میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

تاکسیشر

در کتاب قبلی که معرفی شد (آذر ماه آخر پاییز) چندین داستان در فضای زندان روایت شده بود. این سوال معمولن برای ما ایجاد می شود که چرا زندانبان ها چنان رفتاری از خود نشان می دهند؟ (به طور مثال رفتار زندانبان در داستان شب دراز)... همین سوال در مواجهه با واقعیت های جاری در همه جوامع , برای ما پیش می آید. جوابهای متفاوتی به این سوال داده می شود که عمومن به درد همان مهمانی های خانوادگی و یا گفتگوهای محل کار یا... می خورد که من به این گونه جوابها "تاکسیشر" می گویم مثلن: سر سفره پدر مادر نون نخوردند... یه عده بیسواد مغزشویی شده اند... از دهات ورشون داشتن آوردن... از لبنان وارد کردند!... و از این قبیل جواب ها.

 در کتاب قبل تر(دوست بازیافته اثر فرد اولمن) هم که به حواشی و مقدمات جنایات نازی ها در آلمان اشاره داشت , نیز , سوال مشابه دیگری مطرح شد: چرا ملتی که کثیری از بزرگان ادب و فلسفه و ...نظیر گوته و شیلر و امثالهم تربیت کرده اند به چنین جنایاتی رضایت دادند؟ یا سکوت کردند؟ در آن داستان , یکی از شخصیت ها در نامه اش بسیار صادقانه از خصوصیات پیامبرگونه هیتلر صحبت می کند و او را منجی آلمان می داند و... آیا آن سربازانی که در کوره های آدم سوزی یا جوخه های اعدام (این یکی که قابل انکار نیست حداقل) اقدام به جنایت می کردند فاقد حداقل ویژگی های انسانی بودند؟ و...

***

در فصل بیست و یکم از کتاب جامعه شناسی گیدنز که اختصاص به روشهای تحقیق دارد , به دو پژوهش کلیدی برمی خوریم که در این زمینه کارساز است. یکی تحقیق فیلیپ زیمباردو (به عنوان مثالی برای روش آزمایش) و دیگری تحقیق استانلی میلگرام (به عنوان مثالی برای مسائل اخلاقی تحقیق) که بد نیست این دو آزمایش معروف که شاید خیلی از ما در دوران تحصیل یا در وبگردی های خود به آن برخورده ایم را مرور کنیم:

آزمایش زندان استنفورد

دکتر فیلیپ زیمباردو , استاد دانشگاه استنفورد در سال 1971 با این هدف که تا چه اندازه بازی کردن در نقش های مختلف می تواند به تغییر در نگرش و رفتار آدمها منجر شود این آزمایش را ترتیب داد. او در زیرزمین دانشگاه فضایی شبیه زندان شامل سه سلول عمومی و... ایجاد کرد. بر اساس آگهی ای که داده بود 75 نفر داوطلب شرکت در این آزمایش شدند. از میان داوطلبان 24 نفر که از لحاظ روانی سالم بودند و هیچ سوء پیشینه ای نداشتند انتخاب شدند (البته نمی دانم موضوع سفره پدر مادر کنترل شده بود یا نه!).

آنها به صورت کاملن تصادفی به دو گروه زندانبان و زندانی تقسیم شدند. به زندانبانان لباس و باتوم و ... داده شد و زندانیان هم طی مراسم ویژه ای دستگیر و انگشت نگاری و عکسشان با شماره مخصوص گرفته شد و... به زندانبانان دستور اکید داه شده بود که حق استفاده از باتوم یا اعمال خشونت فیزیکی را ندارند اما می توانند در زندانی‌ها احساس حوصله سررفتگی، و تا اندازه‌ای احساس ترس ایجاد کنند و می‌توانند این احساس را در آنها به وجود آورند که زندگی آنها کاملاً تحت کنترل است و...

نتیجه کاملن تکان دهنده بود! زندانبانان به سرعت شیوه های آمرانه در پیش گرفتند و انواع تحقیرها و دشنام ها را به کار بردند و چند تن از زندانیان نیز دچار آسیبهای روانی شدند به طوریکه دو نفر از آنها تعویض شدند و خلاصه میزان تنش آن قدر بالا رفت که آزمایش در روز ششم متوقف شد (قرار بود دو هفته ادامه داشته باشد).

نتیجه آن که رفتار در زندانها بیشتر به طبیعت وضعیت زندان ارتباط دارد تا ویژگی های فردی افرادی که در آن به سر می برند.

آزمایش میلگرام

استنلی میلگرام استاد دانشگاه ییل در سال 1961 با این هدف که افراد در صورت دریافت دستور از یک مرجع دارای اقتدار برای آزار دیگران تا چه اندازه برای این کار آمادگی دارند این آزمایش را ترتیب داد.

به افراد داوطلب گفته شده بود که این آزمایش , پژوهشی برای سنجش حافظه است و بدین صورت انجام می شود که بین هر دو نفر به صورت قرعه نقش ممتحن و پاسخگو انتخاب می شود. ممتحن یک سری سوال از پاسخگو می پرسد و در صورت پاسخ اشتباه , ممتحن با فشار دادن دکمه ای شوک الکتریکی به پاسخگو وارد می کند و به مرور میزان شوک افزایش می یابد.

در حقیقت همه داوطلبین در نقش ممتحن قرار می گرفتند و نفر پاسخگو از همکاران میلگرام بود و دستگاه شوک نیز تقلبی بود و اساساً شوکی وارد نمی کرد اما این همکار یک بازیگر حرفه ای بود که بعد از اعمال شوک جیغ و داد می زد و گاهی هم به التماس می افتاد که بیماری قلبی دارد و درخواست می کرد که شوک به او وارد نشود و  البته استاد پژوهشگر نیز ممتحن را ترغیب به وارد کردن شوک می کرد و این ازدیاد میزان شوک به 450 ولت که مرگبار بود نیز افزایش می یافت (به چهار گزینه ای که در لینک برای ترغیب ممتحن به وارد کردن شوک بیان می شده دقت کنید)...

قبل از شروع آزمایش میلگرام از 14 تن از اساتید ییل خواسته بود پیش بینی کنند که چه میزان از افراد داوطلب حاضرند در مرحله ولتاژ مرگبار , باز هم دکمه را فشار دهند که میانگین پیش بینی انها 1.2 درصد بوده است. اما نتایج نشان داد که 65 درصد شرکت کنندگان در هر صورت این کار را انجام دادند!!

این پژوهش نشان داد که بسیاری از افراد چنانچه مامور باشند که نسبت به دیگران وحشیانه رفتار کنند آمادگی انجام دادن این کار را دارند.

***

پ ن 1: عنوان این پست را باید تکمله ای بر معرفی دو کتاب اخیر می گذاشتم ولی...

پ ن 2: کتاب مارکز به عنوان گزینه اول رای آورد و پس از آن هم اگنس اثر پیتر اشتام ...

آذر, ماه آخر پاییز ابراهیم گلستان

 

این مجموعه که شامل هفت داستان کوتاه است , اولین کار ابراهیم گلستان در زمینه داستان نویسی است که در اواسط دهه بیست و در سن 25 سالگی آن را منتشر نموده است. این داستانها اگرچه مجزا هستند اما از لحاظ محتوایی ارتباط ظریفی دارند و در کنار هم به زعم من یک تصویر قابل تامل را شکل می دهند که در ادامه اشاره خواهم کرد:

به دزدی رفته ها : مالک ساختمانی که چند خانوار در آن زندگی می کنند اقدام به تعمیر ناودانی ساختمان می کند و یک یا دو کارگر را به ساختمان می آورد. کلفت یکی از خانواده ها معتقد است که یکی از عمله ها ساختمان را ترک نکرده و زیر شیروانی مخفی شده است و به کمک همدستش می خواهد نصف شب اقدام به دزدی کند و...

آذر ماه آخر پاییز :مردی در رستورانی در میدان فردوسی از رادیو خبر اعدام دوستش احمد را می شنود و بهت زده از رستوران خارج می شود و آخرین خاطراتش با احمد را هنگام چرخیدن در میدان مرور می کند...

تب عصیان : مردی در زندان به همراه باقی همبندیان شاهد شکنجه مبارزی به نام احمد هستند و او پیشنهاد می دهد که اعتصاب و اعتراضی را راه بیاندازند و...

در خم راه : پسر جوانی در حال فرار از سربازان خان است و پدرش هم همراهش است و می خواهد متقاعدش کند که برگردد و از خان طلب عفو کند . پدر به دست سربازان می افتد و شکنجه می شود تا جای پسرش را که همان نزدیکی شاهد ماجراست لو بدهد...

یادگار سپرده : همسر احمد (مبارزی که از دنیا رفته است) در اثر فشارهای اقتصادی و بیماری فرزندش, شمعدانهای سفره عقدش که یادگاری باقیمانده از همسرش است را در گرو بانک گذاشته است و حالا در کش و قوس ذهنی است که آیا آن را بفروشد یا خیر...

شب دراز : زندانبانی در شب یلدا مشغول عرق خوردن و یاداوری اتفاقات آن روز است. از مهندسی که شلاق خورده است و او هم لگدی به مهندس زده است تا مافوقش که در ملاقات همسر مهندس در ازای دادن اجازه آوردن غذا تن او را طلب می کند...

میان دیروز و فردا : مهندس جوان و یک کارگر هم سلولی شده اند و بایکدیگر صحبت می کنند. هر دو شکنجه شده اند اما کارگر از روی غیظ و ناامیدی می خواهد چیزی را لو بدهد و مهندس می خواهد با حرف زدن او را امیدوار کند اما....

***

اگر به همین کوتاه نوشته ها از هر داستان عنایت کنید ارتباط شکلی زیادی بین داستانها مشاهده می شود (زندان و شکنجه و دلهره و...). اما آن ارتباط ظریف فراتر از اینهاست که در ادامه مطلب برداشت خودم را می نویسم.

برای فهمیدن صحیح یک دوره تاریخی , در کنار خواندن تاریخ معمولن توصیه می شود که به نحوی از تاریخ اجتماعی آن دوره اطلاعاتی کسب شود, چرا که اگر این گونه عمل نشود تاریخ خلاصه می شود در آمدن و رفتن شاهان و احیانن جنگ ها و اسامی آدمهای بزرگ و امثال این چیزها که فقط به درد تست زدن در امتحانات می خورد. یکی از منابع تاریخ اجتماعی می تواند ادبیات باشد. این مجموعه از این جهت و به زعم من در نشان دادن بخشی از فضای دهه بیست قابل توجه است.به خصوص فضای ذهنی آدمهای معمولی و یا مبارز در آن زمان , و یا حداقل برداشت یک شخص باهوش (نویسنده) از مردم آن روزگار که با آنها می زیسته است. به عنوان مثال شعر زمستان اخوان و فضای بعد از کودتا... و ...

یا این شعر ع.شجاعپور که بسیار به آن فضایی که در ادامه مطلب می خواهم ترسیم کنم نزدیک است, خود گواهی برای همه ادوار ماست:

تاریخ این ایام را

هرکس که خواهد خواند ,

جز این سخن از ما نخواهد راند:

این نسل سردرگم ,

بر توسن اندیشه هاشان لنگ ,

فرسنگ در فرسنگ

جز سوی ترکستان نمی رانند

تاریخ پیش از خویش را باری نمی خوانند.

***

در مورد نثر داستانها چون تبحری ندارم نظری هم ندارم اما به عنوان یک خواننده گاهی دچار مشکل می شدم و برخی تکرارها برایم آزار دهنده بود و گاهی هم برعکس حتا از تکرارها هم لذت بردم.

مشخصات کتاب من: نشر بازتاب نگار , چاپ چهارم 1388 , تیراژ 2000 نسخه , 146 صفحه , قیمت با برچسب! 4000 تومان 

.

پ ن 1: در داستان هفتم دو جمله دراز بیش از یک صفحه ای داریم که زیبایی خاصی دارد...

پ ن 2: نوشته هایم کمی ضعیف شده است. یعنی ضعیف تر از پیش شده است... فرصت حضور در دنیای مجازی هم شدیدن محدود شده است... کار هم که به جای خود...  همه چیز مهیای غرغر بیش از حد است.  

پ ن 3: پست بعدی را هم درخصوص زندان و زندانبان نگاه کنید اینجا   

ادامه مطلب ...

انتخابات کتاب

 

به سبک انتخابات قبلی مشخصات پنج عنوان کتاب را باضافه پاراگراف اولش می آورم (این بار لینک انگلیسی ویکیپدیا مربوط به نویسنده را هم می آورم) که با دید بازتری انتخاب کنید هر نفر دو رای : 

فرض کنید رفتید در کتابفروشی و همینجوری هوس خرید دو کتاب را کرده اید... قبلن هم تحقیق نکرده اید...سفارش دوستان هم یادتان نیست ... این پنج کتاب در کنار هم قرار دارند (اصلن در اثر هجوم هموطنان همیشه کتابخوان فقط همین پنج کتاب در مغازه کتابفروشی مانده است) ...و شما هم فقط حق خرید دو کتاب را دارید...حالا با توضیحات داده شده در زیر کدام را انتخاب می کنید؟

1) اگنس  پیتر اشتام  ترجمه محمود حسینی زاد , نشر افق , 156صفحه

اگنس مرده است. داستانی او را کشت. از اگنس, جز این داستان چیزی برایم نمانده. شروع داستان برمی گردد به روزی در نه ماه پیش, که برای اولین بار در کتابخانه عمومی شیکاگو هم دیگر را دیدیم. وقتی با هم آشنا شدیم, هوا سرد بود. سرد مثل همیشه در این شهر, اما الان هوا سردتر است و برف می بارد.

2) چه کسی دورونتین را باز آورد؟  اسماعیل کاداره  ترجمه قاسم صنعوی,نشر مرکز , 173  صفحه

"استرس" هنوز در خواب بود که صدای کوبیدن در را شنید. به امید آن که سروصدا را خفه کند این وسوسه به سراغش آمد که سرش را زیر بالش فرو ببرد ولی بر شدت ضربه ها افزوده شد. در حالی که پتویش را پس می زد در دل به غرغر پرداخت: هنوز آفتاب نزده کدام لعنتی در خانه را می زند؟

3) خاطره دلبرکان غمگین من    گابریل گارسیا مارکز  ترجمه کاوه میرعباسی, نشر نیلوفر, 124 صفحه

در سالی که سنم به نود رسید , می خواستم شب عاشقانه ای دیوانه وار با دختر تازه سالی باکره به خودم پیشکش کنم. یاد "روسا کابارکاس" افتادم, مالک خانه ای مخفی که معمولاً وقتی جنس جدیدی در بساطش بود , مشتریان خوبش را خبر می کرد. هرگز نه این و نه هیچ کدام از وسوسه های وقیحانه فراوانش مرا از راه به در نبرد , اما او باور نمی کرد به اصولی پاک و بی غش پایبند باشم.

4) دعوت به مراسم گردن زنی     ولادیمیر ناباکوف  ترجمه احمد خزاعی, نشر قطره, 224صفحه

حکم اعدام, طبق قانون , در گوشی به "سین سیناتوس سی" ابلاغ شد. همه , به هم لبخند زدند و از جا برخاستند. قاضی سپید مو , دهانش را دم گوش سین سیناتوس گذاشت , دمی نفس های عمیق کشید , حکم را اعلام کرد , و انگار خود را از چسب درآورد , آرام از او فاصله گرفت.

5) شهود        فلانری اوکانر  ترجمه آذر عالی پور , نشر دنیای نو , 216صفحه

"هیزل موتس" روی نشیمن مخملی سبز رنگ قطار نشسته بود و خود را به جلو خم کرده بود. گاهی پنجره را دید می زد, انگار که بخواهد از آنجا بیرون بپرد, و گاهی هم ته راهرو واگون را. قطار شتابان از میان سرشاخه های درختان رد می شد که جا به جا کنار زده می شدند, و خورشید را که سرخ سرخ بر حاشیه جنگلهای دوردست ایستاده بود, نمایان می کردند

.

****

پ ن 1: به دامنه کوه جادو هم نرسیدم و ترجیح دادم پایین بیایم... نه کفشم مناسب بود و نه لباس هایم... تلاش خودم را کردم...نشد ...دفعه بعد با مقادیری مویز و ترشاله و گردو در جیب , بالا خواهم رفت.

دوست بازیافته فرد اولمن

 

 

راوی (نویسنده) داستان را از فوریه 1932 آغاز می کند , روزی در ابتدای شانزده سالگی اش که در کلاس درس نشسته است و دانش آموز جدیدی به همراه مدیر مدرسه وارد می شوند. دانش آموزی با لباس های خوش دوخت و ظاهری آراسته که بعد از معرفی اش معلوم می شود که متعلق به یکی از خانواده های اشرافی و معروف و تاریخی آلمان است. آنها با یکدیگر آشنا می شوند و دوستی عمیقی بین آنها شکل می گیرد.

اما جامعه آلمان آبستن حوادث غریب و هولناکی است که نه آدم های حاضر در داستان توانایی پیش بینی ابعاد آن را دارند و نه آدم هایی نظیر من خواننده پس از گذشت این همه سال توانایی هضم کامل آن اتفاقات بعدی را...راوی که فرزند یک پزشک یهودی معروف و مورد وثوق در منطقه است این گونه از این وضع یاد می کند:

صهیونیست از هیتلر نام برد و از پدرم پرسید که آیا این شخص اعتقاد او به آلمان را سست نمی کند؟ و پدرم در جوابش گفت: به هیچ وجه. من کشور خودم آلمان را خوب می شناسم. می دانم که قضیه هیتلر چیزی بیش تر از یک بیماری گذرا نیست. چیزی مثل سرخک است که با بهبود وضع اقتصادی کشور از بین خواهد رفت. واقعاً فکر می کنید که هم میهنان کسانی چون گوته و شیلر , کانت و بتهوون تسلیم این مزخرفات خواهند شد؟...

 و ما در این کتاب (داستان- خاطره ) چگونگی تسلیم شدن این هم میهنان و همچنین سرنوشت این دوستی پاک و صمیمی را می بینیم.

***

این کتاب کوچک و روان , با آن پایان تاثیرگذارش را قابل توصیه به دوستان می بینم. آرتور کستلر (که قبلاً در مورد کتاب خوب و خواندنی ظلمت در نیمروزش نوشته ام) در مقدمه ای بر این کتاب آن را شاهکاری کوچک خوانده است و چنین می گوید:

درباره دورانی که جسدهای آدمیان را ذوب می کردند تا از آن ها برای پاکیزگی نژاد برتر صابون بسازند , صدها کتاب بزرگ و قطور نوشته شده است. اما یقین دارم که این کتاب کوچک برای همیشه جایی را در کتابخانه ها از آن خود خواهد کرد.

.

پ ن 1: مشخصات کتاب من; مترجم مهدی سحابی , نشر ماهی , چاپ پنجم زمستان 1390 , تیراژ 2000 نسخه , قطع جیبی , 112 صفحه , 2200 تومان

پ ن 2: از دوست عزیزی که این کتاب را به من معرفی نمود سپاسگذارم. خیلی وقت است که از ایشان هم خبری نیست.

پ ن 3: این پست را هم در خصوص اطاعت از اتوریته نگاه کنید اینجا

تس (2) توماس هاردی

 

در قسمت دوم چند تکه قابل توجه از متن کتاب را بدون شرح یا با شرح انتخاب کرده ام به صورت تستی:

1- گاهی اوقات آدم یه چیزایی رو ندونه خیلی بهتره... داریم زندگیمونو می کنیم...هوووم؟... اطلاعات بیشتر ، همیشه مفید نیست. (از این جهت که اگر اون کشیش به پدر تس در مورد ریشه خانوادگی شان چیزی نگفته بود اساساً اتفاقی نمی افتاد!)

2- اما روال روزگار چنان است که زندگی همیشه با آرزوهای ما نمی خواند , آن کس که به ندایمان پاسخ می دهد همان نیست که فرایش خوانده ایم , آن کس را که باید دوست داشت , و زمان دوست داشتنش به ندرت با یکدیگر می خواندند.

3- اما از این کارگران جالبترینشان زنان بودند , چه زن هنگامی که در طبیعت قرار می گیرد با آن در هم می آمیزد , جزء جدا نشدنی آن می گردد , و این امر فریبندگی خاصی به او می دهد ; مرد در مزرعه شخصیتی جدا از آن است ; و زن بخشی از مزرعه  و گویی مرزهای بدنش را به طریقی از دست داده , جوهر طبیعت پیرامون را به خود جذب , و خود را با آن در آمیخته است.پس چندان بیراه نگفته بودند که زنان شما کشتزار شمایند!!می خواستم بگم به قولی این کجا و آن کجا... اما دیدم این هم خیلی کل گراست و هم عمومی نیست و هم تالی فاسد دارد...

4- به راستی زنان چنین پیشامدهایی را از سر می گذرانند , و پس از مدتی روحیه شان را باز می یابند , و با چشمانی علاقمند به پیرامون خود می نگرند. برخلاف آنچه تئوریسینها می خواهند به ما بباورانند , فریب خوردگان هم گاهی امید به زندگی را باز می یابند. تقریبن موافقم چون بیشتر مردان چنین نیستند و برخی زنان اینگونه هستند. یه آماری در مورد افسردگی پس از طلاق چند سال قبل دیده بودم که نشان می داد مردان بیشتر پکیده می شوند و...

5- اینکه تس گذاشته بود در آغوشش بگیرد به او اطمینان خاطر بیشتری می داد , اما نمی دانست که در کشتزارها و چراگاه ها "عشق رایگان" را کاری بیهوده نمی پندارند ; در اینجا عشق را بی حسابگری و به خاطر شیرینی خود آن می پذیرند , به خلاف دختران شهری که سنگینی آرزو و اشتیاق به سروسامان گیری احساس سالم دوست داشتن به خاطر خود آن را در آنها سرکوب می سازد. خواستم بدون شرح بگذارم دیدم ممکنه موجب بروز اشکال بشه! لذا باید به آقایون یاداوری کنم این جمله شاید در خصوص انگلستان سده نوزدهم صدق بکنه ولی در مورد باقی مکانها و زمانها راستی آزمایی نشده است لذا پس از خواندن این قسمت از مراجعه سریع به کشتزارها و چراگاه ها خودداری نمایید.

6- آنهایی که دلیلی برای غمگین بودن دارند نشانش نمی دهند , و وانمود می کنند شادند. یعنی رسمن همه ما رفتیم داخل دسته الکی غمگین ها! یا این که نه...دلیلی برای شاد بودن داریم و وانمود می کنیم غمگینیم!!

7- به همین هفت آیتم بسنده می کنم و این هفتمی که بسیار کاربردی است حسن ختام معرفی این کتاب است: نخست کوشید به اندرز مردان بزرگ و خردمند تمام اعصار گوش دهد ... اما به این نتیجه رسید که آن مردان بزرگ و خردمند هرگز تا آنجا پیش نرفته بودند که امکانپذیری اندرز خود را بیازمایند. مارکوس اورلیوس می گفت:"مهمترین چیز این ست; آشفته و پریشان نشوید". کلیر خود همین عقیده را داشت. اما آشفته و پریشان بود. خردمند نصرانی می گفت: "نگذارید قلبتان اندوهگین یا هراسناک شود". کلیر با او همصدا می شد; با اینحال قلبش اندوهگین بود. آه که چقدر دلش می خواست با آن اندیشمندان بزرگ روبرو شود , و از آنها جداً بخواهد مرد و مردانه به او بگویند چگونه به نصایحشان عمل کند.

پ ن 1: در حال خواندن کوه جادو هستم که خفانت خاصی دارد. واقعن جلو نمی رود! نمی دانم هنوز با زبان اثر خو نگرفته ام یا ترجمه اش یه جوری است یا من حالم خوب نیست یا زمین کجه و یا... به هر حال به همه کسانی که به این کتاب رای دادند سلام می رسانم! سلام گرم!

پ ن 2: طبیعتن کتاب فوق را نمی شود دست گرفت و این ور و اون ور برد ، بس که وزین است و سترگ... لذا این کتاب های کم حجم را در این مدت خوانده ام و خواهم خواند: دوست بازیافته اثر فرد اولمن ، میرا اثر کریستوفر فرانک ، آذر ماه آخر پاییز اثر ابراهیم گلستان ... و قاعدتن این لیست بیشتر خواهد شد بس که کوه جادو وزینه... 

پ ن 3: مشخصات کتاب من; نشر دنیای نو (در مورد ترجمه ها در قسمت قبل توضیح دادم) , چاپ ششم 1386 , تیراژ 1500 نسخه , 424 صفحه , 5500 تومان