در قسمتهای قبل به اینجا رسیدیم که سلسله قاجار در چه شرایطی روی کار آمد؛ بحران و آشفتگی و جنگ در سراسر قرن هجدهم موجب تضعیف قدرت مرکزی، تضعیف اقتصاد، تضعیف کشاورزی، تضعیف شهرنشینی و بهطور کل یک تحول وارونه در همه زمینهها شد. قصدم این نیست که از قاجار دفاع کنم اما نوع برخورد ما با این سلسله بهگونهایست که انگار تا پیش از ایشان، شایستگان بر سر کار بودهاند و این بیلیاقتها ناگهان از کره مریخ بر این مرزوبوم همچون بلای آسمانی نازل شدند و همه بدبختیها ناشی از حضور این بیکفایتها در راس کار بوده و هست!
طنز دیگر قضیه هم آنجاست که از بین همهی بیکفایتیها دستمان را میگذاریم روی از دسترفتن بخش عظیمی از خاک سرزمینمان... که البته واقعاً این قضیه دردآور هم هست... منتها یک نکته در اینخصوص معمولاً مغفول میماند که سرزمینهای از دسترفته، سالها بود که از دست رفته بود! فقط بیگانگان به دلایل مختلف (یک قرن جنگ داخلی و نبود ارتباطات، درگیری بیگانگان به مسائل دیگر و...) متوجه "لقمه" شدن این سرزمینها نشده بودند که زحمت مطلع کردن آنها را خودمان کشیدیم و آنها هم خوردند! (باقی در ادامه مطلب)
..............
پ ن 1: مطلب بعدی در مورد کتاب خانم دالووی خواهد بود. کتابهای بعدی ؛ سفر بی بازگشت (گراهام گرین) و مرد معلق(سال بلو) خواهد بود.
ادامه مطلب ...
"جیم" پسربچه یازده سالهی انگلیسی است که به همراه پدر و مادرش در شانگهایِ چین زندگی میکند. او در سال 1930 در شانگهای به دنیا آمده است و پدرش مدیر یک کارخانه نساجی است. اگر یک جمع و تفریق بکنید متوجه میشوید زمان شروع روایت اوایل جنگ جهانی دوم است و همانطور که احتمالاً حدس زدهاید داستان پیرامون مصائب این جنگ خانمانسوز است با این تفاوت که یک "کودک" و کشور "چین" در کانون روایت قرار دارند.
معمولاً گاهی در اواخر مطلب پیرامون توصیه و چه و چه اشارات کوچکی دارم اما این بار در همین ابتدا باید عرض کنم که این کتاب واقعاً خواندن دارد! فکر کنم بهتر باشد من یک پیش زمینهای در مورد زمان-مکان روایت در اختیار دوستان قرار بدهم و باقی را بگذارم خوانندگان احتمالی خودشان طیطریق نمایند و لذت ببرند.
در اوایل دهه 1930 ژاپنیها که از نظر قوای نظامی برتری محسوسی در آسیایِ جنوبشرقی داشتند با مستمسک قرار دادن حرکات تروریستی برعلیه بازرگانانشان در شرقِ چین, به این مناطق لشگرکشی و منطقه وسیعی را اشغال نمودند. چند سالی بود که چین پس از انقلاب 1911 تحت لوای حکومت جمهوری اداره میشد و البته به علت جنگهای داخلی تضعیف شده بود. ژاپنیها پس از دستیابی به پیروزی, یکی از بازماندگان سلسله امپراتوری سابق را در این مناطق(منچوری) به تخت نشاندند.
بعدها در سال 1937 ژاپنیها حملات دیگری انجام دادند و حتا نانجینگ (پایتخت قدیمی چین) را تسخیر کردند و عمده بنادر چین را تحت کنترل گرفتند. در سال 1941 و همزمان با حمله به پرل هاربر, نیروهای ژاپن در شهر بینالمللی شانگهای به ناوهای انگلیسی و آمریکایی حمله کردند و عملاً شعلههای جنگ جهانی دوم در آن گوشه دنیا هم افروخته شد. "امپراتوری خورشید" از همینجا آغاز میشود.
حالا قبل از اینکه بروید به ادامهی مطلب یا بروید به دنبال تهیهی کتاب, یک سوال: آیا میدانستید که از حدود 70 میلیون نفر تلفات جنگ جهانی دوم، بیشترین تلفات غیرنظامیان را چینیها داشتند!؟ تلفات چینیها 20 میلیون نفر بود که بیش از 16 میلیون نفر آن غیرنظامی بودند. در پسزمینههای "امپراتوری خورشید" با کم و کیف این تلفات آشنا میشوید و البته با موضوع مهمتری که یکی از تمهای اصلی داستان است: "جنگ" یا "اخبار جنگ"... واقعیت چیست!؟ و البته یکی از مهمترین تبعات جنگ که در ادامه مطلب به آن خواهم پرداخت.
******
جیمز گراهام بالارد متولد 1930 در شانگهای است! بله درست است! وقایع داستان مبتنی بر اتفاقاتی است که نویسنده با گوشت و پوستش حس کرده است و البته تاثیر آن سالها و تا آخر عمرش با او بود و در داستانهایش نمود یافت. در مورد بالارد اینجا بیشتر بخوانید (یکی از تیترهای ادامهی مطلب هم با الهام از همین مطلب در نظر گرفتم). از بالارد در سال 2006 هفت کتاب در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ میبایست خواند حضور داشت اما در ویرایشهای بعدی این تعداد به "دو" کاهش یافت؛ همین کتاب و کتاب CRASH.
...............
پ ن 1: مشخصات کتاب من؛ ترجمه علیاصغر بهرامی, نشر چشمه, چاپ دوم 1388, 1200نسخه, 432صفحه
پ ن 2: در مورد نمره... چندین بار نمره دادم، هربار بین 4.5 الی 4.8 شد... منتها برای داستانهایی که از برخی جنبهها یک چیز نویی پیش چشم آدم میگذارند نمیتوان چیزی کم کرد! نمره کتاب 5 از 5 میباشد. (نمره در سایت گودریدز 4 و در سایت آمازون 4.5 میباشد. بله جدیداً خوشنمره شدهام!)
پ ن 3: وقتی کتاب را میخواندم مدام با توصیفات و تصاویری روبرو میشدم که با خودم میگفتم این داستان خوراک فیلمشدن است. وقتی به انتها رسیدم و مقدمه مترجم را خواندم متوجه شدم اسپیلبرگ در سال 1987 زحمتش را کشیده است. جالب است بدانید کریستین بیل نقش جیم را بازی میکند و همچنین تام استوپارد که اینجا کتابی از او معرفی کردهام, فیلنامه اقتباسی را نوشته است.
ادامه مطلب ...
گاهی اوقات برخی با جستجوی عباراتی به وبلاگ آدم وارد میشوند که آدم چهارشاخ میماند که این آدم به دنبال چیست! منتها وقتی آمار پر تکرارترین عبارات جستجو شده در گوگل که منجر به ورود آنها به اینجا شده است را نگاه میکنم، البته اثری از این عبارات پرت نیست و اتفاقاً تصویر نسبتاً معناداری از دغدغهها و مذاق عمومی نشان میدهد. اقبال عمومی به کدام کتاب و نویسنده است!؟ البته که نمیتوان تعمیم کامل داد ولی این تصویر چندان پرت و گنگ هم نیست.
عبارات مشتق شده از اسم وبلاگ را که طبعاً پرتکرارترین عبارت است، کنار میگذارم و همچنین عبارت عجیب "سگی مصر" که احتمالاً راه خلاقانه یک خواننده پروپاقرص برای آمدن به اینجا و پست سالهای سگی در مصر است!! اینها را که کنار بگذاریم، گزینههای صدر لیست، تصویر عامی از وضعیت کتابخوانی و کتابخوانانِ درحالِ عبورِ از فضای مجازی را به دست میدهد.
خانه ارواح اولین رمان ایزابل آلنده نویسنده شیلیایی است. رمانی که چندسال پس از کودتا و در تبعید نوشته شده است و بهنوعی در خلال روایت زندگی چند نسل از یک خانواده به بیان تغییرات اجتماعی جامعه شیلی از اوایل قرن بیستم تا یکیدوسال پس از کودتا (1973) میپردازد. این داستان دو راوی دارد. یکی جوان است و دیگری پیر، ترکیب این دو راوی که حدود 70 سال فاصله سنی دارند و هدفشان بازسازی حدود ششهفت دهه از زندگی خانوادگی و اجتماعی است، خوب از کار درآمده است.
*****
باراباس از دریا پیش ما آمد؛ این را کلارای کوچک با خط ظریف و زیبایش نوشت. کلارا عادت داشت مطالب مهم را یادداشت کند، و بعدها هم که لال شد تمام جزئیات را مینوشت، و هرگز گمان نمیکرد پنجاه سال بعد من برای بازسازی گذشته و غلبه بر وحشتهای خودم از آنها استفاده کنم.
این شروع داستان است و اینطور که از آن برمیآید، راوی جوانتر به استناد دستنوشتهها، میخواهد گذشته را برای خودش و ما بازسازی و از این رهگذر، بر ترسهایش غلبه کند. راوی درواقع یقهی خواننده را میگیرد و او را بهصورت ضربتی وارد داستان میکند. خواننده هنوز باراباس و کلارا و خصوصیت کلارا در زمینه نوشتن را در ذهنش جانداده، با این مواجه میشود که کلارا بعدها لال میشود! آگاهیدادن از اتفاقات آینده تکنیکی است که در رمانهای پهندامنه و دارای شخصیتهای متعدد برای جذب خواننده میتواند مفید باشد؛ منتها در این کتاب احتمالاً یک علت دیگری هم دارد. "بدیهی" است که آینده در زمان حال و گذشته شکل میگیرد ولی شخصیت محوری داستان (کلارا)، این قدرت را دارد که برخی اتفاقات آینده را ببیند چنانکه گویی آینده در زمان حال وجود دارد و شخصیتهای "لاتینی" داستان با این مسئله و مسائلی از این قبیل خیلی راحت کنار میآیند ولذا راوی جوان که تحت تاثیر شخصیت کلاراست و مستندات روایتش، دستنوشتههای کلاراست، "منطقی" است که اینگونه روایت کند.
*****
ایزابل آلنده در نوشتن این داستان از خاطرات خود و خاندانش بهره فراوان برده است. چنانچه قبل یا بعد از خواندن این کتاب به زندگینامه این نویسنده مراجعه کنید این موضوع مشخصتر خواهد شد. ایزابل نویسنده پرکار و خوشاقبالی است، آثار او به 35 زبان ترجمه و بیش از 60 میلیون نسخه از آنها در سراسر دنیا به فروش رفته است. از این نویسنده دو کتاب در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ میبایست خواند حضور دارد که یکی از آنها همین کتاب است. این اثر دوبار به فارسی ترجمه شده است: "خانه اشباح" با ترجمه عبدالرحمن صدریه و "خانه ارواح" با ترجمه حشمت کامرانی که هر دو ترجمه در سال 1368 وارد بازار نشر شده است.
.........
پ ن 1: مشخصات کتاب من؛ ترجمه حشمت کامرانی، نشر قطره، چاپ دوم 1377، تیراژ 2200نسخه، 656 صفحه.
پ ن 2: نمره کتاب 4.4 از 5 میباشد (در سایت گودریدز 4.2).