میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

آونگ فوکو (2) - اومبرتو اکو

مختصری از شروع داستان

راویِ اول‌شخصِ داستان (کازئوبون) یک ایتالیایی جوان است. تز دکترایش در مورد محاکمه معبدی‌ها بوده است و به همین واسطه آشنایی ‌او با "یاکوپو بلبو" در یک کافه، به دوستی تبدیل می‌شود. بلبو و "دیوتالوی" در انتشارات گاراموند به کار ویراستاری مشغول هستند. این آشنایی کم‌کم به همکاری تبدیل می‌شود. انتشارات گاراموند دو بخش مجزا دارد. یکی مثل همه انتشاراتی‌ها... اما بخش دیگر مختص چاپ آثاری است که هزینه‌های آن بر عهده خود نویسندگان است و سازوکار این بخش به نحوی است که درواقع برای گاراموند بسیار سودآور است! آنها برای ترغیب این نویسندگان، جوایز سالانه‌ای تدارک دیده‌اند و مدال و نشان و عناوین افتخاری... در یک دوره، آنها پروژه‌ای را آغاز می‌کنند تا نویسندگانی را که در زمینه اسرار و علوم خفیه و طرح‌ها و توطئه‌های جهانی و فراماسونری و امثالهم که از قضا تعداد قابل توجهی هستند و می‌توان از آنها سود خوبی را به دست آورد، به بنگاه خود جذب کنند. در این مسیر حوادثی رخ می‌دهد که این سه نفر ترغیب می‌شوند از سر تفریح و تفنن وارد بازیِ بافتنِ طرحی شوند که از همه بافته‌هایی که برای چاپ پیش آنها آورده می‌شود جهانی‌تر باشد اما...!

ساختار کتاب

کتاب 10 بخش و 120 فصل دارد. از لحاظ بخش‌بندی ارتباط مستقیمی با شجره سفیروت (جمع سفیره که به هر مرحله از عرفان و تصوف یهودی معروف به کابالا یا قباله اشاره دارد) داشته و هر بخش به نام یکی از سفیره‌ها نام‌گذاری شده است. این سفیره‌ها ده فلک از افلاک ظهور الهی هستند و به درختی تشبیه شده‌اند که هر شاخه‌اش یکی از نیروهای الهی را نشان می‌دهد (برای مطالعه بیشتر اینجا یا اینجا). کتاب با تصویری از شجره سفیروت (همان دیاگرامی که در تصویر روی جلدی که انتخاب کردم آمده است) آغاز می‌شود  و بعد دو عدد نقل قول... که خواننده در ابتدا طبیعتاً متوجه اهمیت این دو عبارت نمی‌شود اما بعد از اتمام کتاب اگر دوباره این عبارت‌ها را ببیند اقرار خواهد کرد که این دو عبارت هوشمندانه انتخاب شده است.

تنها برای شما فرزندان حکمت و فضل است که این اثر را نگاشته‌ایم. آن را بیازمایید، در معنایش که جای‌جای در کتاب پراکنده و بار دیگر گرد آورده‌ایم غور کنید؛ آنچه در جایی نهان کرده‌ایم در جای دیگر از پرده بیرون آورده‌ایم، باشد که حکمت شما آن را دریابد. (هاینریش کورنلیوس آگریپا فون نتسهایم )

خرافات شوربختی می‌آورد. (ریموند اسمولیان)

هدف از انتخاب جمله‌ی اول اشاره‌ای کلی به همه کتاب‌هایی است که به نوعی تحت پارادایم رازآلود‌نویسی و ابهام نوشته می‌شوند و علاقمندان و معتقدان، هر زمان که بخواهند بالاخره یک چیزی از آن می‌توانند بیرون بکشند! مثل پیشگویی‌های نوستراداموس و امثالهم. نویسنده آن نقل، آگریپا (1486-1535)، از نام‌آوران عرصه کیمیاگری در دوران خود و کسی است که چند جلد کتاب در زمینه اسرار و علوم خفیه نوشته است که این نقل هم مربوط به یکی از آن کتاب‌هاست. جمله اول و دوم در کنار هم به‌نوعی، نمایشی کوتاه از پیرنگ داستان در یک پلان هستند.

نعداد فصول کتاب (120) هم کاملاً به پیرنگ اثر ارتباط دارد و نویسنده هر فصل را با یک نقل‌قول که عمدتاً از کتاب‌های قدیمی انتخاب شده‌اند آغاز می‌کند. توصیه اکید می‌کنم که بعد از اتمام هر فصل به ابتدای آن بازگردید و آن نقل را یک بار دیگر بخوانید... پشیمان نخواهید شد!

چرا کتاب استعداد رها شدن را دارد؟

شروع داستان با روایت حضور راوی در پاریس آغاز می‌شود... با افعال گذشته... در واقع راوی در حال روایت اتفاقاتی است که دو روز قبل افتاده است. این که راوی دقیقاً در زمان حال روایت کجاست، در انتها مشخص خواهد شد. اولین صحنه‌های یادآوری مربوط به حضور راوی در کنسرواتوار صنایع و فنون پاریس است یعنی جایی که آونگ فوکو در آنجا نصب است. راوی قرار است شب را در آنجا بماند تا شاهد اتفاقاتی باشد. او داخل کابین پریسکوپ مخفی می‌شود... تنها و در حالت انتظار... و تصاویری که از پریسکوپ به صورت وارونه می‌بیند و به اتفاقات عجیب سه روز قبل و دو سال قبل و قبل‌تر از آن می‌اندیشد. توصیفات ابتدایی داستان برای ما گنگ است، به این دلیل بسیار ساده که راوی پس از پشت سر گذاشتن اتفاقاتی شگرف به لحظه‌ی آغازین داستان رسیده است و مایِ خواننده از راه‌نرسیده با او همراه می‌شویم ولذا احساسات او برای ‌ما تاحدودی گنگ است. علاوه بر این او از آدم‌ها و اصطلاحات و وقایعی (آن هم در لفافه) حرف می‌زند که اکثراً برای ما در شروع داستان ناآشناست و از طرف دیگر مکان شروع داستان هم پر است از چیزهای عجیب و غریب که آن‌ها هم برای ما آشنا نیست و توصیفات راوی در مورد آنها برای ما گنگ است.

حالا تصور کنید که چنین فضایی مثلاً صد صفحه (کم یا زیاد) طول بکشد! راوی تا گردن داخل آب فرو رفته است و با حالتی سرشار از اضطراب و اضطرار حرف می‌زند، اما ما هنوز قوزک پای‌مان هم در آب فرو نرفته است... حرف همدیگر را متوجه نمی‌شویم... از قوزک پا و آب گفتم یاد اپرای شناور جان بارت افتادم و شروع آن رمان معرکه... از موضوع پرت نشویم... تحمل چنین فضایی ممکن است برای برخی قابل تحمل نباشد و کتاب را به کناری بیاندازند. شوخی که نیست! هزار و اندی صفحه... اما بشارت! می‌دهم که شما اگر صبور باشید کم‌کم داخل آب خواهید شد و در انتهای داستان علاوه بر شنا کردن و شیطنت در آب، متوجه می‌شوید راوی در ابتدای داستان چه حسی داشته و در چه حالی روایت برای شما را آغاز نموده است.

از طرف دیگر، در متن داستان به‌فراخور، اسامی اشخاص و اصطلاحات بسیاری به کار رفته است که ممکن است اکثر آنها برای خواننده معمولی ناشناخته باشد. مترجم محترم کتاب درخصوص پاره‌ای از این موارد در انتهای کتاب توضیحات مختصری آورده است یا لااقل در مواقعی که هیچ توضیحی نداده است کلمه‌ انگلیسی مربوطه را ذکر نموده است. هرجا که کلمه‌ای برایتان ثقیل بود به انتهای کتاب مراجعه و اگر توضیحات کافی نبود حتماً به گوگل رجوع کنید!

**********

سومین کتابی است که از اومبرتو اکو می‌خوانم و جایگاه ویژه‌ای را در ذهن من به خود اختصاص داده است. این کتاب به همراه نامِ گلِ سرخ در لیست 1001 کتابی که می‌بایست قبل از مرگ خواند حضور دارد و بدون شک انتخاب بی‌حرف و حدیثی است. خواندن این کتاب بعد از مرگ هیچ لطفی ندارد!

مشخصات کتاب من؛ ترجمه رضا علیزاده، انتشارات روزنه، چاپ اول 1389، تیراژ 2000نسخه، 1171 صفحه.

پ ن 1: در قسمت بعدی کمی به محتوای داستان خواهم پرداخت.

پ ن 2: نمره کتاب از نگاه من 5 از 5 است. (نمره کتاب در گودریدز 3.9 از مجموع 48128 رای، نمره کتاب در آمازون 3.7)

پ ن 3: لینک قسمت قبلی

نظرات 14 + ارسال نظر
zmb دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 09:39 ق.ظ

سلام
من یک کتاب آیین کابالا گرفتم ولی هنوز نتوانستم بخوانم، انگار توی کتاب تاریک بود

سلام
همین‌که تا حدودی با کابالا آشنا هستید برای خواندن آونگ فوکو کفایت می‌کند... بعد از خواندن این کتاب کمی از تاریکی‌ها روشن خواهد شد!

محمد دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 10:55 ق.ظ

سلام واقعا نقد عالی بود و نمرتون هم همینطور شک ندارم شاهکاره که این نمررو گرفته.ممنون حتما میخونمش

سلام
امیدوارم بخوانید و استفاده کنید. رمان‌های اکو یک کلاس درس است... کلاس درسی که استثنائاً من را چرت‌آلود نمی کند

محبوبه الف دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 06:54 ب.ظ http://2zandarman.blog.ir/

سلام
خیلی ممنونم. با خواندن نوشته تان مطمئن شدم این کتاب ازآن کتابهایی ست که باید حتماتهیه کنم. البته راستش را بخواهید، من کتابهایی که خواندنشان نیاز به تمرکزبیشتری دارند را، همراه یک رمان یا مجموعه داستان می خوانم.
یعنی تا ازخواندن کتاب ( سخت خوان) حوصله م سررفت و آمدم که بروم و کتاب را ببندم و بگذارم کنار، چند صفحه یا حتی یک فصل ازرمان همراهش را می خوانم و بعد که آرام تر شدم و حالم سرجایش آمد : ) دوباره می روم سراغ کتاب سخت خوان : )
وفکرمی کنم با توجه به توضیحاتی که نوشتید. آونگ فوکو کتابی ست که به تمرکززیادی احتیاج دارد.
***
این را هم بگویم که، خیلی خیلی سال پیش. نام گل سرخ را خوانده بودم. :)

سلام
ببینید این کتاب نیاز به تمرکز دارد منتها سخت‌خوانی این کتاب از جنس سخت‌خوانی مثلاً خانم دلُوِی نیست. یا از جنس سخت‌خوانی پوست انداختن فوئنتس نیست و... چرا که زمینه‌ی موضوع این کتاب تاریخ است و تاریخ جذابیت خاص خودش را دارد. اگر به موضوع علاقمند باشید که به نظر من اصلاً سخت‌خوان هم نیست.
من نام گل سرخ را پارسال خواندم

مدادسیاه دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 09:06 ب.ظ

اگر درست یادم باشد این کتاب میان همه ی کتاب هایی از هر نوع که در عمرم خوانده ام رکورد دار بیشترین تعداد اسامی و اصطلاحاتی است که آنها را نفهمیده ام و جالب این جاست که با این همه نفهمیدن آن را با لذت و حتی با ولع خواندم.

سلام
بله واقعاً تعداد اسامی و اصطلاحات ناآشنا زیاد است... تازه برخی هم از زیر دستت بیرون می‌روند!... ولی همانطور که گفتی این قضیه مانع از لذت بردن از داستان نیست.
موافقم.

محمد سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 12:11 ق.ظ

فقط یه چیز دیگه مگه رمان قابل توصیه برای سال 94 و 95 چقدر وقتتونو میگره خواهش میکنم بزارید

یک ماه و نیم قبل گذاشتم که
در این آدرس با عنوان طبق سنوات قبل:
http://hosseinkarlos.blogsky.com/1396/02/09/post-622

سحر چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 11:47 ب.ظ

من تا حالا هیچی از اکو نخوندم و هی ترسم بیشتر هم میشود

سلام
من هم یک زمانی می‌ترسیدم ... می‌دانید که من هم فوق فوقش بیشتر از یکی دو سال نیست که اولین اکویم را خواندم!

شیرین پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 09:58 ب.ظ http://www.ladolcevia.blogsky.com

سلام میله عزیز
خیلی سال پیش کتاب ِ "جزیره دیروز" اکو را به من هدیه داده بودند. (نسخه انگلیسی) و نتوانستم بخوانمش. با شیوه نگارش و روایت این نابغه بزرگ ارتباط برقرار نمی کنم. ورای درک ساده منست! اگر خواستید و اگر عمری برایم باقی بود و ایران آمدم با کمال میل آن کتاب را به شما هدیه خواهم داد. باید هنوز در کتابخانه پدرم باشد.
یک جایی از همان کتاب که صحبتش را کردیم، موراکامی در مورد فرق کسانی مثل خودش و نویسنده های بزرگ حرف می زند. (لااقل کسی نمی تواند بگوید که موراکامی متواضع نیست!) و دقیقا به همین دلیل فکر کنم من توان برقراری ارتباط با خیلی از آن بزرگان ادبیات را ندارم. برای دکده کردن نوشته های بزرگان به گمانم باید مغز پیشرفته و بزرگ داشت.
مورد آخر، اگر تمام آن اگرهای شما محقق می شدند لازم نبود نگران زبان باشید. خودم مترجمی همزمان می کردم برایتان :))

سلام بر شما
یکی از مواردی که در برخی مواقع (تاکید می‌کنم در برخی مواقع) بر سر راه مطالعه و رفتن به سراغ برخی نویسندگان مانع ایجاد می کند، اتمسفری است که در اطراف وی شکل گرفته است. من هم به همین دلیل خیلی دیر به سراغ اکو رفتم چون درست یا غلط اکثر دوستانم او را نویسنده‌ای سخت‌خوان معرفی کرده بودند. البته نوشته‌های اکو واجد خصوصیاتی است که آن را نمی‌توان سهل‌خوان دانست ولی این خصوصیات حداقل در دو شاهکارش (نام گل سرخ و آونگ فوکو) ارتباطی به سبک و نوع روایت ندارد. مغز پیشرفته و بزرگ و اینها هم نیست... فقط صبوری می‌خواهد و تداوم...در کُل خدمت شما دوست گرامی‌ام عرض می‌کنم وقتی موتورتان روشن شد و مطالعه در سرویس شرکت روی روال افتاد حتماً به سراغ اکو بروید و خودتان را از این هدیه الهی محروم نسازید آن هم برای شما که در همان ولایت هستید و این امکان را دارید به زبان ایتالیایی اکو بخوانید. الیوم اکملت لکم دینکم
ممنون بابت کتاب و ترجمه و...

درخت ابدی جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 07:34 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام
تجربه‌ی خوندن این جور کتاب‌ها رو دارم، از جمله نام گل سرخ یا رمز داوینچی، یا ال‌الا. منتها بعید می‌دونم فعلا بتونم همچین پروژه‌ای رو دست بگیرم.
اکو ذهن شناوری داره و از خوندن مطالبش لذت می‌برم.

سلام
می‌دونم که تو فوبیای کتاب حجیم داری به همین خاطر اصرار نمی‌کنم.
فقط ببین از کی درگیر این کتابم!! دستم به کتاب دیگری نمی‌رود
خود همین حجت را بر کسانی که نمی ترسند باید تمام کند

شب زنده دار شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 02:50 ق.ظ

امشب که تصادفی اسمت رو جایی دیدم و دوباره اومدم سراغ وبلاگت ، اینقدر حالم خوش شد که نگو و نپرس !

انگار بلیت بخت ازماییم برده بود ، از بس خوشحال شدم

این کتابم نخوندم . نمیدونم میخرم ومیخونم یا نه ، عجالتا اومدم فقط بهت بگم خععععععلی خوشحالم از این که همچنان هستی و سنگرو نگه داشتی!

زنده باشی و خونه ات پر از کتاب و تنت سالم و دلت خوش

سلام
دارم به ذهنم فشار می‌آورم چه کسی از دوستانم شب‌زنده‌دار بود!؟ حقیقتاً به جایی نرسیدم
ولی این‌جور که شما توصیف کردید بلیت بخت‌آزمایی من برنده شده است. اینجا به کمک دوستان الان از سنگر به خاکریز تبدیل شده است و ما داریم خاکریز رو حفظ می‌کنیم! و همچین کتاب به اختیار داریم شلیک می‌کنیم
ممنون رفیق

بندباز شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 06:28 ب.ظ http://dbandbaz.blogfa.com/

سلام
آقا آخه چرا آدم را در چنین موقعیتی قرار می دهید!! روای که دارد آب از سرش می گذرد، ما که مچ پایمان هم حتی توی آب نرفته! کتاب هزار و اندی صفحه است و صد صفحه ی اولش هم استعداد رها شدگی دارد ! آخرش آن نمره ی 5 از 5 تان کشت مرا!! بروم ببینم کتابخانه های شهر نقلی مان دارندش یا نه؟

سلام
صبوری می‌خواهد! البته اصراری ندارم که همین الان بروید دنبالش هر وقت حس کردید که به همچین چیزی نیاز دارید وقت مناسب این کار است.

بندباز شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 06:43 ب.ظ http://dbandbaz.blogfa.com/

جناب میله ی عزیز
عرض سلام و ادب و ارادت
در مدت غیبتم سری به کتابخانه ی شهر زدم و چندین کتاب امانت گرفتم و خواندم . خب راستش برای منی که اکثرا به مطالعه ی کتابهای تخصصی رشته ام عادت کرده ام پیدا کردن رمان خوب سخت بود. همین طوری چشم گرداندم. از قضا ناتور دشت و خداحافظ گری کوپر رو دیدم و خواندم. متصدی کتابخانه هم دو تا رمان دیگر معرفی کرد که گمونم باید در سن 18 سالگی میخواندم و الان که دو برابرش را دارم خواندنش کمی مضحک بود. اما آنها را هم خواندم. پَر و عشق هرگز نمی میرد.
راستش یک استاد ادبیاتی داشتم که میگفت کتابهای رمان را بی هدف مطالعه نکنید. یک روندی را در نظر بگیرید. مثلا ادبیات امریکا یا فلان مقطع زمانی در تاریخ و ... می گفت وقتی اینطوری مطالعه کنید یک مجموعه اطلاعات مفید به دست می آورید که برای روشن کردن ذهن شما موثر است. نظر شما در این باره چیست؟ قبلا گفته بودید از یک نویسنده، چند کتاب به طور همزمان نخوانم. با فاصله ی زمانی بیشتری بروم سراغ یک نویسنده.
یک سوال دیگر هم دارم. آن هم اینکه به نظرم رسید اگر آدم از قبل ذهنیت خاصی نسبت به کتابی نداشته باشد، خیلی راحت تر و بی واسطه تر با اثر مواجه می شود و تجربه اش و دریافتش خیلی خالص تر است. مثلا وقتی اسم اکو را می شنوم فکر می کنم غول دو سر است. یا مثلا کافکا فکر می کردم اگر بخوانم خودکشی خواهم کرد و ... . به نظرم بعضی وقتها، بزرگ کردن بعضی از آثار یا نویسندگان از طرف بعضی از دوستان (دور از جان شما) صرفا جهت پز دادن است. وگرنه ادبیات هم مثل نقاشی ست. هر چند که آدم هر چه دانشش بیشتر باشد، دریافت بهتری از اثر خواهد داشت اما بدون این دانش هم، قطعا بازتابی در مخاطب ایجاد می شود. که به نظرم ارزشش را دارد که آدم بی محابا دل به این دریا بزند. نظر شما چیست؟

سلام بر شما
یاد پر به خیر... در همان سنینی که اشاره کردید خواندمش و یادم هست که اشکم را درآورد.
بدون هدف خواندن البته کار جالبی نیست ولی به جای مقطع زمانی خاص یا یک نویسنده خاص یا تعدادی نویسنده خاص می‌توانید یک موضوع را در نظر بگیرید و رمان‌هایی که پیرامون آن موضوع نوشته شده است را بخوانید. به عنوان مثال سعی کنید یک سری موضوع را لیست کنید و از میان آنها یکی را انتخاب کنید مثلاً خرافات یا جنگ یا... بعد بگردید رمان‌های شاخص در خصوص آن موضوع را بیابید.
اما سوال دوم؛ پیش‌زمینه ذهنی را می‌توان چندجور تلقی کرد یکی همین است که اشاره کردید مثلاً نوشته‌ةای فلانی سخت‌خوان است یا نوشته‌های فلانی فضای ناامیدکننده دارد و... ممکن است این جور پیش‌زمینه‌های ذهنی درست باشد یا غلط... بستگی دارد که این قضاوت چگونه در ذهن شما جای گرفته باشد. اما دانستن برخی اطلاعات در ورد کتاب معمولاً می‌تواند مفید باشد بخصوص در مرحله انتخاب کتاب. اگر شما بخواهید موضوعی کتاب انتخاب کنید طبعاً باید چنین اطلاعاتی را جمع‌آوری کنید و بعد دست به انتخاب بزنید.
بی‌محابا زدن به موضوعات مختلف می‌شود همین کاری که من انجام می‌دهم! قطعاً آن روشی که بالاتر گفتم مفیدتر است.
ممنون از شما
مطمئنم که مسیر خوبی را انتخاب خواهید کرد.

بندباز یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 08:32 ب.ظ

یک دنیا سپاس میله جان. ممنون بابت راهنمایی تان

خواهش می‌کنم رفیق... نوش جان

هادی سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 07:59 ب.ظ

سلام
کتاب در سال 89 چاپ اول 1171 صفحه بوده ولی کتابی که من گرفتم برای همین انتشارات روزنه چاپ سوم 94 تعدا صفحاتش 887 صفحه هست
یعنی سانسور شده؟

سلام
بعید می‌دانم کتاب سانسور آن چنانی داشته باشد.
در مورد تعداد صفحات متعجب شدم! قطع کتاب چه قطعی است؟ کتاب من قطع پالتویی است... همین‌جا به دوستانی که از تعداد بالای صفحات گرخیده اند بگویم که قطعش را هم در نظر بگیرند. در قطع معمولی تعداد صفحات همین حدود ششصد هفتصد هشتصد است!

سمره دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1396 ساعت 07:45 ب.ظ

سلام
ازروی ادامه مطلب پریدم
چون اول میخوام برم آونگ فوکو رو بخوانم
موز ...

سلام
حواستان باشد که ابتدایش ممکن شما را از نفس بیاندازد اما خواهش می‌کنم خسته نشوید یا مایوس نشوید... این فریضه واجب را به جا بیاورید
از کانال آمدید!؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد