میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

مقاومت شکننده 14- بافندگی و برازندگی!

در قسمت قبلی به وضعیت اقتصادی ایران در طول قرن نوزدهم در قالب چند آمار پرداختیم و متوجه شدیم در راستای سیستم کشاورزیِ پولی چگونه رویکردهای کاشت محصولات کشاورزی دستخوش تغییر می‌شد و مثلاً وقتی صادرات گندم‌مان هشت‌برابر شد و قیمت آن یک‌هفتم شد رفتیم به سمت کشت تریاک و این محصول استراتژیک 25٪ صادرات ما را به خود اختصاص داد. و یا مثلاً متوجه شدیم که در حین صادرات گندم به واردات آرد گندم محتاج بودیم و یادی هم از نفت و بنزین کردیم. خلاصه اینکه جان فوران در کتابش پس از مرور همه‌ی این آمارها نتیجه‌گیری کرد که تجاری‌شدن کشاورزی در زمینه‌ی وابستگی فزاینده ایران و موقعیت حاشیه‌ای آن در نظام جهانی موجب وخامت اوضاع بخش کشاورزی و معیشت دهقانان در سده نوزدهم گردید. حالا در این قسمت ببینیم در بخش‌های دیگر چه خبر بود.

از شما چه پنهان، دکتر امر کرده است به دلیل دردهای گردنی، مطلقاً روی کیبورد، گوشی، کتاب و امثالهم خم نشوم. پس بدبختانه نمی‌توانم در ادامه‌ی مطلب روده‌درازی نمایم!

......................

پ ن 1: قسمت‌های قبلی را می‌توانید با کلیک بر روی برچسب مقاومت شکننده پیگیری نمایید.

پ ن 2: امسال را بدون انتخابات کتاب سپری کردیم. پیمایش‌های اجتماعی و افکارسنجی و آمار و اطلاعات و نتایج، نشان می‌دهد که به همان سیستم قبلی برگردیم بهتر است. پس اگر به‌زودی در این مکان صندوق دیدید، نگذارید به حساب نتایج انتخابات اخیر!

   


 

از بافندگی که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم!

اجداد ما از وقتی چشم باز می‌کردند برای سیر کردن شکم‌شان در تقلا بودند. از شکار و جمع‌آوری میوه‌های جنگلی گرفته تا زمانی‌که به دامداری و کشاورزی پرداختند. البته در این مرحله‌ی اخیر فراغت‌هایی حاصل می‌شد تا به حواشی این زندگیِ طبیعی بیاندیشد. یکی از محصولات این اندیشیدن، ساختن ابزارهایی برای راحتی کارشان بود و محصولات بعدی ساختن ابزاری برای راحتی زندگی. قاعدتاً اولین محصولات صنعتی، نیزه و بیل و کلنگ و داس و خیش و شمشیر و کاسه و بشقاب و نخ و پارچه بوده است و می‌توان صنعتگران اولیه را آهنگران و سفالگران و بافندگان دانست (البته چون نجارها از بدو خلقت بدقول بودند آنها را باید جزء صنعتگران متأخر دسته‌بندی نمود!).

خلاصه صدها سال گذشت و ملت با همین صنایع و صنایع وابسته، اموراتشان می‌گذشت. در روستاها و مناطق جمعیتیِ محدود، معمولاً خانواده‌ها تلاش می‌کردند که در این امور خودکفا باشند و کار خودشان را راه بیاندازند. وقتی مادربزرگ ما از دنیا رفت در میان ظرف و ظروف مسی و سفالی که توسط نوه‌های دختری در راستای نگهداری یادگاری و یادبود و مسائلی از این دست به غارت رفت، ابزار آلاتی چوبی به چشم می‌خورد که کسی نمی دانست اینها دقیقاً چیست و چون بر و رویی هم نداشت همان کنج انباری خانه مادربزرگ باقی ماند! بله حدستان درست است... خانواده‌ها نخ و پارچه مورد نیازشان را خودشان تولید می‌کردند. اما در شهرها داستان متفاوت است و افرادی به‌صورت تخصصی به این صنایع اشتغال داشتند. یکی از مهمترین این صنایع همانا صنعت بافندگی بود و چون تعداد این صنایع زیاد نبود البته تایید می‌کنید که هرکدام از آنها چه اهمیتی در اقتصاد شهری داشتند.

با توجه به مطالب فوق، وقتی می‌بینیم بواسطه ورود پارچه‌های انگلیسی تعداد دستگاه‌های بافندگیِ دستیِ شهر شیراز از 500 واحد در سال 1800 به 10 واحد در سال 1857 کاهش یافته است به عمق فاجعه پی خواهیم برد. همین روند در شهرهای اصفهان و کاشان نیز مشاهده شده است (یه‌وقت نگید اونجا چون شیراز بوده...!). سقوط صنعت بافندگی موجب سقوط صنایع وابسته (نظیر رنگرزان و حلاجان و...) شد، صنایعی که بعضاً از صحنه روزگار حذف شدند. آنها که از دل صدسال جنگ داخلی قرن هجدهم گذشته بودند، بر اثر رقابت مستقیم خارجیان و واردات بی‌دروپیکر شکست خوردند. البته ما خودمان هم کم تقصیر نداشته‌ایم! وقتی به فهرست مشتریان بانک استقراضی روس در سال 1288 نگاه کنیم می‌بینیم که 1060 نفر ایرانی در امر تجارت و فقط 9 نفر در بخش صنعت فعال بوده اند و این تفاوت وحشتناک نشان می‌دهد که مجموع فعالین حکومتی و غیرحکومتی چندان به نگاه بلندمدت اعتنا نمی کردند. خواننده تیزهوش خواهد دانست که چرا در جریان جنبش مشروطه قضیه گمرکات و مسیو نوز و امثالهم آنقدر اهمیت داشت.

بیکاری در شهرها گسترده شد و موجب کاهش دسمزدها گردید و همزمان با تجاری شدن کشاورزی، قیمت محصولات غذایی افزایش یافت ولذا فقر گسترده‌تر شد (بد نیست بدانید که میانگین امید به زندگی در سال 1900 کمتر از 30سال برآورد شده است). اقتصاد شهری در اثر تغییرات این‌چنینی ضعیف و ضعیف‌تر گردید و موجب شد غیر از مردمی که مستقیم و غیرمستقیم از این ناحیه ضربه خوردند، دو گروه در خصوص علل این بدبختی به‌صورت ویژه بیاندیشند: روشنفکران که ریشه در همین اقشار صنعتگر شهری داشتند و روحانیون که از سوی همین اقشار ارتزاق می‌شدند (برداشت روحانیت این بود که همکاری حاکمان با قدرت‌های نامسلمان روزبه‌روز بیشتر می‌شود و این قدرت‌ها در پی نابودی جامعه اسلامی ایران هستند). این دو گروه، وضعیت پیش‌آمده را ناشی از حکومت قاجار و قدرتهای خارجی را مسئول این نابسامانی‌ها دانستند.

 

 

چند نکته کوچک

1- ارتش و قوای نظامی بر اثر وضعیت بد اقتصادی (بحران مالی) عملاً رو به تحلیل رفت و نابود شد. پیامد خوبش این بود که جنبش مشروطه‌ چندان به خون و خونریزی نیانجامید و پیامد بدش این بود که هرج‌ومرج بیداد می‌کرد. طمع دیگران هم که بماند!

2- شاهان قاجار به جای تکیه بر ارتش دایمی به سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن روی آوردند که هم کم‌خرج‌تر بود و هم درآمدزا!!

3- در دهه‌ی منتهی به انقلاب مشروطه کسری بودجه به میزان سی‌درصد رسید. بحران مالی دولت قاجار بدانجا پیش رفت که در سال 1292 حدود یک‌چهارم بودجه دولت فقط صرف پرداخت بهره‌ی استقراضات می گردید.

4- قاجاریه کماکان سایه خدا بر روی زمین بودند اما سایه‌ای بی‌رمق! آنها حتی مانند سلف صفوی، نایب امام زمان محسوب نمی‌شدند. بدین‌ترتیب این نیابت کم‌کم در جای دیگری انباشته و تئوریزه شد و خودش را نشان داد.

5- قاجاریه وقتی از پسِ یک قرن جنگ داخلی و بی‌ثباتی به قدرت رسیدند، نه مانند صفویه قدرتمند بودند (به نسبت قدرت دیگر بازیگران عرصه جهانی) و نه مانند دوران قرن هجدهم (مابین صفویه و قاجار) دور از دسترس قدرت‌های خارجی بودند. مواجهه ناگزیر آنها با اقتصاد قدرتمند شده‌ی جهانی موجب بروز وابستگی گردید و همچنین این تماس‌ها موجب ایجاد فشار از داخل برای انجام اصلاحات شد.

6- روسیه و انگلیس با قدرت نظامی خود این وابستگی را به ایران تحمیل کردند و سلطه اقتصادی به دنبال سلطه نظامی آمد و سرانجام این دو قدرت توانستند کنترل اینجا را (به قول جان فوران به‌طور اساسی) در اختیار بگیرند. در بخش‌های آتی به جنبش‌های اجتماعی این قرن که عمدتاً واکنش به این وابستگی بود خواهیم رسید.

  

  

نظرات 8 + ارسال نظر
سمره چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 10:35 ق.ظ

سلام
خداقوت
خوبه که توصیه پزشکی داشتید وگرنه ...

سلام

البته دو روز طول کشید خیلی دارم رعایت می‌کنم.

فرانک چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 12:48 ب.ظ

سلام
امیدوارم همیشه سلامت باشین و بیماری ازتون بدور باشه .
برای انتخاب از کتابایی که خودتون دوست دارین بخونید لیست تهیه کنید ما هم به همشون رای بدیم

سلام
ممنون دوست گرامی.
برای انتخاب، گزینه‌ها را از میان کتابهای کتابخانه خودم انتخاب می‌کنم شناسنامه‌هاتونو آماده کنید.

ناهید چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 03:52 ب.ظ

می بینم که به درد روشنفکرا مبتلا شدی این رو از اون جهت میگم که من هم با همین مشکل مواجه شدم
خداییش خیلی سخته
اما اینها دلیل نمیشه که دقیقا به اون بخش تاریخی که من مشتاقم بخونم نپردازی!! من با دکترتون صحبت میکنم میگم قول میده گردن درد نگیره. شما بدون استرس بنویس فقط

سلام
روشنفکری همش درد داره درک می‌کنم
کدوم بخش از تاریخ!؟

امیر چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 08:09 ب.ظ

سلام
آقا به نظرم هرچه تاریخ بخوانیم کم است.
و به نظرم هرچه گوشی را خم کنیم تا گردنمان راست باشد هم کم است

سلام
این دومی را که از عمق وجودم درک می‌کنم و دیگران هم ممکن است درک کنند اما همه دچار گوشی شده‌ایم.
اولی را اما کسانی درک می‌کنند و مدام بیان هم می‌کنند ولی هیچ کس دچارش نمی‌شود!! ضرر این از اون بیشتره‌ها... البته من عزمم رو جزم کردم تا پنج‌سال دیگه از این کتاب بنویسم و تمومش نکنم!

ماه روشن پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 01:33 ب.ظ

سلام

خدا در آستانه سال نو، به شما سلامتی عاجل و گردنی افراشته عنایت فرماید و به ما هم کیف پولی پر ، که این خرج خرید کتابهایی که شما این شب عیدی روی دست ما میگذارید را به سلامت از سر بگذرانیم !

این کتاب دنباله دار از قرار بسیار کتاب مفید و کارگشا و خریدن و مطاله اش ، متضمن سعادت دنیا و آخرت است!

سلام
به نظر من قید کیف پر از پول را بزنید و همین گردن افراشته را بچسبید
تجربه ثابت کرده است هرچه کیف پر پول‌تر باشد هزینه برای کتاب سخت‌تر می شود
این کتاب را هم اول از کتابخانه بگیرید و تست کنید و بعد نسبت به تهیه آن اقدام کنید البته اگر موجود باشد! (من به‌شخصه آن را مفید می‌دانم)

مدادسیاه جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 05:07 ب.ظ

سلام
میله جان مراقب خودت باش و مسئله ات را جدی بگیر.
برایت آرزوی سلامتی دارم.

سلام
ممنون مداد... قبلاً جدی نگرفتم اما حالا اون منو جدی گرفته!

درخت ابدی جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 08:34 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام
وقتی یک‌چهارم بودجه صرف قرض و قوله بشه، یعنی اوضاع نابسامانه.
مورد چهارم نکته‌ی عجیبی در برداره و دوشاخه شدن حکومت و مذهب رو خوب نشون می‌ده.
امیدوارم گردنت الان مث میله شده باشه

سلام
بله دقیقاً این یعنی فاجعه...عملاً ریخت و پاش و سوء مدیریت هم باقی بودجه را به فنا می داد.
این دو شاخه شدن لب مطلب آن بند است و مسیرهای آتی را روشن می‌کند.
این قضیه گردن مگر باعث شود زیاد به ادامه مطلب نروم

سحر جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 10:40 ب.ظ

١. در کمتر از شصت سال صنعت بافندگی ایران نابود میشه، صرفا با ورود پارچه های انگلیسی. کاملا قابل فهمه، کافیه به ورود اجناس چینی نگاه کنیم که در کمتر از این مدت چه بلایی سرمون آوردند!
٢. نمی دونم چرا در تمام این تاریخ طولانی هیچکس سعی نکرده منطق و نظم هستی رو کشف کنه؛ اونقدرها هم عجیب به نظر نمی رسه، دست کم در نوشته ی شما: کشاورزی تجاری میشه، بیکاری افزایش پیدا میکنه، قیمت مواد غذایی گران میشه، فقر و ناامیدی گسترش پیدا میکنه، اقتصاد میترکه!
الان هم عده ی معدودی اینا رو هوار می زنند، اما فقط یارانه بگیرها می فهمند نه اونا!
٣. اون قاجار عقب افتاده هم کشور رو چهار تا دهات کوره می دیدند دیگه، میزان بلاهت تراژیکه.
٤. امیدوارم گردن تون زود زود خوب بشه! حرف دکتر رو جدی بگیرید!

سلام
1- هر بار هم خیلی ساده گفتیم اشکال نداره اگه فلان بخش نمی‌تونه رقابت کنه همون بهتر که تعطیل بشه بعد غر می‌زنیم چرا بیکاری زیاد شده!چرا یک منجی نمی‌آید مشکلات ما را حل کند!!
2- اون کسی که یارانه رو به این سبک در جامعه جا انداخت کاری کرد که هیچ نفوذی‌ای نکرد! این کلمه نفوذ مرا به یاد قضیه آن لطیفه می‌اندازد که طرف... می‌دوید و داد می‌زد آی ...
3- قاجار نماد و نمودی از اکثریت غالب جامعه آن روز ما بودند...برخی می‌گویند کمی هم بالاتر از میانگین!... و این تراژیک‌تره
4- دقایقی که روی چیزی خم بشوم، مرحوم پدرم جلوی چشمانم می‌آید...یعنی درواقع پدرم درمی‌آید.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد