میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

عروس فریبکار مارگارت آتوود

پاراگراف اول

داستان زینیا را باید از وقت بسته شدن نطفه اش شروع کرد. به نظر تونی داستان زینیا خیلی وقت پیش در جایی خیلی دور شروع شد؛ جایی که صدمات بسیار خراب کرده و از هم پاشیده بودش. جایی شبیه یک نقاشی اروپایی که با دست رنگ گل اخری بدان زده باشند با آفتاب غبار آلود و بوته های انبوه که برگ های ضخیم و ریشه های کهن و درهم پیچیده دارند و در پشت آن ها چکمه ای بیرون زده از زیر خاک , یا دستی بی جان که از امری عادی ولی وحشتناک حکایت می کند.

برای شروع داستان به نظرم کمی کلیشه ای آمد. اگر نبود علم به حضور این کتاب در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ باید خواند , در صورت اولین مواجهه در کتابفروشی , به قفسه باز می گشت! تنها نکته مثبتش انتقال این حس است که داستان از جایی که باید شروع بشود آغاز نخواهد شد.  

موضوع رمان (چند صفحه اول)

سه زن میانسال مطابق قرار ماهانه خود برای ناهار در رستورانی حاضر شده اند.این سه زن (تونی , کرز, رز) علاوه بر پیشینه حضور همزمان در دانشگاه و خوابگاه دانشجویی , وجه اشتراک مهم تری نیز دارند. زن دیگری به نام زینیا که هم دوره ای آنها در دانشگاه نیز بوده است در زندگی خانوادگی هر سه نفوذ کرده و به آنها ضربه زده است.آنها بعد از گذشت چند سال از مرگ زینیا , این قرارهای ماهیانه را با هم دارند. حالا هنگام صرف ناهار, ناگهان زینیا وارد رستوران می شود و سر میز دیگری می نشیند...

پس از این ملاقات , راوی (دانای کل محدود به ذهن این سه زن) به صورت جداگانه, با برگشت به صبح همان روز ,خواننده را در جریان حال و روز تک تک این سه زن قرار می دهد (حدود 170 صفحه) و پس از آن با زدن نقب به گذشته های هر کدام, داستان و نحوه ورود زینیا به زندگی هر شخصیت روایت می شود (حدود 420 صفحه) و پس از آن ماجراهای بعد از ملاقات ناگهانی و به پایان رساندن داستان... (در حدود 100صفحه).

کتاب حجیم 700 صفحه ای اما با موضوعی جذاب و پرداختی پر کشش... بعضی مواقع هم بد نیست که رمان هایی از این دست که یکی دو سطح از رمان های عامه پسند بالاتر است خوانده شود. در تعطیلات عید و هنگام مسافرت خواندم و لذت بردم. از منظر شخصیت پردازی قابل تامل بود.

رمان زنانه

در یک کلام می شود گفت رمانی زنانه ... یکی از این زنان یک دوقلوی دختر دارد که این دوقلوها علاقه دارند تمام شخصیت های داستانهایی که برایشان خوانده می شود , زن باشند , بد و خوب یا قاتل و مقتول یا... این رمان به نوعی چنین است. در نگاه اول قربانی کننده و قربانی ها , زنان هستند. هرچند به نظرم این زنان می بایست شکرگذار حضور زینیا می بودند چرا که به واقع مردان داستان همگی انگل بودند!! همه کارهای داخل و خارج خانه را این سه زن انجام می دهند (همه که می گویم اغراق نیستا , همه!) و پارتنرهایشان فقط می خورند و ... آنها در روابطشان ضعف هایی دارند و زینیا از آسیب پذیرترین قسمت قربانیانش نفوذ می کند. 

***

 مشخصات کتاب من:ترجمه خانم شهین آسایش, انتشارات ققنوس, چاپ سوم 1385, تیراژ 1100 نسخه , 702 صفحه , قیمت 8800 تومان 

چند نکته تستی در مورد کتاب در ادامه مطلب

پ ن1: از خانم آتوود پنج کتاب در لیست 1001 کتاب حضور دارد. 

پ ن2:کتابهای بعدی به ترتیب شازده احتجاب , ترس و لرز خواهد بود. انتخابات کتاب هم به زودی خواهیم داشت اصن شاید افتادیم به رقابت با شرایط موجود! بعد از نوشتن این دو مطلب, کتاب جدید به دست خواهم گرفت و به شرایط نرمال! برخواهم گشت.

چند نکته تستی 

 1- رز گفت:«عزیزم گوش کن, می خواهم یک چیز را همیشه به خاطر داشته باشی. می دانی زن ها وقتی عادت ماهیانه می شوند چه تغییر و تحولاتی در وجودشان ایجاد می شود؟ این تغییر و تحولات در مردها همیشه وجود دارد.»

تونی فکر می کند شاید حق با رز باشد, نمونه اش پلیس.

اول این که هسته اش را انداختم بیرون! دوم این که این کانادایی ها پلیس ندیدند... 

2- کلمات بیش تر اوقات مانند پرده های جلو پنجره اند, یک حایل تزیینی برای آن که فاصله لازم با همسایه ها حفظ شود.

3- زن مدیتیشن باز داستان , مسیحیت را به دلیل کشت و کشتار و ظلم و اشک زیاد موجود در این مذهب کنار گذاشته است. صرفن جهت اطلاع.

4- زن موفق در امور تجاری داستان , گاهی دیالوگ های بامزه ای با خدا دارد مثلن اینجا در مورد عروس آینده اش:

خدای عزیز, دختری خوب و فهمیده, نه زیاد ثروتمند, نه خیلی فقیر, نه خیلی خوشگل, نه زشت, نه خیلی باهوش, او احتیاج به زن باهوش ندارد, یک دختر گرم و مهربان و عاقل که قدر صفات خوبش را بداند , که کار او را, هر شغلی که داشته باشد, درک کند, زیاد حرف نزند و بخصوص بچه دوست باشد, برای پسر من بفرست. و خواهش می کنم خدا , کاری کن که موهایش به زنگ طبیعی باشد... (و چند سطر پایین تر)... خدایا, خواهش می کنم نگذاری آن دختر سینه هایش را به طور مصنوعی بزرگ کرده باشد.

5- آدمی که از قبل پولدار بوده آهسته صحبت می کند, در حالی که آدم تازه به دوران رسیده برای جلب توجه داد می زند.

6- رئیس زن بودن کار سختی است. زن ها به چشم رئیس نگاهت نمی کنند. وقتی نگاهت می کنند زن بودنت را می بینند, با خود می گویند:«مثل من زن است, چی شده که این قدر خودش را گرفته؟» هیچ کدام از کلک های جنسی آنها در تو اثر نمی کند و هیچ کدام از کلک های تو هم در آنها اثر ندارد ... اگر سرشان داد بزنی , همان جا جلوی رویت گریه می کنند, نه در دستشویی, مثل وقتی که یک مرد سرشان داد بزند.

7-برای روح مهربان و حساس آدم هایی چون وست, دنیای واقعی, بخصوص دنیای واقعی زنان جای بسیار خشنی است. تنها مردی که زنده ماند! به خاطر این که از این خشونت فرار کرد و خزید کنج خانه...

8- یکی از نقاط اشتراک این زنان این است که هیچکدام مردانشان را مقصر نمی دانند و آماده اند که آنها را ببخشند... هر دو (زن و مرد) یک چیز را در زندگی مشترک می خواستند و آن هم خوشحالی مرد است. 

9- بر اساس نظزیات فمینیستی که دراوایل این جنبش لباس کارگری به تن می کردند, تنها مرد خوب مرد مرده است, یا بهتر از آن به طور کلی بی مردی است؛ با وجود این رز آرزو می کند دوستانش از مردانی که دارند, از این مردانی که قرار است این قدر برای زنان مضر باشند, لذت ببرند. دوستش به او می گوید:«با مردی آشنا شدم» و رز از ته دل از خوشحالی جیغ می زند. شاید به این دلیل که پیدا کردن یک مرد خوب مشکل است, بنابراین اگر زنی واقعاً با مرد خوبی آشنا شود, جا دارد که برایش خوشحال شد. اما پیدا کردن یک مرد خوب خیلی سخت و تقریباً غیر ممکن است, زیرا دیگر هیچ کس نمی داند «مرد خوب» چگونه مردی است. حتی خود مردان هم این را نمی دانند.

یا شاید به این دلیل است که خیلی از مردان خوب را مردخوارانی چون زینیا خورده اند. خیلی از زن ها مردخواری را نمی پسندند... آنها نمی خواهند همه مردها را مردخواران بخورند؛ می خواهند چندتایی باقی بماند تا آنها هم بتوانند بعضی ها را بخورند. 

نظرات 22 + ارسال نظر
رها سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:35 ب.ظ http://fair-eng.blogsky.com

سلام
پس شما برنامه 1001 کتاب قبل از مرگ رو راه انداختین! :)
خیلی هم خوب.
من هنوز هیچ کاری از این نویسنده نخوندم متاسفانه، ایشالا بزودی :)
راستی پیامم به دردتون خورد؟

سلام
اون لیست 1001 کتاب یکی از منابع اصلی انتخاب من بود و هنوز هم هست.یه آماری باید بگیرم ببینم کجاشم! به دویست رسیدم یا نه!
...
کاش چندتا از خانومها بخونند تا ببینیم نظر اونا چیه.
...
پیامتان کاملن راهگشا خواهد بود و در اولین فرصت استفاده خواهم کرد. ممنون

پری ماه سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:05 ب.ظ

ممنون
از قسمت های انتخابی از متن، خوشم اومد. می خونمش.

بازگشت به شرایط نرمالم آرزوست....

سلام
با توجه به کشش داستان نگاه به حجمش نکنید...کار سه چهار روزه حالا نهایتن یه هفته...
...
امیدوارم

سرونار چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:41 ب.ظ

سلام
این قسمت های انتخابی اش با مزه بود در کل به نظر من کتاب بامزه ای است و طنز لطیف وزنانه ای دارد
در کل از اون کتاب هایی که تا چند وقت اعصاب آدم را به هم می ریزد وباعث می شود شبها خواب آشفته ببینی و روز ها در خودت فرو بروی ونخندی و ... خیلی بهتر است
شاد و پیروز باشی

سلام

در مورد بند دوم: به شازده احتجاب طعنه زدی!!؟
سلامت باشی

مهرداد چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:44 ب.ظ

سلام؛
چند وقتی بود که سر نزده بودم اینجا و میدونم ضرر کردم؛
خوشحالم که بزودی به شرایط قبل برمیگردی.؛
من یه خاطره خیلی خوب از اینجا دارم کتاب کبوتر اولین کتابی بود که از اینجا به من معرفی شد که عالی بود؛ کوتاه ومفید
از خدمتی که به اهل کتاب میکنی ممنونم دوست عزیز

سلام دوست من
ممنون از لطفت و یاداوری جناب پاتریک زوسکیند یا به قول یکی از دوستان سوزکیند...خوشحالم که خوشت آمد
البته آدمها هیچگاه به شرایط قبل باز نمی گردند ولی خب نرمال تر شدن آرزوی دور از دسترسی نیست.
ممنون

برزین پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:16 ب.ظ http://ham-bahar.blogfa.com

سلام
جای بسی خوشحالی است که دوباره کتاب معرفی می کنید ما هم فعلا داریم آنها را یادداشت می کنیم تا ببینیم فرصتی برای خواندنش پیش می آید یا خیر .....
با نگاه جنسیتی به مسائل موافق نیستم چه زنانه باشد چه مردانه . آدمها تشکیل شده اند از زن و مرد ، هر رویداد و حادثه و اتفاقی را باید از منظری انسانی دید تا برداشتی واقعی داشته باشد . البته منظورم این کتاب نیست ها ! چون آن را نخوانده ام قضاوتی راجع به آن ندارم فعلا .
راستی پیشنهاد می کنم کتاب کالبد شکافی چهارانقلاب اثر کرین برینتون را هم نقد بکنید به درد این روزها می خورد !!

سلام
پشت سر زنانه می خواستم بنویسم اما نه فمینیستی... بعد دیدم بار خاصی پیدا می کند و بعد باید توضیح بدهم که فمینیسمی که اینجا منظورمه چیه! و الی آخر... این کتاب به نظرم در این قالب نمی گنجد...منظورم از زنانه همان است که با جملات بعدش نشان دادم یعنی زنان شخصیت های اصلی داستان هستند و راوی دانای کل محدود به ذهن این سه زن است و لذا رمان را زنانه عنوان کردم.
.....
باز هم فرزندی خورده شد و یاد برینتون افتادیم کتاب در انباری خانه است و ما اجاره یکساله مان دارد به سر می رسد و کرایه نمی کند که به سر وقت باز کردن برخی جعبه ها بروم! اما بله موافقم...کتاب خوبی است.
انقلاب ایران در دو حرکت هم بد نیست... اصولن آن پیران در خشت خام بین ام آرزوست.

پرویز جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:59 ق.ظ

نویسنده در زمینه داستان پردازی مهارت خوبی داشت و به همین خاطر داستان کشش داری بود. قصه هایی که زینیا سرهم می کند و همین که با هنرمندی قسمت های آسیب پذیر قربانی های خود را پیدا می کند و از همان جاها حمله می کند و اشتباه است اگر فکر کنیم قربانی ها حماقت کردند. به عنوان مثال خانم رز که سرنوشت دو دوستش را می داند و حتی به تونی که اولین قربانی است در مورد گذشته زینیا شرح و تفصیلات ارائه می کند به خاطر همین شیوه نفوذ شکست می خورد.
نکته دیگری که به ذهنم می رسد این بود که این زنان همه در زمان جنگ به دنیا آمده بودند در خانواده های از هم پاشیده و با تجربه های بد کودکی.
اسم کتاب را نپسندیدم و طرح جلدش هم بد بود.چی بود؟
رودخانه گنج هم جالب بود!
در مورد پایانش هم من نظر خاصی نداشتم.
برای من کتاب خوبی بود.

سلام دکترجان
بعضی اوقات می گفتم اینا رو از کجا درمیاره ولی اخرش رو می تونست بهتر دربیاره... این که کرز در شمع ببینه و این حرفا رو نپسندیدم که بماند.
این نقاط آسیب پذیر هم نکته ایست چون معمولن همون جاهایی است که خود آدم به عنوان نقطه قوت آن را می شناسد و یکی از محورهای اصلی داستان هم همین بود (تونی از مهارتش در مقاله نویسی و کرز از مهربانی و گیاه خواریش و رز از اعتماد به نفسش!)
والللا منم طرح جلد رو نگرفتم چی بود! این طرح جلد اونور ابی هم بود! ولی نچسبید...
بذارید به حساب غلط چاپی.

مهدی نادری نژاد جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:58 ب.ظ http://www.mehre8000.blogfa.com

سلام علیکم
تا بحال هر رمان پیشنهادی شما را خواندم برایم مثمر ثمر بوده است.
متشسکرم.

سلام برادر
خوشحالم که این گونه بوده است.

خزنده جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:36 ب.ظ http://limbo-lurker.blogfa.com/

"رمان زنانه" ای که نوشته بودید داشت مجابم می کرد که طرفش نرم. ولی با خوندن نکات تستی تون فکر می کنم مشتاق شدم که به دست بگیرمش! نکته هاتون در حد کتاب گاجه

از زمانی که رفتم نمایشگاه و کتاب بار کردم با خودم هنوز غیر از یه نمایشنامه ی 50 صفحه ای هیچی نخوندم. کی می رسه این انتخابات که همه بزنن تو سر و کله ی هم بکشن و کشته بشن من با خیال راحت یه گوشه بشینم کتابمو بخونم؟

سلام بر خزنده گرامی

این گاج خیلی با حال بود
......
من الان درگیر نوشتن این چند تا کتابی هستم که خوندم ...اینا رو که بنویسم و مغزم رو خلاص کنم دوباره خواندن رو شروع می کنم.
طرح خوبی است! اصن بهتر نیست همه بریزن سرمون و ما بریم توی زیرزمین خونه با چراغ قوه کتاب بخونیم و بعد از حمله هسته ای مثل اون فیلم لوک بسون بود(اسمش یادم نیست دو تا هنرپیشه هم بیشتر نداشت یا سه تا؟؟ اصن لوک بسون بود؟؟؟) بیایم بیرون با خیال راحت

مدادسیاه شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:47 ب.ظ

سلام
از اتوود تنها آدم کش کور را خوانده ام.
اتفاقا چند روز پیش دوستی خواندن عروس فریبکار را توصیه کرد. انگار باید خواندش.
نکات تستی جالب بودند.

سلام
آدمکش کور چطور بود؟ اون جایزه بوکر رو هم گرفته باید بهتر از این باشه
...
کلن تستی همیشه بهتر از تشریحی بوده

بی نام شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:59 ب.ظ http://7926062.persianblog.ir

جدن خوبه این؟ اخیرن اوضاع کتابیم خیلی داغون شده زیاد ارتباط برقرار نمی کنم با رمان ها. سراغ کلاسیک ها رفتم دوتا از بالزاک و داستایوسکی خوندم که همه هم به به چه چه میکردن در موردشون ولی نا امید شدم، یه اپسیلون از تصویر دوریان گری اسکار وایلد خوشم اومد. گمون می کنم جاز رو باید بخونم ... بعد از این 5-6 تایی که رو دستمه ... همینگوی و چخوف و علی محمد افغانی و چند تا دیگه ... فکر میکنم یه مرگیم هست

سلام
برای من پنجاه پنجاه بود. یعنی نه توصیه می کنم به شما و نه نهی می کنم...
ولی جاز اما یه چیزی بود که می تونم توصیه بکنم. برای تهیه اش به انتشاراتش زنگ بزنید.جای دیگه دنبالش نگردید.
در مورد کتاب هم من در سال یکی دو نوبت این حالت بهم دست میده. اینجور مواقع من جنایی می خونم!

هژیر شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:13 ب.ظ http://lost-freeway.blogsky.com/

سلام و درود. خسته نباشی. راستی امروز تولد «ریموند کارور» هستش. "راه های میان بر" و ...

سلام
چطوری رفیق
هوووم
ممنون

زنبور یکشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:13 ق.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

جالب بود. کلی آدم به خودش امیدوار میشه که فکر کنه مردخواری هم وجود داره!!!

سلام
این جلوه های زیبای فرهنگ غربی هنوز وارد مملکت ما نشده رفیق

مدادسیاه یکشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:12 ب.ظ

سلام دوباره
آدمکش کور را دوست داشتم. چیز زیادی از آن یادم نیست اما اینقدر یادم هست که بگویم داستان خوبی است.

سلام
می دونی بلافاصله چه کتابی به ذهنم رسید؟ پلی بر رودخانه درینا از ایو آندریچ... فقط یادمه که داستان مربوط به شهر کوچکی در بوسنی بود و اینا! ولی یادمه که خیلی خوشم اومده بود...بیشتر از بیست سال قبل...

منیر سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:09 ب.ظ http://dastnam.persianblog.ir/

سلام بر میله ی کم پیدا
خواندنی است !
میخوانمش ... سعی میکنم پیش از مرگ .
" هسته اش را انداختم دور " یعنی چی ؟ یعنی حرفشو قبول ندارید ؟
"پلیس ندیدند " اینجا یعنی چی ؟ یعنی پلیسای وطنی پریودترند؟
...
خورده شدن شوهر ترسی است که بدجوری زنان را خراب میکند
شاید زندگی را جنگ می بینند و شوهر را غنیمت .
شاید هم نه ...
من از طفلی اقایون این ترسها رو درک میکنم اما از زنها نه!
زنها بیشتر از اینها میبایست نترس باشند . این ترس در شأن زن نیست !
و خوب اشاره ای بود در این کتاب خواندنی : "شوهر خواری "
به من چسبید فکر کرده بودم خودم این ترکیب وصفی رو پیدا کردم اما گویا ...

سلام

...
یعنی بدجور ضربت زد! در ایام طفولیت ما این جور مواقع می گفتند: خوردی؟! هسته اش را تف کن... خواستم بگم که بعله
در مورد پلیس هم باید گفت که چندان الان موافق گفته ام نیستم چون من فقط پلیس وطنی دیده ام ولذا نباید مقایسه می کردم ولی در کلیات خواستم بگم قاعدتن وضعمان باید جوری باشد که بتوانیم بگوییم که بعله! پلیس ندیده اند!
...
در مورد مردخواران و مردخواری و اقسام آن یعنی شوهرخواری چه می توانم بگویم؟! حتا در مورد زن خواری... فقط برایم جالب بود همین بوخودا
بله گویا آسمان همه جا رنگ های آشنایی دارد.

مسعود والیزاده پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:42 ب.ظ http://ovays.blogfa.com

با احترام دعوتید به بحث های جامعه شناسی ادبیات و شعر و ... همچنین تبادل لینک [گل]

سلام

فرواک دوشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:42 ب.ظ http://farvak.persianblog.ir

سلام
با رمان زنانه کاملاً موافقم. زن های داستان رو دوست نداشتم. هیچ کدامشان را. هرچند هرکدوم از اون ها می تونست نماینده ی یکی از اقشار زنان جامعه باشه. با اینکه به اون سه زن خیانت شده هم موافق نیستم. چون در وهله ی اول خود اون سه زن هستند که به خودشان خیانت می کنند چون خصلت های مرد زندگی شان را می شناسند و دارند خودشان را گول می زنند. مثلاً تونی با اینکه همسرش بعد خیانت باهاش زندگی می کنه باز هم ازش مطمئن نیست.
راستش رو بگم اونقدرها برام کشش نداشت کتاب. کلاً آخرش رو می توانستم بعد خوندن فصل اول که حدوداً 50 صفحه ای بود، حدس بزنم. تکنیک ساده ای که یک داستان نویس مبتدی بخواد بنویسدش با سه شخصیت اصلی. فصل اول مقدمه و معرفی و ورود به داستان، فصل دو، سه، چهار هرکدام از آن سه شخصیت محوری. و بالاخره فصل آخر بازگشت به فصل اول و نتیجه گیری و پایان بندی.

سلام
زن های داستان یه جورایی گاهی روی اعصاب می روند که چرا اینقدر راحت دچار اشتباه می شوند اما این مختص زنان نیست ... نمونه عالی مردانش جایی است که وست از زینیا و سردمزاجی اش می گوید! آنجا مشخص می شود که چگونه تمام آن مدت آلت دست بوده است...میچ و بیلی هم که جای خود دارند.
تا حدودی موافقم ولی معتقدم یکی دو سطح فراتر از کتابهای عامه پسند معمول است.
ممنون

مسعود جمعه 17 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:53 ق.ظ

باید بگم که به نظرم تو بهترین قسمتهای کتاب رو گلچین کردی و اینها ویترین خوبی برای این کتاب نیست! اگر ناشر بودی این ویترین خوبی بود ولی مخاطبان تو بر اساس این ویترین ممکن است (حالا گیریم کم درصد!) تصمیم بگیرند پس بهتر است که جاهای مزخرف را هم در این ویترین بگذاری تا تعادل ایجاد شود و مخاطب به اشتباه نیافتد.
به نظر من این کتاب در سطح کتاب های عامه پسند بود و نفهمیدم منظورت از یکی دو سطح بالاتر چیست؟ (کسی هم نپرسید ازت شاید همه می دونند اما من نمی دونم)
در تعجبم که چرا این کتاب در لیست 1001 کتاب است خداوکیلی لیاقتش رو داشت؟ برای این که راحتت کنم در جواب دادن مصداقی می پرسم این کتاب در لیست هست و کوری ساراماگو نیست تو بودی کدوم رو انتخاب می کردی؟

سلام
این پیشنهادت معرکه است...حتمن به کار خواهم بست. تا اونجایی که بتونم. البته در لحنم نشان داده ام که کتاب پنجاه پنجاهی است و سرگرم کننده و اینا و البته هنوزم معتقدم یکی دو سطح از عامه پسند بالاتر است!
اول باید می پرسیدی عامه پسند چیست؟؟
منظورم این رمان های سطحی درپیتی است
یکی دو سطح بالاتر یعنی:
شخصیت پردازی مناسب دارد.
سوتی ندارد.
روان شخصیت هایش را به خوبی می کاود.
............
بدون هیچ تردیدی کوری را انتخاب می کردم. اصن همین شازده احتجاب رو انتخاب می کردم. حتا همین ترس و لرز ساعدی که تا دقایقی دیگر می گذارم را انتخاب می کردم.
ولی فکر کنم لیستی با این وسعت باید همه علایق را تحت پوشش قرار دهد نه فقط من و تو را... اوکی؟

فرنوش یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 03:34 ق.ظ

من این کتاب رو جدیدا خوندم
تقریبا صد صفحه ی اول کتاب چندان جذاب نبود ولی بعد که فلش بک میزنه به زندگی هر کدوم از شخصیت های داستان جالب میشه.
به عقیده ی من هر سه زن چوب ابراز علاقه ی بدون انتظار و چشم داشت به مردشون رو خوردند و به دلیل خلاهای عاطفی و روحی که از دوران کودکی با اونها همچنان مونده بود نمیتونستند احساس واقعیشون رو به زبان بیارن

سلام
بله...کتاب پرکششی بود. با نگاهی زنانه و شخصیت‌پردازی مناسب. گاهی نگاه زنانه خون آدم پایین می‌آید و باید خیلی زود به داد خودمان برسیم.
شخصیت‌های این داستان دقیقن از جایی ضربه می‌خوردند که فکر می‌کردند نقطه قوت‌شان است و در این قضیه نکته‌ها نهفته است.
ممنون از کامنت‌تان.

... پنج‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1397 ساعت 12:20 ق.ظ

حس وحالی که این کتاب به آدم میده، یه جور خاص و متفاوتیه. تو براحتی میتونی سیر داستان و انتهاشو حدس بزنی ولی دوست داری کتاب همچنان ادامه پیدا کنه و از اتفاقای روزانه شخصیتا، از حوادث گذشته شون و از نگاه کردن به صحنه های تکراری از دید هر کدوم از اونا لذت ببری. شخصیتا از زمان ما عقبن و شاید بهمین خاطر به حال و هوای جهان سومی ما نزدیکتر! توی برخورد توی هتل با زینیا بطرز باورنکردنی ای خنگ میشن، ولی با وجود ناسازگاری نسبی واکنششون با عقل سلیم، انگیزه ادامه دادن کم نمیشه و تو هرجوری که شده کارشونو به ویژگیای شخصیتیشون ربط میدی! بهترین تشبیه من برای خوندن این داستان، شنیدن تعریفا و قصه های مامانبزرگا از زندگیشونه، لذت بخش و خسته نکننده:) لذت وقت گذروندن با شخصیتایی که کتاب اونا رو عمیقا بهت شناسونده.

سلام دوست عزیز
ممنون از به اشتراک گذاشتن نظرتان
داستانهایی که ما را از جایی که هستیم می کنند و با خود همراه می کنند (همانند همان افسانه ها و قصه های مادربزرگها) از ملزومات زندگی ما هستند. ما نیاز به این داستانها داریم و به همین خاطر از آن لذت می بریم.
سالها از خواندن این کتاب می گذرد اما هنوز یادم هست که موقع خواندنش چه لذتی بردم. پس از خواندن این کتاب دو کتاب دیگر از همین نویسنده خریده و در کتابخانه گذاشته ام امیدوارم امسال فرصت کنم و دوباره از اتوود کتابی را بخوانم: آدمکش کور یا چشم گربه

bahar جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 04:59 ب.ظ

یه چند روزی تا عید ۱۴۰۱ مونده،بیشتر کامنتا برا ۷،۸ سال پیشه.دارم ب این فکر میکنم ک چقدر خوبه این امکان کامنت گذاشتن ،بعد سال ها حرفات هنوز هست ،تو واقعیت هم همینه ولی بیشتر اثر حرفا میمونه تا خوشون.
بعضی از کامنتا لحن و متن جالبی داشتن.
راستی چجوری میشه تو یه هفته یه کتاب ۷۰۰ صفحه ای رو خوند؟

سلام
پیشاپیش عید تان مبارک
خیلی این ماندگاری حرفها جالبه... گاهی آدم از خواندن نوشته های خودش هم دچار حیرت می شود بعد از گذشت سالها...
یک کتاب ۷۰۰ صفحه ای رو در طول یک هفته با روزی صد صفحه میشه خوند اگر کتاب جذب کنه آدم رو سریع تر هم میشه خوند

کیمیا شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 02:42 ق.ظ

نقد عروس فریبکار رو سرچ کردم و دیدم کتاب رو ده سال پیش معرفی کردید

سلام

آره خیلی سال گذشته است... اون موقع اوایل دوران وبلاگ نویسی بود و هنوز کمی خام می‌نوشتم! البته این به معنای این نیست که الان پخته شدم ولی به هر حال تغییراتی داشتم.
الان در حال نوشتن در مورد آدمکش کور هستم که قطعاً کاری بهتر از عروس فریبکار است.

کیمیا شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 02:49 ق.ظ

امیدوارم تمام دوستانی که سال ۹۲ کامنت گذاشتن ،حالشون خوب باشه و هنوزم از کتاب خواندن لذت ببرن...❤️

واقعاً من هم امیدوارم اینگونه باشند
چندتاشون خارج از کشورند و چندتاشون هم کلاً دیگه ازشون خبری ندارم و برخی هنوز هستند.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد