همین ابتدا متذکر میشوم که واژه همسر در تیتر صرفاً به "زن" اطلاق دارد. ما از آن وبلاگنویسها نیستیم که در روز زن پست فمینیستی بگذاریم و بعد برویم... ما از آن جماعتی هستیم که در آستانه روز مرد هم، هوای زنان و فامیلشان را داریم.
در پستهای قبل مربوط به مقاومت شکننده (آخرینش در اینجا) به سقوط اصفهان و صفویه توسط سپاهیان اندک محمود افغان رسیدیم و از مقدمات این سقوط و کلید خوردن پروژه سقوط در زمان اوج قدرت صفویه سخن به میان آمد. قبل از پرداختن به اتفاقات پس از آن، برای اینکه در فضای موضوع قرار بگیریم بد نیست این قسمت از گزارش سفیر عثمانی را قبل از قیام محمود بخوانیم:
"همه کشور قزلباش آبادان است و ویرانه آن بسیار کم است. اما چنین مینماید که انقراض دولتشان نزدیک است ]...[ گویی قحطالرجال است و از آنرو نظامشان آشفته و پریشان و دولتشان متزلزل است ]...[ سربازانی که از اینطرف جمع میکنند از آنطرف در حال گریختنند"
ادامه مطلب ...
"رابرت جردن" یک جوان آمریکایی است که قبل از شروع جنگ داخلی اسپانیا، در آن کشور ساکن و مشغول به کار بوده است. جنگ داخلی با ورود بخش اعظم ارتش به حمایت از مخالفان دولت جمهوری، شعلهور شد. در یک سمت ائتلافی از انواع و اقسام نیروهای چپ (کمونیستها، سوسیالیستها، آنارشیستها و لیبرالها و...) و طرفداران جمهوری و در سمت مقابل ارتش و سلطنتطلبان و کلیسا و طرفدارانشان که به فاشیستها معروف شدند. جوانان پرشوری از دورترین نقاط عالم به کمک جمهوریخواهان شتافتند و در نقطه مقابل دولتهای زیادی از تحریم تسلیحاتی طرفین حمایت کردند (قبلاً مختصری در مورد این جنگ پرشور در مطلب مربوط به کتاب امید آندره مالرو نوشتهام: اینجا).
رابرت هم به صف جمهوریخواهان پیوست و در زمینه تخریب پل تخصص پیدا کرد. شروع داستان همزمان است با اعزام او برای انجام یک ماموریت مهم: تخریب یک پل در پشت جبهه دشمن دقیقاً در زمان برنامهریزی شده، نه زودتر و نه دیرتر، چون قرار است همزمان عملیات گستردهای در آن نواحی انجام شود.
رابرت به همراه یک بلد راهی مکان مورد نظر که کوهستانی است، میشود. جایی که یکی دو گروه کوچک چریکی فعالیت میکنند. گروهی که رابرت نزد آنها میرود اسماً تحت سرکردگی یک چریک قدیمی به نام پابلو است اما به دلیل میخوارهگی و روحیات اخیرش عملاً زنش همهکاره است. دختر جوانی هم که در عملیات قبلی از دست فاشیستها نجات یافته نزد ایشان است (میتوانید اینگرید برگمن را در ذهنتان تصور کنید!)... عملیاتی مهم و سرنوشت ساز... احتمال بالای مرگ برای همه... سه روز زمان باقیمانده... عشق... یک روایت جذاب و تمیز از استاد روایت... واقعاً ناقوسها برای مرگ چه کس یا کسانی به صدا درآمدهاند؟! (لازم نیست به گفتگوی ویژه خبری امشب مراجعه کنید!... کافیست به کتابخانه یا کتابفروشی بروید)
*****
ارنست همینگوی تجربه حضور در جنگ جهانی اول و همچنین اسپانیا را داشت. فارغ از علایق و نظرات نویسنده، در این داستان بخصوص در لایه دوم نگاهی هم به علل شکست جمهوریخواهان میشود که در ادامه مطلب به آن اشاره خواهم کرد. از همینگوی 5 اثر در لیست 1001 کتاب حضور دارد که یکی از آنها همین کتاب است. این کتاب تاکنون حداقل 5 بار ترجمه شده است:
زنگها برای که به صدا در میآید علی سلیمی
زنگها برای که به صدا در میآید؟ رحیم نامور
این ناقوس مرگ کیست مهدی غبرایی
ناقوس برای که به صدا در میآید کیومرث پارسای
ناقوس عزا در سوگ که میزند پرویز شهدی
پ ن 1: من ترجمه نامور را خواندم که جا برای بهتر شدن داشت. مشخصات کتاب من: انتشارات نگاه, چاپ اول 1386, تیراژ 2000 نسخه, 360 صفحه, 6500 تومان
پ ن 2: نمره من به کتاب 3.9 از 5 می باشد.
ادامه مطلب ...