقدر با اوضاع جامعه غریبه است و چقدر مشکلات در نگاه تلویزیونی‌ها (همانند آنچه در سریال‌هایشان نمود دارد) سانتی‌مانتال است.

عزیزِ دلِ برادر! یکی از مهم‌ترین مشکلات سقوط بنگاه‌های کوچک عدم توان رقابت با کالاهای قاچاق است؛ قاچاقی که بنا به برخی آمار تا نیمی از واردات کشور می‌رسد. کدام برنامه مستند و بازدارنده (خبری و غیرخبری) درخصوص قاچاق در صداوسیما ساخته شده است؟! مگر می‌شود این حجم کالای قاچاق وارد کشور شود و رسانه‌ای تا بدین حد گسترده نتواند شفاف‌سازی کند... حالا این بماند که مهمترین زنجیره بنگاه‌های صنعتی کوچک ظرف دو سه سال گذشته به‌واسطه برخی سیاست‌های خاص همین آقایان زمین خوردند.

بابا بگذارید کتاب‌مان را بخوانیم و با خش‌دار و بغض‌آلود کردن صدای‌تان ما را اذیت نکنید! اصلاً توصیه می‌کنم چهارتا کتاب تاریخی نظیر همین مقاومت شکننده را بخوانید...

*****

پ.ن 1: ایوان گنچاروف نویسنده روسی (1812-1891) و خالق "ابلوموف" است که رمانی به نام "یک داستان معمولی" دارد که از قضا در همین ایام مورد اشاره‌ی آمارهای ادامه مطلب نگاشته شده است، این رمان در ایران با نام  "داستان همیشگی" توسط حشمت الله کامرانی ترجمه شده است.

پ ن 2: در ادامه مطلب چند نکته درخصوص کشاورزی و صنعت ایران در قرن نوزدهم آورده‌ام که یکی دوتا از آنها عبرت‌آموز است.

پ ن 3: برای دسترسی به قسمت‌های قبلی کافیست روی برچسب مقاومت شکننده کلیک کنید.

 

ادامه مطلب ...

مقاومت شکننده12- این پول‌ها خوردن نداشت خانم دلُوِی!

دور اولی که کتاب خانم دلُوِی را خواندم (همین دو هفته‌ی قبل) با خودم گفتم این چی بود! با یک ضرب و زوری خودم را به انتها رساندم... اما بار دوم به مدد دوپینگ‌هایی که در انتهای کتاب بود، جذابیت‌های خاص خودش را دارد و به همین خاطر احتمالاً یک هفته دیگر با هم هستیم. لذا فرصت هست که "مقاومت شکننده" را در ادامه مطلب پیش ببرم.

پ.ن: برای دسترسی به قسمت‌های قبلی کافیست روی برچسب مقاومت شکننده کلیک کنید.

 
ادامه مطلب ...

مقاومت شکننده11- هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد!

در قسمت‌های قبل به اینجا رسیدیم که سلسله قاجار در چه شرایطی روی کار آمد؛ بحران و آشفتگی و جنگ در سراسر قرن هجدهم موجب تضعیف قدرت مرکزی، تضعیف اقتصاد، تضعیف کشاورزی، تضعیف شهرنشینی و به‌طور کل یک تحول وارونه در همه زمینه‌ها شد. قصدم این نیست که از قاجار دفاع کنم اما نوع برخورد ما با این سلسله به‌گونه‌ایست که انگار تا پیش از ایشان، شایستگان بر سر کار بوده‌اند و این بی‌لیاقت‌ها ناگهان از کره مریخ بر این مرزوبوم همچون بلای آسمانی نازل شدند و همه بدبختی‌ها ناشی از حضور این بی‌کفایت‌ها در راس کار بوده و هست!  

طنز دیگر قضیه هم آنجاست که از بین همه‌ی بی‌کفایتی‌ها دست‌مان را می‌گذاریم روی از دست‌رفتن بخش عظیمی از خاک سرزمین‌مان... که البته واقعاً این قضیه دردآور هم هست... منتها یک نکته در این‌خصوص معمولاً مغفول می‌ماند که سرزمین‌های از دست‌رفته، سالها بود که از دست رفته بود! فقط بیگانگان به دلایل مختلف (یک قرن جنگ داخلی و نبود ارتباطات، درگیری بیگانگان به مسائل دیگر و...) متوجه "لقمه" شدن این سرزمین‌ها نشده بودند که زحمت مطلع کردن آنها را خودمان کشیدیم و آنها هم خوردند! (باقی در ادامه مطلب)

..............

پ ن 1: مطلب بعدی در مورد کتاب خانم دالووی خواهد بود. کتاب‌های بعدی ؛ سفر بی بازگشت (گراهام گرین) و مرد معلق(سال بلو) خواهد بود. 

 

ادامه مطلب ...

مقاومت شکننده10- دوخت و دوزِ شکاف, جهت ادامه!

بیش از سه ماه از آخرین پستی که درخصوص کتاب مستطاب مقاومت شکننده گذاشته‌ام گذشته‌است! از لحاظ تاریخی به زمان قدرت‌گرفتن و روی کار آمدن قاجاریه رسیدیم. دوستانی که نخوانده‌اند و یا به هر دلیلی مایلند مطالب قبلی را یک مروری بنمایند می‌توانند روی برچسب مقاومت شکننده در پایین همین مطلب کلیک نمایند. اطمینان دارم که جمعبندی ذیل جای آن نوشته‌ها را پر نمی‌کند و آن نوشته‌ها نیز جای کتاب را. حالا خود دانید!

.......................

پ ن: کتابهای بعدی به ترتیب برادران کارامازوف (داستایوسکی) , دیگر آرامشی نیست (چی نوآ چی به) و پاندای محبوب بامبو به دست...(جابر حسین زاده) خواهد بود.


ادامه مطلب ...

مقاومت شکننده 9 – جر خوردگی در راستای شکاف!

در قسمت‌های قبل رسیدیم به اوضاع ایران بعد از کشته شدن نادرشاه... اینجا... زمانی‌که قلمرو پهناور آن‌زمان در راستای شکاف‌های قومی قبیله‌ای، از هم گسست یا به‌اصطلاح درست و عامیانه خودمان جر خورد. در واقع ابتدا قشون چندقومیتی نادر از هم پاشید (همیشه ضعیف شدن قدرت مرکزی چنین محصولی داشت) و هرکدام از فرماندهان با قشون خود به منطقه و ایل خود رفتند و برای خود دم و دستگاهی به‌هم‌زدند. همین‌جا جا دارد یک یادآوری از زاویه دید جان فوران بکنم: اتحادهایی که در راستای یک هدف شکل می‌گیرد, هدفی که به مدد آن شکاف‌ها از جلوی چشم دور می‌شود... و معمولن بعد از مدتی (رسیدن یا نرسیدن به هدف) این اتحادها در راستای همان شکاف‌های پیش‌گفته دچار گسست می‌شود. به این موضوع در انتهای کتاب دوباره خواهیم رسید و البته این وسط مسط‌ها هم!

در همین ایام بود که یک اتحادی در مناطق مرکزی و بین بخشی از قبایل بختیاری و کرد (علیمردان‌خان, ابوالفتح‌خان, کریم‌خان‌زند) شکل گرفت و آنها یکی از شاهزادگان خردسال صفوی را با عنوان شاه‌اسماعیل سوم به تخت نشاندند. دو نفر اول با هم به رقابت پرداختند... اولی, دومی را کشت و بعد خودش از سومی شکست خورد و به دست یکی از اطرافیانش کشته شد (چقدر این قصه آشناست!) و بدین‌ترتیب قدرت اصلی حکومت در دستان کریم‌خان‌زند قرار گرفت. بعد از این فعل‌ و ‌انفعال، یک دهه شاهد جنگ و درگیری‌های خونین بین مدعیان بودیم: آزادخان افغان, محمدحسن‌خان قاجار و کریم‌خان... کریم‌خان در سال 1758 (معادل 1137 شمسی) توانست بزرگترین رقیب خود را که محمدحسن‌خان قاجار بود شکست بدهد و پس از غلبه بر قاجار, طی شش سال جنگ بر تمام قلمروی ایران (به جز خراسان که به احترام نادر متعرض آن نشد و گذاشت که نوه نادر در آن خطه کار خودش را بکند... و همچنین بخش‌هایی از شمال آذربایجان و گرجستان و ارمنستان) مسلط شود. 

در نیمه دوم قرن هجدهم در دنیا چه خبر بود؟ ما که سراسر قرن را در جنگ داخلی و قبض و بسط گذراندیم!

کریم‌خان لقب وکیل را برای خود برگزید چون به‌نوعی واسطه بین مردم و شاه صفوی بود که البته این بدبخت همچین شاهی هم نبود, چون تا آخر عمر کوتاهش در آباده شیراز, در حصر خانگی بود. بعد از مرگ این شاه, وکیل شاه دیگری انتخاب نکرد. او برای خودش نیز جانشینی مشخص نکرد و مطابق معمول همیشه تاریخ این سرزمین,بعد از مرگ کریم‌خان دوره‌ای دیگر از جنگ‌های داخلی بر سر جانشینی آغاز شد. کریم‌خان طبع رئوفی داشت و همین موجب‌شد که مدعیان سلطنت کور نشوند ولذا وقتی وکیل از دنیا رفت, این جماعت کورنشده حسابی از خجالت هم درآمدند! و اینجاست که از خودمان می پرسیم: کور کردن یا کور نکردن, مسئله این است.

*****

 پ ن 1: ادامه مطلب خطر لوث شدن ندارد!! بلکه فقط شامل چند نکته تستی از این دوران است.

ادامه مطلب ...