میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

بل‌آمی - گی دو موپاسان

«ژرژ دوروا» کارمند ساده‌ و جوانی است که چند ماه قبل از خدمت نظام در الجزایر به پاریس بازگشته است. دوست دارد غذای خوب و کافی بخورد و از تفریحات مورد علاقه‌اش بهره‌مند شود اما حقوق او کفاف نمی‌دهد:

«عطشی داغ، عطش مخصوص شب‌های تابستان امانش را بریده بود، به احساس دلپذیری فکر می‌کرد که بر اثر نوشیدن مایعی خنک در دهان و گلو ایجاد می‌شود. ولی اگر فقط دو لیوان آبجو می‌خورد، بایستی با شام فرداشب وداع می‌کرد، و او با ساعت‌های گرسنگی پایان ماه به خوبی آشنا بود

او شبی در چنین حال و احوالی مشغول قدم زدن در یکی از خیابانهای معروف پاریس است که با یکی از هم‌خدمتی‌های قدیمش به نام «چارلز فورستیه» برخورد می‌کند. فورستیه در یکی از روزنامه‌ها مسئولیت مهمی دارد و اوضاع مالیش حسابی روبراه است. فورستیه با دیدن فلاکت ژرژ به او پیشنهاد می‌کند فردا در مهمانی شام در خانه‌اش شرکت کند تا ضمن معرفی او به مالک روزنامه بتواند کاری برای او در روزنامه فراهم کند. او همچنین پولی به ژرژ می‌دهد تا لباس‌هایی درخور تهیه کند تا بتواند از این فرصت استفاده کند و خودی نشان بدهد. همه چیز مطابق برنامه پیش می‌رود و ژرژ به عنوان خبرجمع‌کن در روزنامه استخدام می‌شود.

حالا حقوق او این امکان را فراهم می‌کند تا بخش قابل توجهی از رویاهای سابقش را تحقق بخشد اما این طبیعت غالب افراد بشر است که رویاهایشان مدام به‌روز شود. او در مهمانی شام با خانم «کلوتیلد دو مارل» آشنا می‌شود و این آشنایی بخش دیگری از رویاهای او را محقق می‌کند. رفته رفته هزینه‌های او بالا و بالاتر می‌رود و لازم است درآمدش نیز بالا برود.

ژرژ در امور نویسندگی آدم بی‌مایه‌ایست اما فرد حقه‌باز و به قول خودمان زرنگی است که با فرصت‌طلبی می‌تواند گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. او راه بالا رفتن از نردبام اجتماعی را با سوءاستفاده از اطرافیان می‌یابد و نشان می‌دهد که در این مقوله آدم پُرمایه‌ایست! البته دوروا توانایی و سرمایه مهم دیگری دارد؛ قیافه دلنشینی که می‌تواند نظر زنان را به سوی خود جلب کند. او از این سرمایه در راه مقاصد و رویاهایش نهایت استفاد را می‌برد.

«بل آمی» به معنای دوست قشنگ و دلپذیر، لقبی است که دخترِ نوجوانِ خانمِ دو مارل به او داده است و زنان زندگیش او را به این نام خطاب می‌کنند. داستان نثر ساده و روانی دارد و نیم‌نگاهی به جامعه فرانسه در اوایل دوران جمهوری سوم و نگاهی ویژه بر رویکرد برخی افراد که در راه رسیدن به هدفشان به هر وسیله‌ای چنگ می‌اندازند، دارد.

*****

موپاسان (1850-1893) فقط 43 سال در این دنیا زندگی کرد، اگر دوران کودکی و نوجوانی را از آن کم کنیم، اگر دوران انتهایی زندگی‌اش که به علت بیماری عملاً قادر به نوشتن نبود را از آن کم کنیم، اگر زمانی را که در تلاش معاش به شغل کارمندی مشغول بود را از آن کم کنیم، تقریباً یک دهه زمان باقی می‌ماند. این حساب و کتاب را از این جهت نوشتم تا وقتی می‌خوانیم که از ایشان شش رمان، هجده مجموعه داستان (بالغ بر سیصد داستان کوتاه)، سه سفرنامه و یک مجموعه شعر برجای مانده است حواسمان را جمع کنیم!

بل آمی دومین رمان نویسنده است که در سال 1885 منتشر شده است و 36 بار تجدید چاپ شدنش حال و احوال مالی نویسنده را کاملاً روبراه کرد. این داستان تاکنون 7 بار در سینما و تلویزیون به تصویر درآمده است. این رمان که در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند حضور دارد تا کنون دو بار به فارسی ترجمه شده است: علی‌اصغر سروش (1347)، پرویز شهدی (1384).

...................

مشخصات کتاب من: ترجمه پرویز شهدی، انتشارات مجید، چاپ اول 1384، شمارگان 2000 نسخه، 440 صفحه.

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.7 از 5 است. (نمره در گودریدز 3.82 و در آمازون 4.2) گروه A

پ ن 2: در ادامه مطلب نامه‌ای از ایشان که به تازگی به دستم رسیده است آورده‌ام!

 

  

میله ی عزیز

سالها از زمان آخرین چاپ بل آمی در ایران می‌گذرد و تقریباً امیدی نداشتم تا بار دیگر همراه خواننده‌ای از آن دیار بتوانم در فضای آن کشور نفس بکشم. از این بابت خرسندم. البته اگر هنگام نوشتن این سطور هنوز در آن سرزمین بودم همین ابتدا می‌نوشتم خودت بی‌مایه‌ای! بابات بی‌مایه است! ولی خوشبختانه الان همراه خواننده‌ای کلمبیایی هستم و ساعات شاد و فرحبخشی را سپری می‌کنم ولذا خیلی آرام و با طمأنینه برایت نامه می‌نویسم.

قربانت گردم!

در آن ایامی که خدمت شما بودم چیزهایی شنیدم که روی مرا در زمینه فرصت‌طلبی کاملاً سفید نمود. هر موقع کتاب را باز می‌کردی، نگاهم به متن پشت جلد می‌افتاد و از این بازی سرنوشت متعجب می‌شدم. هنوز کلماتش جلوی چشمانم رژه می‌رود:

«بل آمی فقط سرگذشت جوان خوش‌قیافه و زنباره‌ای نیست که برای دست یافتن به ثروت و جاه و مقام از هیچ نیرنگی فروگذار نمی‌کند، بلکه فاجعه‌ی دردناک جامعه‌ی از بیخ و بن گندیده‌ایست که معنویت از آن رخت بر بسته و فساد و گمراهی جانشینش شده است. جامعه‌ای که به رغم پشت سر گذاشتن چندین انقلاب پیشرو و روشنفکرانه، هنوز در منجلاب دوران پیش از انقلاب کبیر، دوران لویی‌‌ها، روسپیان درباری و سودجویی‌های وحشیانه‌ی اشراف دست و پا می‌زند.» 

خوشبختانه در مورد جامعه فرانسه در آن زمان و تا جایی که اطلاع دارم در زمان‌های پس از آن ادعای اخلاقی بودن را نداشت اما در عجبم که چطور این «جامعه‌ی از بیخ و بن گندیده» توانسته است به جایی برسد که اخلاق‌مداران شما حسرت آن را می‌خورند و در عجبم که جامعه معنوی شما پس از انقلاب معنوی‌اش به جایی می‌رسد که مرا روسفید می‌گرداند. البته جای تعجب ندارد! فقط نمی‌دانم چرا اکثر هم‌مسلکان من در جامعه شما خوش‌قیافه نیستند... دوست ندارم جای شما باشم چون شما هم چوب را می‌خورید و هم پیاز را!

دوست عزیزم

در اغلب دفعاتی که در سرزمین شما خوانده شدم با خوانندگانی روبرو شدم که خودشان را بری از آلودگی‌هایی که من دچارشان بودم می‌دانستند و جامعه را به دو گروه «ما» و «آنها» تقسیم می‌کردند و می‌کنند؛ «ما» شامل کسانی می‌شود که جامع فضایل هستند و «آنها» هم کسانی هستند که بانی و ریشه‌ی همه‌ی بدی‌ها هستند.

خود گویی و خود خندی عجب مرد هنرمندی

اما خدمت شما باید عرض کنم که اگر مثل هفته گذشته که در سفر بودید از مایع دستشویی مکانی که در آن مستقر بودید بیش از زمانی که در خانه هستید استفاده کردید در شما زمینه‌ی فساد وجود دارد. البته می‌دانم شما اهل دست شستن نیستید! منظورم آنهاست! اگر در محل کار وسایل سردکننده و گرم‌کننده را بیش از خانه‌تان استفاده کردید در شما زمینه‌ی حیف و میل اموال عمومی وجود دارد... فکر کنم این مثالم جالب از کار درنیامد چون شما در خانه‌هایتان هم... به هرحال!... اگر شما در هنگامی که ماشین‌ها در جاده پر ترافیک ایستاده اند خودروی خود را به شانه خاکی هدایت می‌کنید و خود را چند متری جلوتر می‌اندازید باید عرض کنم که زمینه این را دارید که برای رسیدن به هدف خود از کت و کول دیگران بالا بروید. اگر الکی در اداره به عنوان اضافه کار باقی می‌مانید کاملاً زمینه‌ی اختلاس را دارید. از این اگرها زیاد است و خوشبختانه دیده‌ام که در فضای مجازی این نکات را برای یکدیگر فوروارد می‌کنید تا بلکه «آنها» ببینند و متنبه گردند!

خداوند آنها را به راه راست هدایت فرماید!

من آدم خطرناکی بودم که برای گرفتن یک پُست و جایگاه، یا رسیدن به ثروت حاضر به بدنام کردن نزدیک‌ترین دوستانم بودم... یک عوضیِ واقعی!... اما هرچه بودم لااقل عزت نفس خود را حفظ می‌کردم. هجوم آوردن به میز غذای سلف‌سرویسی در مراسمات رسمی و غیررسمی، هجوم آوردن به انواع و اقسام میزهایی که این روزها هنوز گزینه‌هایی بر روی آن مشاهده می‌شود؛ هر گزینه‌ای!... صحنه‌های وحشتناکی به همراه تو دیدم. امیدوارم یکی از دوستانت داستان مرا در ایام پیشِ رو بخواند تا من بتوانم آن هجوم دیگری که می‌گویند برای خوردن نوعی غذاست به چشم خود ببینم.

ارادتمند شما

بارون دو روا دوکانتل

بعدالتحریر: با این خواننده‌ی کلمبیایی به سلامتی تو آب‌پرتقالی نوشیدیم! مراقب سلامتی خودت باش تا به سرنوشت فورستیه دچار نشوی. 

نظرات 8 + ارسال نظر
رضا شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 11:41 ب.ظ http://bihamta96.blogsky.com

معرفی کتاب:
معنای خرافه
۲- از جمله واژه های شدیداً بازیچه و پوچ و بی مفهوم که هر کسی آنرا بر علیه مخالف خود بکار می گیرد واژه خرافه و خرافاتی است که در باره هر نوع اندیشه و باور متافیزیکی بکار می رود و کل مذهب را شامل می شود.

۳- براستی خرافه چیست؟ از نظر منکران خدا و دین، کل مذهب و معارف دینی خرافه است. یعنی هر باوری که زمینه مادی و محسوس نداشته باشد خرافی است....

۴- از منظر علم و فنون مدرن هم هر چیزی که بواسطه این علوم فهم و تصدیق نگردد خرافه است.

۵- در معنای وسیع دیگری هر چیزی که در محدوده فهم کسی نگنجد خرافه محسوب می شود. ...

۶- همین کسانی که دشمن فهم برترند و هر چه را که در فهم آنها نگنجد خرافه می نامند بواسطه گرفتاریها و عذابهائی که لاعلاج هستند به ناگاه مبدل به خرافاتی شدیدی می شوند. یعنی آنگاه که فهم شان از درک مشکلات و حل عذابها بر نیامد همه امور و علل را به جهان ماوراء می افکنند و یک شبه معتقد به بخت و اقبال و جن و از ما بهتران و جادو و چشم زخم می شوند تا به این ترتیب مسئول گرفتاریهای خود نباشند و عذابها را از عوالم غیر بدانند و خود تبرئه شوند و علت بدبختی خود محسوب نگردند.

۷- لذا شاهدیم که در سراسر جهان مدرن و اتفاقاً جوامع پیشرفته و علمی و تحصیل کرده که انواع عذابهای لاعلاج غوغا می کند خرافه پرستی رنگارنگ هم غوغا می کند و هر روز یک باور و دکان خرافه پدید می آید.

۸- یعنی همانهائی که زمانی بی هیچ دلیلی جهان ماورای طبیعی و غیر محسوس و عالم غیب را منکر بودند ناگهان همه امور جهان خود را ماورای طبیعی می خوانند و بکلی طبیعت و عقل را منکرند.

از کتاب پدیده شناسی هویت انسانی استاد علی اکبر خانجانی

t.me/khodshenasi4

سلام دوست عزیز
هرچند به موضوع این مطلب ارتباطی ندارد و ... اما یکی دو نکته به ذهن ناوارد من می‌رسد:
اول اینکه اگر واژه‌ای شدیداً بازیچه شد و هرکسی آن را علیه مخالفان خود به کار ببرد آیا دیگر غیرقابل فهم یا غیرقابل استفاده است؟ در صورتی که جواب مثبت است که کلاً باید جمع کنیم و برویم پی کارمان چون واژه‌ای نمانده است که بتوانیم آن را قابل استفاده بدانیم!
در چنین مواردی اهل تحقیق ابتدا در باب تعریف آن واژه اختلافات را بیان می‌کنند و سپس تعریف خود را با ذکر حدود و ثغور آن و علل اختیار کردن آن تعریف و دلایل رجحان آن بیان می‌کنند و سپس وارد بحث می‌شوند. در برخی از بندهای فوق درخصوص کاربرد دیگران از این واژه (بدون ذکر منبع) مواردی عنوان شده است که مفهوم رد این کاربرد را می‌رساند. خُب بر فرض که قبول کردیم، اما تکلیف تعریف خودمان از این واژه چه می‌شود؟ اگر بخواهیم به همین ترتیب که در بند 6 و 7 عنوان کردید در مورد مناطق دیگر حکم صادر کنیم که خودمان نیز شامل بند 2 می‌شویم و کاربردمان پوچ و نامفهوم و بازیچه می‌شود.
دوم اینکه عبارت ابتدای بند 6 دارای اشکالات متعددی است؛ هیچ کس دشمن فهم برتر نیست مکاتب در چنین مقولاتی خودشان را شامل برترین‌ها می‌دانند و پیروان مکاتب و حتی هر نحله‌ای از آنها فهم خودشان را برترین فهم و تفسیر می‌دانند... لذا فی‌الواقع کسی از دید خودش دشمن فهم برتر نیست! وقتی شما می‌گویید کسانی دشمن فهم برترند در واقع مدعی می‌شوید که صاحب فهم برتر و حق هستید... اگر چنین عقیده‌ای داشته باشید طبیعتاً ادامه بحث منتفی است. فقط محض اطلاع عرض می‌کنم که نویسنده این کتاب از جانب کسان دیگری (با دین و مذهب مشترک) متهم به انحراف است... وارد رد و تایید این موضوع نمی‌شوم بلکه صرفاً خواستم بدانید با داشتن چنین پیش‌فرض‌هایی عملاً بحث منتفی است.
موفق باشید

سمره شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 11:54 ب.ظ

سلام
حال اونها رو خوب وصف کرده

ماکه نه
اونها

سلام
حال آنها در وصف نگنجد
به قول یکی از شاعران معاصر: چقدر خوبیم ما

کامشین یکشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 09:54 ب.ظ http://www.kamsin.blog.ir

میله جان
ممنون که انقدر درست می نویسی.
لذت بردم و به خاطر خواندن این پست حال بسیار خوبی دارم.

سلام بر کامشین
چه خوب... تشویق شدم خودم دوباره این مطلب را بخوانم بلکه حال من هم خوب بشود
ممنون رفیق

مهرداد سه‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 01:14 ب.ظ http://ketabnameh.blogsky.com

سلام
اول از گی دو موپاسان عزیز که همین چندی پیش با داستان های کوتاهش همنشین بودم تشکر میکنم که لذت واقعی این نوع داستان رو نصیبم کرد وبیش از اون از این بابت از او تشکر میکنم که چنین میله رو سر ذوق آورد که با خوندن نامه ی تازه رسیده اش حال ما رو حسابی جا آورد.البته تلنگرهای شدیدی بهمون زد اونم با مثال مایه دستشویی و سلف سرویسش.
باید خدمت جناب ژرژ عرض کنم که بنده هم قصد داشتم چند روزی میزبان شما باشم اما اینجا کتاب بل آمی نایاب شده و من نیافتمش.آخر اینجا تا ملت عشق هست فرصت تجدید چاپ به بل و آمی و امثال آن نمی رسد.
به هر حال من تلاشم را برای یافتن و پذیرایی از شما انجام می دهم اما تضمینی به شما نمی دهم،چرا که شاید در مدت اقامتت در اینجا با صحنه ها و اتفاقات وحشتناکی روبرو شوی که اینجا طبیعی است.اما نترس این هم چالشی است. آدم ها باید خودشان را به چالش بکشند،حتی اگر کریستیانو رونالدو باشید.
کاش اهل دست شستن بشویم،آنها را می گویم.

سلام مهرداد جان
ایشالا روحش با فلوبر و زولا و اجداد هالی و کلینشان محشور شود
فکر کنم ژرژ سر ذوق آمد و نامه نوشت! من که نشسته بودم داشتم نان و ماست خودم را می‌خوردم البته ژرژ چون با زیر و بم فرهنگ ما آشنا نیست فقط به ظواهر چیزهایی که دیده است اشاره کرده... نمی‌دونم اگر به بواطن دسترسی داشت بهتر می‌شد یا بدتر!
مهرداد عزیز فکر کنم به داشته‌ها باید قناعت کنید... البته بد نیست میزبان الیف شفق باشید
از رونالدو خوشم آمد که رفت دنبال یک چالش جدید و امیدوارم سری A بتواند دوباره مثل سابق بشود.
موفق باشی

ملیکا پنج‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 09:28 ق.ظ

سلام وقتتون بخیر وشادی جناب میله ی عزیز
چه عجب یه کتابی از لیست شما رو من هم خوانده ام !
ولی خوانش شما و من،تفاوت از زمین تا آسمان است !

سلام بر دوست قدیمی
سلامت باشید... مدتی کم‌پیدا بودید...
شما هم می‌توانید خیلی بهتر از من بخوانید. من که اول راهم

مهرداد پنج‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 03:05 ب.ظ http://ketabnameh.blogsky.com

بله طبیعتاً اگر به داشته هایم هم قناعت کنم حالا حالا ها سرم گرم خواهد بود با این وضع قیمت های پیش آمده تا حدودی جاره ای جز این هم ندارم.
البته الان من شدم مثل این کاسب های حریص که در به در از این بنگاه به اون مشاور املاک میرن تا در این بازار بلبشو زمین و خونه مفت بخرن.منم از این کتاب فروشی به اون کتابفروشی و از این سایت به اون سایت میرم تا چاپ قدیمای باقی مونده رو بخرم. این برو و بیا بدردم هم خورد و سفر به انتهای شب رو گیر آوردم وهمچنین لولیتا رو .
راستی از ترتیب خوانش لیستی که اعلام کردی برامون بگو تا با توجه به بحث قناعت و داشته ها و این حرفا ببینیم کی گور به گور خون میشی.

این از بهترین هجوم‌هایی است که می‌توان آن را توصیه کرد
راستش الان وقت خریدنِ کتاب است... دوستان دیگر چند ماه بعد نگویند چرا خبر ندادیم
شاید به زودی سنت انتخاباتِ کتاب را احیا کنم اما گور به گور را تا پیش از آن در دستور کار قرار خواهیم داد.

مدادسیاه شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 03:14 ب.ظ

باعث شرمندگی است که از این داستان به رغم ارادتم به نویسنده اش تقریبا چیزی در خاطرم نمانده.
اگر بل آمی ایرانی بود در تکمیل فرمایشاتش آن شعر خیام را در مورد آنچه به ما می فرمایی و آنچه خود هستی می آورد.

سلام بر مداد عزیز
شانس آوردم که اشعار فرانسوی در نامه‌اش ننوشت وگرنه بیسوادی من عیان می‌شد
فراموش کردن زیر و بم داستان بعد از گذر سالها امری طبیعی است .

سحر ط.ج یکشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 12:32 ب.ظ

سلام چند هفته پیش که داشتم نقدهای آئورا رو تو اینترنت می خوندم وبلاگ شما رو پیدا کردم،خسته نباشید واقعا
از گی دو موپاسان فقط همون داستان کوتاه گردنبند رو خوندم که خیلیی روستش داشتم،بل امی هم حتما تو لیست کتاب ها قرار می دم.

سلام دوست عزیز
ممنون از لطفتان سلامت باشید
از اینکه گذرتان به این گوشه از فضای مجازی افتاد خرسندم
موفق باشید

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد