لطفاً برای مشخص نمودن کتابهای بعدی از هر گروه یک گزینه را انتخاب کنید:
گروه اول ایتالیاییها
الف) ابریشم – الساندرو باریکو
باریکو داستاننویس مشهور ایتالیایی متولد 1958 است. رمان ابریشم در سال 1996 نگاشته شده است و داستان تاجری فرانسوی است که در زمینه کرم ابریشم فعالیت میکند و به ژاپن میرود و عشق و... نمره کتاب در گودریدز 3.82 از مجموع 21830 رای است.
ب) توفان در مرداب – لئوناردو شیاشیا
شیاشیا (1921 – 1989) نویسنده و منتقد ادبی و پژوهشگر اجتماعی، تحصیلکرده رشته حقوق بود. مدتی هم در مجلس سیسیل و پارلمان ایتالیا نمایندهی مردم بود. توفان در مرداب رمانی تاریخی است که به اواخر قرون وسطی و تقابل سنت و آزادی میپردازد... نمره کتاب در گودریدز 3.71 از مجموع 234 رای است.
ج) مارگریتا دلچه ویتا – استفانو بنی
استفانو بنی نویسنده، شاعر و روزنامهنگار، متولد سال 1947 است. او در کارنامهاش کارگردانی و حتا بازیگری را نیز دارد. مارگریتا دلچه ویتا روایت دختر چهاردهسالهایست که در رابطه با تاثیر همسایه جدید و مدرنشان بر خانوادهی خود با کلماتی ساده به معانی عمیقی میپردازد... نمره کتاب در گودریدز 3.67 از مجموع 1802 رای است.
گروه دوم آرژانتینیها
الف) ابداع مورل – آدولفو بیوئی کاسارس
کاسارس (1914 – 1999) روزنامهنگار، شاعر و نویسنده داستانهای علمی تخیلی است. او از دوستان و همکاران بورخس بود. طبعاً ابداع مورل در همین ژانر تخیلی طبقهبندی میشود. نمره کتاب در گودریدز 4.06 از مجموع 10206 رای است.
ب) کتابخانه بابل – خورخه لوئیس بورخس
بورخس (1899 – 1986) نویسنده، شاعر و ادیب آرژانتینی که شهرتش به واسطه داستانهای کوتاه اوست. داستانهایی که بعضاً پستمدرن یا پدرجد رئالیسم جادویی یا تخیلی نامیده میشود. او بارها کاندید نوبل شد اما این جایزه موفق به کسب او نشد! نمره کتاب 4.41 از مجموع 4183 رای است.
ج) نفرین ابدی بر خواننده این برگها – خوان مانوئل پوئیگ
پوییگ (1932 – 1990) نویسنده آرژانتینی در این کتاب که تماماً بر دیالوگ بین دو نفر استوار است به مضامینی چون فراموشی و پیری و سیاست و تبعید میپردازد. نمره کتاب 3.54 از مجموع 311 رای است.
در قسمت قبلی مختصری در مورد کتاب و راوی و روایت و ترجمه نوشتم. بنا داشتم در این قسمت به برخی موارد دیگر بپردازم که نامهای از جان داول (راوی داستان) به دستم رسید! مائدهای آسمانی بود که مرا از نوشتن رهانید! امیدوارم الگویی برای راویان دیگر باشد... کثرالله امثالهم!
..........................
میلهجان، دوست نادیدهام
شگفتانگیزترین اتفاق برای یک شخصیت داستانی فراموششده چون من این است که یک روز صبح یکشنبه از خواب بیدار شود و در اینترنت از سر بیکاری اسم خودش را به زبانهای مختلف جستجو کند و ناگهان با مطلبی جدید روبرو شود... و شگفتانگیزتر آن که با تهمت قتل نیر مواجه شود!
اول فکر کردم که رفتار رئیسجمهور کنونی ما در قبال شما موجب چنین واکنشی شده است اما بعد حدس زدم شاید شما از آنهایی نباشید که پیشفرضشان دیوانه بودن ایشان است... بههرحال روند دنیا به سمت دیوارکشیهای بیشتر است. حالا در فرصتی پس از خوابیدن این قیل و قالها در این مورد برایت خواهم نوشت. فقط تا آن زمان توصیهی من به شما این است که اینقدر جلوی این گاو خشمگین پرچم قرمز تکان ندهید. هرچند تا جایی که من برداشت کردهام علاقهی شما به شاخ گاو و دریده شدن به وسیلهی آن، ریشه تاریخی دارد. (به ادامه مطلب در اون لینک پایین مراجعه فرمایید!)
*****
پ ن 1: برای انتخابات کتاب در پست بعدی آماده باشید.
پ ن 2: تا زمان مشخص شدن نتایج انتخابات کتابهایی که میخوانم اینهاست؛ نئوگلستان پدرام ابراهیمی، در جستجوی تیرانداز (مجموعه داستان کوتاه پلیسی گردآوری و ترجمه سحر قدیمی)، قتل راجر آکروید (آگاتا کریستی).
ادامه مطلب ...
راوی آقای "داول" یک ثروتمند آمریکایی میانسال است. او چند وقت قبل همسرش "فلورانس" را از دست داده و در شروع روایت در انگلستان به سر میبرد. آنها دوازده سال قبل بلافاصله بعد از ازدواج جهت سفری اروپایی از آمریکا خارج شدهاند. ظاهراً سفر دریایی بهگونهای بوده است که پزشکان به راوی اکیداً توصیه نمودهاند که نباید به خاطر قلب همسرش دوباره چنین سفری را تجربه کند لذا آنها در اروپا ماندگار و در پاریس مستقر شدهاند. البته فصلی از سال را نیز در منطقهای به نام نواهایم که آبگرم شفابخشی دارد میگذرانند. آنها نه سال قبل در همین مکان با خانواده اشبرنهام آشنا شدند؛ ادوارد، سروان و ملاک انگلیسی و همسر زیبایش لئونورا که آنها نیز نمونهای از آدمهای خوب و نازنین هستند. این دوستی و آشنایی عمیق و عمیقتر میشود... حالا در شروع روایت، ادوارد و فلورانس از دنیا رفتهاند و راوی گیج و منگ از وقایع و روابط نامشروعی که اخیراً از آنها مطلع شده است داستان خود را برای ما مینویسد... داستانی که ضمن نشان دادن شرایط اجتماعی اروپا در آغاز سده بیستم، به مسائلی همچون روابط انسانی، شناخت پیچیدگیهای انسان و امکان آن و... میپردازد.
روایت به نوعی غیرخطی است و اگر بخواهم تمثیلی به کار ببرم به دایرههای هممرکزی اشاره میکنم که واقعیت در مرکز آن است و در هر دور روایت، اندکی به مرکز نزدیک میشویم و بخشی از حقایق برای ما آشکار میشود اما هربار چیزهای دیگری هم روایت میشود و بعضاً قضاوتهای متناقضی نیز مطرح میشود که گاه اطمینان خواننده را به راوی، سست میکند. او نمیخواهد حقی از اشخاص داستان ضایع شود و تلاش میکند آنها را همانطور که بودهاند به ما معرفی کند لیکن مشکل اینجاست که آیا اصولاً شناخت کامل آدمها میسر است!؟ نزدیک بودن آدمها (حتا به نزدیکی دستکش و دست) آیا تضمینی برای شناخت عمیق آنها میدهد؟ واقعیات و اتفاقات پیرامون چطور؟ آیا میتوان واقعیت را همانگونه که هست درک و آن را بازنمایی نمود!؟ اینجاست که میتوان به مبحث رئالیسم و امپرسیونیسم ورود کرد. بهزعم من روایت در پی بازنمایی واقعیت نیست (رئالیسم) بلکه انعکاسی از واقعیت در ذهن راوی است که روی کاغذ میآید، ضمن اینکه نویسنده میکوشد با جابجا کردن منبع نور (پرتوافکنیهای حسابگرانه به واقعیت) و ترسیم خطوط کلی و رقیق و غلیظ کردن برخی اتفاقات و رنگها، توهمی از واقعیت را در ذهن خواننده ایجاد کند.
انگیزه راوی از نوشتن، شاید به قول خودش استفاده نسلهای بسیار دور خود باشد که با توجه به شناختی که ظاهر متن از راوی میدهد احتمالاً نسلی از ایشان به جا نخواهد ماند! لذا به نظر انگیزهاش خلاص نمودن ذهنش از سنگینی اتفاقاتی است که بر او گذشته است. ظاهراً او چنان دچار گیجی شده است که نمی داند چطور این چیزها را کنار هم بچیند و بنویسد. گاهی عنوان میکند که همهچیز را خیلی واضح تعریف کرده است و گاهی اعتراف میکند که: "داستان را آنقدر آشفته و درهم گفتهام که پیدا کردن مسیر از میان حرفهایی که شاید یکجورهایی هذیاناند برای شما سخت است. چه میشود کرد! چارهای نیست." و در انتها افسوس میخورد که ای کاش میتوانست اینها را پشت سرهم، به صورتی که اتفاق افتادند، مینوشت.
*****
فورد مادوکس فورد (1873 -1939) نویسنده و فعال ادبی انگلیسی است که معروفترین اثرش سرباز خوب. در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ میبایست خواند حضور دارد. از این کتاب دو ترجمه در زبان فارسی موجود است. ترجمه اول توسط مرحوم ابراهیم یونسی (انتشارات معین) و مطابق اطلاعات کتابخانه ملی در سال 1384 اولین چاپ آن وارد بازار شده است و ترجمهی دوم توسط خانم زهرا نصرالهی (نشر نون) در سال 1394 منتشر شده است.
..........
پ ن 1: نمره کتاب از نگاه من 4.1 از 5 است. (در سایت گودریدز 3.7 از مجموع 16595 رای و در سایت آمازون 4)
پ ن 2: در ادامه مطلب مختصری در مورد راوی و اندکی هم در مورد ترجمههای این اثر نوشتهام. چون مطلب طولانی شد بخش دیگری در خصوص کتاب را که در حال آماده شدن است در قسمت بعدی و جداگانه خواهم نوشت.
ادامه مطلب ...
"آزارو" کودکی اثیری است؛ از آن دست کودکانی که بنا به اعتقاد بومیان آفریقایی، به دنیا میآیند اما به دلیل علاقه به عالم ارواح و تعهدی که برای بازگشت سریع از دنیا دادهاند، زود از این دنیا میروند... تا زمانی که دوباره اراده بر این قرار بگیرد که به دنیا برگردند. و این چرخه همینطور ادامه مییابد.
آزارو اینبار در خانوادهای فقیر در نیجریه به دنیا آمده است. پدر به واسطه زور بازویش، باربری میکند و مادر نیز در خیابانها دستفروشی میکند. در اتاقی اجارهای در حاشیهی شهر زندگی میکنند و به زحمت خرج شکمشان را درمیآورند.
آزارو به واسطهی اثیری بودنش ارواح و موجودات عجیب و غریبی را که همراه آدمیان بر روی زمین زندگی میکنند، میبیند. ارواح نیز مدام در تلاش هستند تا تعهد او را به بازگشت به عالم ارواح، به او یادآوری کنند و گاه کارشان از یادآوری می گذرد و خودشان دست به کار میشوند و شرایطی را فراهم میکنند تا آزارو برگردد! آزارو راوی داستان است؛ داستان حضورش در دنیا، در متن جامعهای که درگیر فقر همهجانبه و تلاطمات سیاسی و درگیری احزاب و استعمار سفیدپوستان و پروژه استقلال و... است. حضوری توأم با کشمکش میان ماندن یا رفتن... با این وصف طبیعی است که غلظت حضور ارواح و اتفاقات محیرالعقول در داستان بالا باشد.
******
بن اُکری متولد سال ۱۹۵۹ در نیجریه است.او از ۱۹ سالگی در انگلستان ساکن شده است. این کتاب در سال ۱۹۹۱ منتشر وبرنده جایزه بوکر شده است. این کتاب حجیم سه بار به فارسی ترجمه شده که اگر سه بار نمیشد جای تعجب بود!:
محمدعلی آذرپیرا - انتشارات کیهان - سال ۱۳۷۸ با نام جاده گرسنه
محمدجواد فیروزی - نشر اشتاد - سال ۱۳۷۹ با نام جادهی گرسنه (یک عدد ی برای تمایز اضافه شده است)
جلال بایرام - نشر نیلوفر - سال ۱۳۸۳ با نام راه گرسنگان
من ترجمهی سوم را خواندم و از حیث ترجمه اشکال خاصی مشاهده نکردم.
مشخصات کتاب منِ:جلال بایرام - نشر نیلوفر - چاپ اولَ زمستان ۱۳۸۳َ - تیراژ ۲۲۰۰ نسخه - ۶۰۲ صفحه
..............
پ ن ۱: نمره کتاب از نگاه من 3 از ۵ است (در سایت گودریدز 3.7 از مجموع 8492 رای و در سایت آمازون 4 ). علیرغم نمرهای که من به کتاب دادهام و مواردی که در ادامه مطلب نوشتهام و علیرغم وسوسه ارواح خبیثهای که تلاش میکردند تا فتنهای در این وبلگ ایجاد نمایند چیزی از ارادت نویسنده و کتاب نسبت به من کاسته نشد!
پ ن ۲: بین این مطلب و مطلب قبلی کمی فاصله افتاد که دلیل اصلی آن چغر بودن کتاب و اتفاقات ریز و درشتی بود که مدام برای من رخ میداد.
پ ن ۳: در این فاصله اتفاقات زیادی در اطرافمان رخ داد که شدیداْ میطلبید تا درباره آنها چیزی نوشت و اظهار نظری کرد... در واقع همین طلبیدن است که عدهای را به فیلمبرداری و گرفتن عکس و ازدحام در وقایع و فجایع میکشاند و عدهای را به فیگور گرفتن جلوی دوربین وامیدارد و عدهای را نیز به تحلیل سریع رفتار دو گروه قبلی ترغیب میکند و عدهای را به انجام واکنشهای بیهوده و خنک برمیانگیزاند و گروه آخر را به غرغر کردن و شایعهسازی و تحلیلهای صدتا یه غاز رهنمون میسازد. آقا با این طلبیدن باید چه بکنیم!؟ من هم به شدت وسوسه شدم خاطرهای از جنبش مشروطه که در کتاب مستطاب کسروی ثبت و ضبط شده است را واگو کنم و حتماْ پس از خوابیدن غائلهها اگر یادم بماند و آن «طلبیدن» هنوز پابرجا باشد! در موردش خواهم نوشت تاهم از جماعت سلفیبگیرعقب نمانم! (سلفی گرفتن فقط شامل آنها که عکس میگیرند نمیشود و طبعن همه گروههای فوق و از جمله راقم این سطور در حال گرفتن سلفی با فجایع هستیم)... چه غرغری کردم من!!!
ادامه مطلب ...