میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

مقاومت شکننده10- دوخت و دوزِ شکاف, جهت ادامه!

بیش از سه ماه از آخرین پستی که درخصوص کتاب مستطاب مقاومت شکننده گذاشته‌ام گذشته‌است! از لحاظ تاریخی به زمان قدرت‌گرفتن و روی کار آمدن قاجاریه رسیدیم. دوستانی که نخوانده‌اند و یا به هر دلیلی مایلند مطالب قبلی را یک مروری بنمایند می‌توانند روی برچسب مقاومت شکننده در پایین همین مطلب کلیک نمایند. اطمینان دارم که جمعبندی ذیل جای آن نوشته‌ها را پر نمی‌کند و آن نوشته‌ها نیز جای کتاب را. حالا خود دانید!

.......................

پ ن: کتابهای بعدی به ترتیب برادران کارامازوف (داستایوسکی) , دیگر آرامشی نیست (چی نوآ چی به) و پاندای محبوب بامبو به دست...(جابر حسین زاده) خواهد بود.


 

جمعبندی بخش اول:

1- تمرکز جان فوران تا اینجای کار بر سه مقطع مهم در تاریخ تحولات اجتماعی ایران بوده است: مقطع اول اوج قدرت صفویه در زمان شاه‌عباس در قرن17 است که از لحاظ رونق اقتصادی و ثبات سیاسی در بهترین وضعیت قرار داشت. مقطع دوم زمان سقوط صفویه در اوایل قرن هجدهم و مقطع سوم دوره بحران و آشفتگی در سراسر قرن هجدهم که سرزمین ما پیوسته درگیر جنگ داخلی بود و در همه زمینه‌ها تضعیف شد.

2- روابط خارجی در دوره صفویه از نظر کیفی بر مبنای برابری با قدرت‌های بازرگانی در حال پیدایش (هلند- انگلیس- فرانسه) و امپراتوری‌های همسایه (مغولی- عثمانی- ازبک‌ها) استوار شده بود. هیچ‌گونه نشانی از وابستگی به چشم نمی‌خورد. ساختاری مستقل و خودکفا و از لحاظ تئوری نظام جهانی یک امپراتوری در عرصه خارجی بود.

3- سلسله صفویه با 222سال عمر، طولانی‌ترین حکومت در یک‌ونیم هزاره اخیر است. این ساختار اجتماعی با همه عمر طولانی‌اش، دستاوردهای مادی و فرهنگی‌اش و اقتصاد سیاسی استوارش، حالتی ایستا داشت و با توجه به کشمکش های درون‌گروهی و جنگ‌های داخلی قبیله‌ای و... دچار ضعف و افول شد و کم‌کم نشانه های بحران مالی نیز آشکار گردید. مشکلات بودجه، نزاع طبقه حاکم و صلح طولانی با عثمانی از قابلیت‌های نظامی ایران کاستند.

4- ناب‌گرایی مذهبی موجب سست شدن بافت اجتماعی شد. فرماندهان و صاحب‌منصبان نظامی گرجی، بازرگانان ارمنی، جامعه زرتشتیان و از همه مهم‌تر گروه‌های قبیله‌ای سنی‌مذهب که عمدتاً در ایالت‌های حاشیه‌ای حضور داشتند احساس بیگانگی کردند.

5- در نهایت لگد ارتش کوچکی از قبایل افغان موجب فروریختن حکومتی شد که از درون موجبات فروپاشی‌اش مهیا شده بود. پس از آن امپراتوری‌های همسایه (عثمانی و روسیه) به داخل ایران نفوذ کردند.

6- از این تاریخ به مدت هشت دهه نزاع داخلی و خارجی در این سرزمین برقرار بود که یکی از تاریک‌ترین دوره‌های تاریخ ایران محسوب می‌شود. زیرساخت‌های اقتصادی تجاری و حتا کشاورزی منهدم شد. توسعه شهرنشینی متوقف و بلکه معکوس گردید و نهایتن فرصتی تاریخی جهت تحول به سمت سرمایه‌داری بومی از دست رفت.

7- قرن هجدهم، قرن تحول وارونه در مقیاس‌های عظیم بود و همین موضوع اثرات منفی خود را بر ایران سده نوزدهم و بیستم برجای نهاد.

8- در زمینه فرهنگ سیاسی تحولات قرن هجدهم موجب تضعیف نهاد سلطنت و قدرت سیاسی مرکزی شد.

9- گسسته شدن پیوند روحانیت و دولت پس از سقوط صفویه موجب شد پیوند روحانیت با طبقه‌های شهری و بازار تقویت گردد. ضمن این‌که جریان اصولیون بر اخباریون پیشی گرفت.

10- بدین ترتیب ایل قاجار پس از نبردهای داخلی خونین بر کشور مسلط گردید و وارث وضعیتی اسفناک در همه زمینه‌ها شد.   

 


نظرات 9 + ارسال نظر
درخت ابدی شنبه 25 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 09:02 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام
نکات دردناکیه. دردی دنباله‌دار

سلام
وقتی ندانیم احتمال تکرار آن بیشتر می‌شود و دردش نیز!

فرانک یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 09:20 ق.ظ

سلام
خیلی خوبه که شما تاریخ میخونید و برای ما مینویسید.ولی من دیگه علاقه ای به دونستن اینکه از کجا به اینجا رسیدیم و به کجا خواهیم رفت ندارم.فقط دوستانی که حسرت زمان کوروش کبیر و میخورند و با افتخار از اون دوران یاد میکنن.بعد به عربها فحش میدن.حکومت قبلی رو بهشت میدونن.بعد برای اسلام و امام حسین گریه میکنن.درک نمیکنم.من همیشه سردرگم بودم.در تاریخ سرتاسر درد کشورم.شاید سردرگمی من از جهلمه ولی من ترجیح میدم ندونم.

سلام
همه این مواردی که اشاره کردید نیز نشانه سردرگمی است.
یعنی غیر از این باشد باید تعجب کرد!
گاهی پیش میاد که خود من هم مدتی مثلاً اخبار را به‌طور کلی بایکوت می‌کنم... صرفن برای کسب آرامش!
منتها تاریخ رو دوست دارم بخونم... شاید موجب بشود گاهی در گیرودار جوگیر شدن به خودم بیایم...

امیر یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 08:42 ب.ظ

سلام میله جان.
در مورد پیوند روحانیت با دولت و قطع روابطشان در اثر زوال صفویه خوانده ام . اما ظاهرا وابستگی مادی شان به دولت ، تا قاجار هم ادامه داشته.سپس یه شکاف شامل مشروطه و رضاخان و سپس وابستگی دوباره در محمدرضا و الخ...!
...
برای فرانک: برای درک کردن اینجور افراد که باید مخلوطی از جامعه شناسی و پسیکولوژی و فرویدولوژی خواند. ولی برای اینکه خودمان در این تضادها گیر نیفتیم تاریخ خواندن بهترین عامل پیشگیرانه هست.

سلام
نوع پیوند در صفویه و قاجاریه متفاوت است... حالا جلوتر که برویم خواهیم دید. اما این گسست و مهاجرت برخی از آنها به عراق و تحولات مرتبط موجب شد تغییراتی درونی رخ دهد. شما این خط اصولی و اخباری را پی بگیر به جاهای جالبی خواهی رسید.

سحر دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 11:09 ق.ظ

عجیبه که در پایان سلسله ای با این همه قدمت یکدفعه از نقطه ی صفر، نه ببخشید زیر صفر سردربیاریم!
اون وقت نویسنده دلایل این افول رو بررسی می کنه دیگه، نه؟!

درست همان زمان که اروپا خودشو پیدا کرد و امپراطوری های جدیدشو گسترش داد ما داشتیم مملکت و همدیگه رو تکه پاره می کردیم و این روند تخریب سرعت بیشتری نسبت به دوره های دیگه ی تاریخی داشت، درست می گم؟
آدم واقعا نمی دونه باید چی بگه!

سلام
نکته‌ای که موتور تحقیق نویسنده است درک همین موضوع است. درک علت ائتلاف‌ها و گسست‌ها...
دلایل افول را با عنایت به همین کتاب در قسمت‌های قبلی آورده‌ام. به‌عنوان نمونه در این قسمت به نام "چناران کهن":
http://hosseinkarlos.blogsky.com/1393/12/23/post-520/
تیترش را هم با توجه به همین قضیه افول انتخاب کرده‌ام. چنار به اوج که می‌رسد شروع به پوک شدن از درون می‌کند و گاهی می‌سوزد و... مرحوم حمید مصدق در آن شعر معرکه قصیده آبی خاکستری سیاه از همین موضوع وام گرفته است : بی تو در می یابم، چون چناران کهن از درون تلخی واریزم را.
خلاصه اینکه افول صفویه را باید از همان نقطه اوجش، نشانه‌گذاری کرد. جایی که شاه‌عباس به دلایلی که در آن مطلب گفتم تمام رقبا و حتا فرزندان خودش (جانشین آینده!) را سربه‌نیست کرد و عملاً وقتی یعد از او نوه اش جانشین شد(که تا آن زمان از حرمسرا بیرون نرفته بود) دیگر فاتحه صفویه را می‌شد خواند...
و این درست همان زمانی بود که اروپا درحال گسترش تجارت بود و پایه‌های انقلاب صنعتی آینده ریخته می‌شد.

مدادسیاه دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 11:12 ق.ظ

سلام
بری من جالب ترین بخش کتاب همین بخش صفویه بود.

سلام
صفویه عالی بود... چند قسمت دیگر که جلو بروم کتابهای دیگری هم درکنار این کتاب قرار خواهد گرفت.

فرانک دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 04:42 ب.ظ

سلام برمیله بدون پرچم
خیلی خوبه کاش افرادی مثل شما تو جامعه ما بیشتر بودن.حتمن وضعیت مملکتمون خیلی بهتر میشد...

سلام به امیر معلم جوان
خیلی ممنون.البته من خودمو از افراد جامعه جدا نمیدونم .خیلی وقتها خودم هم دچار همین تضادها شدم.حتمن به توصیه شما عمل میکنم .شاید برای شروع با خوندن مطالب جناب میله

سلام
یاد یک خاطره‌ای افتادم! (خاطره که نه، یک موضوع)... یک رفیقی داشتیم در دبیرستان که خیلی "آقا" بود... مودب بود، باشخصیت بود، متواضع بود و چند ویژگی خوب دیگر. یادمه چندسال بعد از اتمام دوره دبیرستان، یک بار با یکی از دوستان صحبت می‌کردیم، حرف رسید به این دوست‌مان... یادمه گفت اگر افرادی مثل ایشون زیاد داشتیم جامعه‌مون چی می‌شد!؟ بعد بنا به موج اون روزها هردو متفق‌القول شدیم که جامعه مدنی خوبی داشتیم!
خب... سالهای دیگری گذشت و به مدد گروه‌های مجازی ارتباط دوباره برقرار شد (ارتباطی که گاهی من بهش می‌گم ارتباط بیش از حد)... واااای... امان امان! چیزایی که همان آدم‌ها کپی‌پیست می‌کنندآدم رو از رسیدن به جامعه صفوی هم ناامید می‌کند چه رسد به جامعه مدنی!
غرض این‌که "ویترین وبلاگ" کمی خوش‌منظره‌تر از واقعیت است

فرانک دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 07:32 ب.ظ

سلام
البته ما همچنان به شما ارادت داریم.شما شکسته نفسی میکنید
ولی منظور من مطالعه مخصوصن تاریخ بود که میفرمایید مفیده .خب اگه دوستان گرامی شما و بقیه افراد گرامی جامعه به اندازه شما مطالعه داشتن و تفکر صحیح .الان مطالب بهتری کپی پیست میکردن تا ما یکم برای رسیدن به حداقل جامعه صفوی امیدوارتر باشیم.!
شما که برای ویترین وبلاگ مطالعه نمیکنید
پس به من حق میدین تاریخ نخونم؟

سلام

نه! اگر به توصیه است که من توصیه می کنم بخوانید.
ولی حق دارید که در سبک سنگین کردن هایی که خودتان می کنید تصمیم بگیرید چه بخوانید و چه نخوانید.
البته نقداً از همین پست ها شروع کنید و قسمت های قبلی را بخوانید!! ضرر نخواهید کرد

مژگان چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 04:01 ب.ظ http://cinemazendegi.blogsky.com/

سلام
+ راستشُ بگم؟ من کل پست شما رُ نخوندم
+ ولی رابطه تنگاتنگ ادبیاتُ سینما رابطه شگفت انگیزُ زیبا و دوست داشتنی هستش که هر اهل هنریُ شیفته خودش می کنه.
+++ سینما نصف آثار خوبُ شاخصشُ مدیون ادبیات هستشُ مخصوصا ادبیات کلاسیکُ اقتباس های خوبی که از اونا می کنه.

https://en.wikipedia.org/wiki/The_Brothers_Karamazov_%281958_film%29

سلام
ممنون رفیق مطلب طولانی بود می دونم... چاره ای هم نبود...خود کتاب 1100 صفحه بود!
کتاب بعدی در عوض کوتاه تر است. یک جمله ای را که می خواهم جهت کوتاه شدن مطلب حذف کنم را اینجا می نویسم:
بعضی وقت ها دروغ مهربان تر از حقیقت بود
البته اینجا حقیقت بهتر است

مژگان یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 11:16 ب.ظ http://cinemazendegi.blogsky.com/

سلام
+ جمله خوبُ پر مغزی بودش
+ ولی من دوست دارم تا صادق باشم. نه برای اون وجهه معنوی شُ یا اون بخش مثلا اخلاقی شُ اینا.
+ چونکه خودم راحتم. راستش من ادبیاتُ زیاد دوست ندارم. حتی تو وبلاگ پوریا که خیلی هم دوستش دارم
http://postandakhtan.blog.ir/
با اینکه درباره + کوندراُ موراکامیُ اینس فوئنتسُ اینا نوشته . نمی تونم تا نظر بدم. چه برسه وبلاگ شما که یک وبلاگ تخصصی هست.
+ فقط بعضی وقتا تیترا رُ می خونمُ یکمم بعضی جاهاشُ می خونمُ دوست دارم تا یاد بگیرمُ از قافله عقب نمونمُ اگه یک چایی درباره ادبیاتُ کتاب بحث شد.+ کم نیارم.

سلام
صداقت البته مزایای زیادی دارد. در این فقره اگر من از واقعیات خبردار نشوم ممکن است با همین میانگین بازدید روزانه دچار این برداشت خطا شوم که ادبیات داستانی در ایران طرفداران پنهان زیادی دارد که باید یک‌جوری این بالقوه‌گان را به بالفعل تبدیل نمود. منتها مدتهاست می‌دانم که چنین خبری نیست...
گرچه وبلاگ من تخصصی نیست (چون من نه نقد تخصصی می‌کنم و نه بلدم و نه دوست دارم) ولی کامنت گذاشتن برای مطالبم آسان نیست. این را می‌دانم.
ولی توصیه می‌کنم که دقیق‌تر بخوانید چون من گاهی در لابلای نوشته‌هایم سورپرایزهای خوبی برای خوانندگانم دارم... در حد جوایز بانک‌ها!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد