میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

دلقک خوب

اول مسیر است و ماشین مسافرکشی جلوی پایم ترمز می زند. از موی سفید راننده مشخص است که حکماً بازنشسته ایست که دارد از این راه کمک خرجی تهیه می کند. از همین ابتدا شروع می کند به نک و نال های زیر لبی که چرا در ابتدای مسیر فقط دو مسافر به تورش خورده است... از سمت راست با سرعت کمی می راند تا مبادا مسافری را از دست بدهد. آفتاب سوزنده و داغ است و خبری از کولر نیست.

بیست متر جلوتر مردی از پیاده رو وارد خیابان می شود و یکی دو متری عرض خیابان را طی می کند و بعد از لختی درنگ قدمی به عقب برمی دارد...آشکارا مشخص است که قصد عبور از عرض خیابان را دارد. راننده در این بیست متر سه بار بوق می زند و مرد سه بار کله اش را به سمت بالا حرکت می دهد... راننده بی خیال نمی شود و با کم کردن سرعت به سمت مرد متمایل می شود و مرد مجبور می شود یک قدم دیگر به عقب برود!

چند متر جلوتر زنی بین دو اتوموبیلی که کنار خیابان پارک شده اند ایستاده است و پشتش به ماست...راننده سه بار بوق می زند...زن حرکتی نمی کند...راننده در موازات زن می ایستد و مقصدش را فریاد می زند...زن حرکتی نمی کند و راننده با عصبانیت حرکت می کند!!

چند متر جلوتر دو جوان زیر درختی در پیاده رو در حال چرت زدن هستند. راننده چند بار بوق را به صدا در می آورد به این امید که شاید این جوانان ظرفیت را تکمیل کنند...

صد متر جلوتر دختر جوانی از اتوموبیلش پیاده می شود و در را قفل می کند و به سمت مخالف می چرخد...راننده باز هم بوق را به صدا در می آورد و...

از ابتدای مسیر تا انتها بوق های فراوانی زده می شود اما دریغ از یک مسافر...البته مسافر هست اما نصیب راننده ما نمی شود و علتش هم نامشخص نیست!!

یاد هانس شنیر می افتم و جایی که پدرش را از تصمیمش مبنی بر دلقک شدن آگاه می کند و پدر کارخانه دار و مایه دارش بعد از لختی درنگ (قریب به مضمون و با اتکا به ذهن مغشوش من! ) می گوید اشکالی ندارد اما اگر می خواهی دلقک شوی سعی کن دلقک خوبی بشوی.

.

پ ن 1: هنوز کارتن های کتاب باز نشده است و طبیعتاً وقتی هنوز لوسترها نصب نشده اند اگر به سراغ چیز دیگری بروی گاف بزرگی داده ای...

پ ن 2: تازه دیروز بعد از یک هفته تلفن وصل شد و اگر بلافاصله اقدام به وصل اینترنت کنی گاف بزرگی داده ای...

پ ن 3: خوشبختانه! در حالی که یک پای من در کرج بابت تعمیرات و رنگ آمیزی خانه قبلی است و پای دیگرم درتهران بابت کارهای موجود در خانه فعلی و پای سوم در محل کار که از اتفاق وسط همون مسیره!! ، لوله آب خانه مادر نشت کرده است و سقف را ترکانده و کلی خسارت و مشغولیات! به بار آورده است و در نتیجه پای چهارم هم اونجا گیر...دیگه رسماً رفتم قاطی چارپایان...حالا همه اینها به روی هم سبب شده است که فرصتی برای دادن گاف فراهم نگردد!... البته به قول رفیقمون هاینریش بل اگر می خواهی چهارپا بشوی سعی کن چهارپای خوبی بشوی!

پ ن 4: تا قبل از این جابجایی به دلیل استفاده از مترو یک ساعت فیکس برای مطالعه روزانه داشتم اما حالا وقت را باید از کجا فراهم کنم؟... نگران نیستم ...بالاخره راهش پیدا می شود.

پ ن 5: فعلاً انتخابات برگزار کنیم بلکه فشار از پایین فراهم شود تا بعد... به دلیل این که 4 عنوان کتاب از نوشتن عقب هستم گزینه های پیش رو همگی تقریباً از کلفت سانان انتخاب شده اند!!

1) امید  آندره مالرو  (ترجمه رضا سید حسینی ، انتشارات خوارزمی، 567صفحه )

2) تسلی ناپذیر کازوئو ایشی گورو (ترجمه سهیل سمی ، نشر ققنوس ، 736 صفحه)

3) عروس فریبکار  مارگارت اتوود (ترجمه شهین آسایش ، نشر ققنوس ، 702 صفحه)

4) کوزه بشکسته  مسعود بهنود  (نشر علم ، 400 صفحه ، هدیه تولد )

5) گفتگو در کاتدرال  بارگاس یوسا (ترجمه عبداله کوثری ، نشر لوح فکر ، 704 صفحه)

نظرات 31 + ارسال نظر
که یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:40 ب.ظ

من به 5 رای می دم و هیچ دلیل خاصی برای این کارم ندارم!

از قضا منم درحال اسباب کشی ام و به طور کاملن اتفاقی درک می کنم که چی می کشین! جاتونم خالی دیروز به شخصه و به اتفاق یکی از دوستان خونۀ جدید رو نقاشی کردیم و البته که خیلی خوش گذشت اما پیرم در اومد!!!!

سلام
خسته نباشین من الان بهمن سفید می کشم واقعاً سخته...سقفم رنگ زدید؟
........
یوسا 1
ممنون

آنا دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:28 ق.ظ

کوزه بشکسته بهنود

سلام
بهنود 1
ممنون

wص.ش دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:03 ق.ظ

خدا قوت!!!!!!!!!
منهم 5! یوسا را دوست می داریم البته یواشکی می گم که کازو ایشی جان نفهمه

سلام
سلامت باشی جوون
کازو هم کارش درسته اما
یوسا 2
ممنون

که دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:24 ب.ظ

بلی سقف رو هم رنگ زدیم! خدا پدر و مادر کسی که رنگ زدن غلتکی رو اختراع کرد بیامرزه!
ای آقا ! کار ما از کشیدن گذشته! تازه بهمن هم که گیرمون نمیاد، هی جوونی!

سلام
ما که اونو فقط شنیدیم خودمون امتحان نکردیم اما خدا بیامرزدش!
ای بابا... به قول معروف... ما هنوز از بهمنی که پدرانمان روشن کردند می کشیم

بونو دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:28 ب.ظ http://filmfan.blogfa.com/

سلام
گزینه 5 رو انتخاب می کنم چون تعلق خاطر به یوسا دارم بشرطی نسخه کم ممیزی رو داشته باشی

سلام
ای وای بر من...نسخه کمتر ممیزی شده!!! ؟ همینی که در بازار هست رو دارم...
یوسا 3
ممنون

محمد رضا ابراهیمی سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:26 ق.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام
خسته نباشی
مسعود بهنود رو دوست دارم. فلذا کتابشو

سلام زنبور جان
سلامت باشی
بهنود 2
ممنون

پیانیست سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:13 ق.ظ

که جونم نکش تو رو خدا. هیچ کس نکشه. تفهیمه الان؟
خسته نباشید. کتاب خوندن آقایون که خانوما رو بیچاره کرده. از بس در این زمینه (فرار از مسوولیت های محوله)حساسیت وجود داره دیگه غذا خوردنشونم گاف تشخیص داده میشه.
این راننده هه چش بوده بیچاره؟ چرا همه اش اشتباهی بوق میزده؟

سلام
مفهوم بود ولی آخه... چشم...به خاطر شما و بامداد و باران و باقی گل ها من تا یک ساعت دیگه نمی کشم...
همین دیگه همه چی گافه... آقایون مجرد دقت کنند
و اما راننده که اصل ماجرا بود... چه قدر ناله می کرد اما کارش رو درست انجام نمی داد...آنقدر خودش رو مشغول نامسافران می کرد که مسافرکشان دیگر همه مسافران واقعی را شکار می کردند!! یعنی برای کسایی بوق می زد که عقل جن هم نمی رسید همچین چیزی... واقعاً مسافرکش افتضاحی بود...و فقط نق می زد!

اسکندری سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:02 ب.ظ

سلام حسین آقا .هنوز پس لرزه های اسباب کشی تموم نشده؟! هنوز مونده تا هزار پا شین .تو این بلبشو هنوز میل به کتاب خونی دارید یعنی هنوز امید دارید منم امید مالرو رو پیشنهاد میدم بلکه نورش به مام برسه.

سلام
فکر کنم حداقل یک ماه پس لرزه داشته باشه
آخ جون امید
مالرو 1
ممنون

شمعدانی سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:46 ب.ظ

سلام پسرشجاع
قصدجسارت به آقایون روندارم ولی کمترپسرایی مثل شماپیدامیشن که به چهارکارپردردسرهمزمان رسیدگی کنن به اضافه رسیدگی به وبلاگ وکامنتها...
.
.
به هرحال ماشالله به انرژی ولیاقتتون
اگه هرپنج کتابرودراختیارداشتم قطعامیرفتم سراغ (تسلی ناپذیر)

سلام بر شمعدانی عزیز
پسر که هچ شاید مردانی پیدا شوند در سرزمین پارس با اون مشخصات


آهان اینم یک رای جدید
ایشی گورو 1
ممنون

مدادسیاه سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:28 ب.ظ

درود بر میله بدون پرجم
میله جان گفتگو در کاتدرال از نظر ساختار روایی یکی از دشوارترین و به نظر من جذاب ترین داستانها است.
چندی پیش به دوستی می گفتم پس از خواندن گفتگو در کاتدرال مثل این است که اورست را فتح کرده ای.

گفتگو در کاترال اولین نوشته من در مداد سیاه و راستش دلیل راه انداختن آن( پس از نوبل گرفتن یوسا) است.

سلام بر مداد عزیز
یعنی الان به قیافه من می خوره برم سراغ یه ساختار پیچیده روایی؟! بابا انصافتون رو شکر همین نوشتن مطلب در مورد پوست انداختن کم از فتح K2 نیست به میلا قسم اما به واقع که اینم علیرغم ساختار پیچیده اش خیلی جذاب بود...
ولی خب ...ما زنده از آنیم که آرام نگیریم... اورست ما داریم میاییم...
ممنون
یوسا 4

درخت ابدی چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:21 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
من کاملا غریزی این‌جور راننده‌ها رو تشخیص می‌دم و سوار نمی‌شم. بعضیاشونم خیلی باحالن. تو یه مسیری رو می‌گی و اون جای دیگه‌ای رو می‌گه. بگو آخه لامصب به من چه که مسیرت کجاست!
من خودم نمی‌رسم مشارکت کنم، ولی پیشنهاد می‌کنم دوستان طولانی‌ترینش رو بخونن: شماره‌ی 2

سلام
جالبیش این بود که اواخر مسیر از ته دل و با آه بلندی گفت یا مولا علی!! یعنی کاریکاتوری بود این آدم... طرف از تاکسی پیاده شده جلوتر، و مسیر هم مستقیمه یعنی به هیچ عنوان امکان نداره که دوباره بخواد سوار تاکسی بشه اما این جلوش ایست کامل می کرد و بوق و اعلام مسیر!!!
نوبری بود ...
از اتفاق دیروز سوار یه دونه دیگه شدم که عکس قضیه بود از دور تشخیص می داد برای کی باید سرعت کم کنه...یه دونه هم خطا نکرد...
............
ممنون که به فکر مایی
ایشی گورو 2

http://khaneipedar.persianblog.ir/ چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:44 ق.ظ http://khaneipedar.persianblog.ir/

مسعود بهنود

********
راستی منزل نو و مشغله های نو به نو مبارک

سلام
ممنون...امیدوارم به این مشغله ها دچار نشوید
بهنود 3

فرواک چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:31 ق.ظ http://farvak.persianblog.ir

سلام
اگه همچین راننده ای نصیبم شه، فوری پیاده می شم. پیاده رفتن رو به این جور راننده ها ترجیح می دم. تاکسی های قراضه و ون ها رو هم همین طور سوار نمی شم.
......
از این پنج گزینه سه تا رو دارم و نخوندم، اما بعد سیصد صفحه خوندن و رها کردن پوست انداختن حوصله ی سخت خوانی ندارم.

سلام
فکر نکنم من توی اون گرما و با اون مسیر طولانی پیاده رفتن یا حتا تعویض ماشین رو ترجیح بدم...ترجیح می دم ذهنم رو مشغول کنم...
فکر کنم امید و کوزه و عروس ساده تر باشند... رای چی شد بالاخره؟

حسین(گیلانی) چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:31 ق.ظ

سلام علیکم
چون خیلی در مورد گزینه 2 و 3 آگاهی ندارم بی خیالشون می شم
و اما بعد:
1. امید
2. کوزه
3. گفتگو در...

سلام
ممنون حسین جان... یک رای مورد قبول واقع شد!
امید 2

مرمر چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:06 ب.ظ http://freevar.persianblog.ir

مرده این گافها هستم:)) چه مرد خوبی هستید شما .. و البته چه خانوم با قدرتی دارید خوشمان آمد:))))

و اما دلم برای راننده سوخت! از بیچارگیست این دلقک شدنها

سلام
آواز دهل شنیدن از دور خوشست!
باز هم همین طور!
و دقیقاً باز هم!
رای چی شد؟!!

نسرین چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:18 ب.ظ http://mayvane.blogfa.com


سلام
گفتگو در کاتدرال.
از اسباب کشی درد ناکتر و مزخرفتر نیست. همچین که نحسی سیزده بار اسباب کشی را رد کردیم شکر خدا مستقر شدیم. همین حالا هم وقتی وانتی یا نیسانی می بینم که اثاث اینور و اونور می برن جیگرم میسوزه.
ایشاللا که بزودی صابخونه بشی جان برادر.

سلام
بیش از سیزده بار!!؟؟ استخوان عالی مستدام
واقعاً امیدوار کننده است این آمار... من تازه دو بار رو سپری کردم... فکر می کردم بار سوم چهارم دعوت دوستان اون طرف (حق!) رو لبیک میگم ...
ممنون از آرزویتان
یوسا 5
ممنون

مهرگان چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:25 ب.ظ http://mehraeen.blogsky.com

سلام

وای!مردم از خنده! منم مثل فرواک پیاده میشم. کرایه رو هم تمام و کمال پرداخت میکنم و همون اول پیاده میشم چون حوصله و اعصاب حرص خوردن ندارم!


گویا اینجا بین حضرات متاهل ذکور اشاراتی رد و بدل شد . خیالتان راحت باشد هیشکی هم شک نکرد!

چون هیچ کدام ازین کتابها را ندارم فرقی نمیکند زودتر رای گیری کنید بلکه ما هم توانستیم تهیه و مشارکت نماییم!

سلام
من از این به بعد میپرسم:آقا ببخشید شما آدم غرغرو و اعصاب خوردکنی هستید؟...نه... آهان خیالم راحت شد...ممنون!!
ما غیر پولدارها باید بمونیم توی ماشین و بسازیم چاره ای نیست
اینجا؟؟ پست قبل رو می فرمایید دیگه؟ کلاً پنش تا دونه (پنج نه ها پنش) مرد متاهل وبلاگ نویس هست توی مجازآباد ببینم نسلشون مثل دایناسورا منقرض میشه یا نه!
رای بدهید فرق دارد...خیلی هم فرق دارد... پس فردا چیزی رای میاورد که در هنگام مشارکت زمین و زمان را گاز می گیرید که ای بخت نامراد چرا رای ندادم...
رای بدهید

سوفیا-آهنات پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:58 ب.ظ http://allethiayehich.blogfa.com

salam bar mileye asbabkeshi shode in dokhtare bargashte
mamnun ke pakesh nakarde budid

سلام
رسیدن به خیر
شما کثیر الرفت و برگشت هستید!

محیا پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:53 ب.ظ http://darjaryan.blogfa.com

اولا : باعث شرمندگی که من هیچ کدوم این 5 گزینه رو نخوندم
هر کدوم رای اورد خبر بدین منم بخونم
ثانیا: آقا جدی راست میگن این آقای بل
ثالثا: انقدر بدم میاد از این راننده های بوق بوقی!

سلام
والللا چرا باعث شرمندگی؟ خود من هم هیشکدوم رو نخوندم...مهم اینه که قراره بخونیم... حالا هم بد نیست که یه بررسی بکنید ببینید کدوم بیشتر باب میل است و به همون رای بدهید که خلاصه ثواب دارد...و البته بعد از اتمام رای گیری هر کدوم رای آورد منتخب همه است!
بل آدم راستگوییه...
روی اعصابند...
ممنون از حضورتان

فرزانه جمعه 30 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:09 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
حتی نقلش هم آدم را کلافه می کند یکی سوار کتاب رانه می شود یکی هم سوار چنین اعجوبه ای
دایره قسمت و این حرفاست لابد . ولی نه آقا بعد این قبل سوار شدن یک تست میله ای از راننده بگیرین در دو ثانیه

در مورد اون گاف ها هم دردیم !

علی ایحال الان به امید نیاز مندیم ...پس امید آندره مالرو

سلام
این دیگه از خوش شانسی آدماست
جالب بود که در نشریه ای یکی دو روز پیش مصاحبه ای با اون کتابران انجام شده بود...
بیشتر مواقع مسافر چندان حق انتخاب ندارد... گرما و آفتاب و شلوغی و کمبود وقت و ...همه در کنار هم کاری می کند که بالغ آدم می گه: مجبورم، می فهمی!؟ مجبورم...
امید 3
ممنون

پری ماه شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:38 ق.ظ http://azdelbekaghaz.persianblog.ir/

سلام
امید!

سلام
ممنون از حضور و رایتان
امید 4

هژیر شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:27 ق.ظ http://hiv5000.blogfa.com/

سلام.خسته نباشید. راجع به کتاب ها کمی بیشتر وقت بده.

سلام
حتماً
حداقل تا دو سه روز دیگه و شایدم بیشتر انتخابات پابرجاست...

پرنیان شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:19 ب.ظ

سلام
من هر وقت سوار تاکسی بشم و مسافر به تورش نخوره عذاب وجدان میگیرم !
ضمنا این پاهای اضافه رو از کجا پیدا می کنین؟ گاهی وقتها خیلی لازمه ؟!

سلام
منم ناراحت میشم...اما استثنائاً واسه این هموطنمون ناراحت نشدم
خودشون میارن پیوند می زنن

قصه گو شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:32 ب.ظ http://khalvat11.blogfa.com/

من به بهانه این که کارتن های کتاب خیلی جلوی دست و پا رو گرفته اونها رو اول باز کردم. البته بعد از باز کردن کارتن های مربوط به آشپزخونه.
من به ۵ رای می دم چون می خوام بیشتر با یوسا آشنا بشم (البته به این معنی نیست که با اون ۴ تا دیگه آشنام ها)

سلام
آخه من کارتن های کتاب رو قبل از روز اسباب کشی به انباری خونه جدید انتقال دادم تا از کنایات به دور باشم! و از طرفی از اشغال فضا در خانه جدید که سی چهل متر کوچکتر است جلوگیری کنم...قرار هم نیست همه کتابها رو بیارم بالا...یعنی جا هم نیست که بیارم...
یوسا 6

ممنون

فرواک یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:09 ب.ظ http://farvak.persianblog.ir

سلام دوباره
این جور شخصیتا ملموسند و با یکم چاشنی تخیل می شه به راحتی ساختشون. این قدر خودتونو اذیت نکنید.
رهبرا هم رای می دن دیگه نه؟ همون رای خودتون.

سلام

....
پوست خربزه زیر پای ما نگذارید ما همینجوری تلو تلو می خوریم من توصیه می کنم خودتان رای بدهید یادمه شما طرفدار ایرانی خوندن بودید امسال هم سال تولید ملی است ها

دایناسور دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:56 ق.ظ

سلام
کجایی اخوی؟
ناخنهات بلند نشدند یا اینکه دستت تو کوزه نشکسته گیره؟

سلام
می خواستم تا امروز حتماً پست مربوط به پوست انداختن رو آماده کنم که نشد... فکر کنم امروز بشینم یه چیزی بنویسم که تا دو سه روز دیگه اونو آماده اش کنم... خیلی دارم بدقول میشم...شرمنده...
ناخنها اتفاقاً بلند شدند...به اون اندازه ای که بابتش توی مدرسه کتک می خوردیم رسیدند
الان یه رای به حساب بهنود بگذارم دیگه رفیق! نه؟؟
بهنود 4
ممنون

فرواک دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:40 ق.ظ http://farvak.persianblog.ir

سلام چندباره
این جوابتون حرف داره ها زیاااد. مثل حرف رهبرا می مونه. پس بی بروبرگرد بهنود.
نه تو رو خدا. پای سال تولید ملی رو وسط نکشین که حاشیه ش (کتاب و نویسنده هاش) بدجور حال آدمو به هم می زنه.

سلام

بهنود 5
ممنون

هژیر دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:29 ب.ظ http://hiv5000.blogfa.com/

از ریموند کارور توی وبلاگت خبری نیست.گویا از قلم افتاده.

سلام
از خیلی ها خبری نیست!
بضاعت و وقت و اینا کمه...ولی سعی می کنم حتماً در آینده تکمیل تر بشوم... ممنون از یاداوری و دقت نظرت...

ایوا داوران شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:19 ب.ظ http://evadavaran.blogfa.com

هنوز میشه رای داد؟ من به گفتگو در کاتدرال رای میدم

سلام
بله می شود...فکر کنم تا دو سه روز دیگر حداقل (یعنی تا وقتی که قسمت دوم پوست انداختن را بگذارم) انتخابات ادامه دارد...
یوسا 7
(به من هم رحم کنید... به کتابهای ساده تر رای بدهید پوستم کنده شد

پری ماه یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:36 ق.ظ http://azdelbekaghaz.persianblog.ir/

سلام. نتیجه ی انتخابات معلوم نشد؟ بعد که معلوم شد باید چی کار کنیم؟(قطعن، منظورم بعد از خوندن کتاب منتخبه!)

سلام
همانطور که در پی نوشت مطلب جدید اشاره کردم تا نوشتن قسمت دوم پوست انداختن انتخابات ادامه دارد...یعنی تا دو سه روز دیگر...
بعد از اعلام نتایجمی توانیم همزمان کتاب را بخوانیم و تبادل نظر کنیم در هنگام خواندن و بعد هم در موقع نوشتن مطلب... به خصوص در کامنتدونی...و قتی دو یا سه نفر همزمان بخوانیم می توانیم از هم چیز یاد بگیریم و حس نکنیم که داریم با دیوار دیالوگ می کنیم

نِد نیک دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:39 ب.ظ http://blue-sky.persianblog.ir

عجب راننده مسخره ای بوده
نمی دونین چقدر خندیدم وقتی درباره 4 پایتان می نوشتین

سلام
نوش جان

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد