میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

آب بابا ارباب گاوینو لدا

 

 

 

 

گاوینو, پسری که به تازگی وارد شش سالگی شده است به مدرسه می رود اما پس از مدت کوتاهی ,پدرش که دهقانی مستبد است به مدرسه می آید و او را از کلاس خارج می کند و با خودش به ییلاق می برد, جایی که زمین کشاورزی پدر و چراگاه گوسفندان آنهاست.گاوینو علیرغم سن کمش باید از گوسفندان در مقابل دزدان مراقبت کند و همچنین مواظب باشد تا گله های همسایه وارد مرتع آنها نشود تا پدر بتواند به امور کشاورزی برسد. توجیه پدر برای این کار , سختی زندگی و درآمد ناچیز آنهاست و گاوینو با این کار , مانع از مرگ خواهران و برادران کوچکترش از گرسنگی می شود. اوایل پدر او را زود به زود به خانه بر می گرداند یا زیبایی های طبیعت را به او نشان می دهد اما بعد از کمرنگ شدن این جاذبه ها ,گاوینو دچار احساس دلتنگی و ترس و تنهایی می شود و می خواهد هرطور شده به خانه بازگردد. لذا پدر به روشهای تربیتی خشن رو می آورد...

این داستان شرح خاطرات سالهای کودکی تا اوایل جوانی گاوینو و بیان رفتارهای خشن پدر و تلاش های پسر برای رهایی از این وضعیت است.

وجه تسمیه عنوان کتاب

همانگونه که از عنوان اصلی کتاب برمی آید می بایست نام کتاب چیزی شبیه به پدرسالار باشد (و فیلمی که برادران تاویانی بر اساس این کتاب ساختند با عنوان پدرسالار نمایش داده شد) اما نام کتاب بر اساس سلیقه ناشر یا مترجم و یا به دلایلی...تغییر داده شده است. اسم جدید بر اساس نقش ارباب گونه ای که پدر در خانواده دارد انتخاب شده است.در جایی از داستان می بینیم که گاوینوی خردسال برخی روزها تنها در ییلاق می ماند درحالیکه فقط یک سگ با اوست و همین سگ وقتی آمدن پدر را احساس می کند شروع به دم تکان دادن و ...می کند:

جست و خیزهای شادمانه و دست لیسیدن هایش به من می گفت که باید هر دو با هم برای آمدن بابا, ارباب و نان شادی کنیم.

برداشت هایم از داستان و حواشی آن

نویسنده ,داستان را بر اساس زندگی واقعی خود نگاشته است و می تواند به عنوان یک تک نگاری در دو موضوع مورد استفاده قرار گیرد: 1- سیستم پدرسالارانه 2- فرهنگ دهقانی

در خصوص این دو مورد در ادامه مطلب خواهم نوشت. البته این نکته قابل توجه است که در برخی موارد , نویسنده با توجه به خشم و کینه ای که نسبت به پدر دارد , گاهی زیاده روی می کند که طبیعی و قابل چشم پوشی است اما در دو سه مورد تحت تاثیر جو چپ گرایانه زمان نگارش داستان , تحلیل های به زعم من سطحی نگرانه ای ارائه می دهد (مثلاً تلاشش برای چسباندن صفت بورژوا به پدر در صفحه 156... یا این که در ص162 رفتن خانواده را به ییلاق واکنده شدن از "تاریخ"!! عنوان می کند...) که خوشبختانه تعدادشان خیلی کم است.

***

با توجه به این که نویسنده تا اوایل سنین جوانی (20 سالگی) بی سواد بوده است, نوشتن این کتاب کار بزرگی تلقی شده و می شود (دقت کنیم که گاوینو لدا در جزیره ساردنی در جنوب ایتالیا به دنیا آمده است و با توجه به تفاوت زبانی مردم آن منطقه و مدرسه نرفتن , او حتا در زمان سربازی متوجه صحبت های افسران و... نمی شده است). بخشی از موفقیت های کتاب هم ناشی از همین امر است.نیمه اول کتاب به نظر من جذابیت و رنگ و لعاب خوبی دارد اما در نیمه دوم به تدریج کمی رنگ و رو رفته می شود. ترجمه فارسی آن را مرحوم مهدی سحابی انجام داده است که ترجمه قابل قبولی است. بخش هایی از کتاب (هرچند خیلی اندک) که به روابط زناشویی روستاییان تعلق دارد به زیور "..." آراسته شده است.(البته نه به اعصاب خورد کنی پخش های مستقیم فوتبال در این شب ها!!)

.

مشخصات کتاب من: نشر مرکز , چاپ اول 1381, 2200 نسخه, 300 صفحه, 2150 تومان , ویرایش دوم (این کتاب با همین ترجمه در سال 1366 توسط انتشارات کتابسرای بابل چاپ شده است)

.

لینک صوتی دو صفحه اول داستان

سیستم پدرسالارانه

خانواده ای که در آن پدر از همسر و فرزندانش فقط انتظار اطاعت و تبعیت دارد را خوانده پدر سالار می گوئیم. در این سیستم بین پدر و باقی افراد یک رابطه عمودی و یک طرفه (از بالا به پایین) شکل می گیرد که در جوامع سنتی از طرف سنت های جامعه نیز تایید و تقویت می شود.

مولفه هایی که می توان با توجه به این داستان برای توضیح این سیستم برشمرد بدین شرح است:

1- حق مالکیت بر فرزند: پدر با توجه به اینکه طبیعتاً خود را خالق فرزند می داند و همچنین با توجه به این که تامین آب و نان خانواده را به عهده دارد کاملاً مستعد احساس مالکیت بر اعضای خانواده است. در مواردی این جمله از زبان پدر این داستان نقل می شود که: پسر خودم است... و بر این اساس خود را محق می داند که هر تصمیمی را برای او بگیرد. در این حالت پدر , نقش ارباب را به خود می گیرد.

2- اراده مطلقه پدر: او تحمل شنیدن کلمه "نه" و یا نافرمانی را ندارد و در صورت بروز این حالت به شدت با آن برخورد می نماید که در جای جای این کتاب موارد آن را می بینیم و گاه با چنان شدتی برخورد می کند که خواننده را به تعجب وا می دارد.

جالب آن که وقتی گاوینو وارد ارتش می شود و تنها کلمات ایتالیایی که بلد است "بله سرکار" و "نه سرکار" است و نمی داند که آنها را کجا به کار ببرد و کم کم به این نتیجه می رسد که در همه موارد بگوید "بله سرکار"... اراده مطلقه فقط تایید را بر می تابد حتا اگر نابجا و مضحک باشد!

3- خشونت آشکار و نهان:در این داستان هر چه هست خشونت آشکار است ; مثلاً پدر برای این که ترس گاوینو را از مار بریزاند , بار اولی که پسر مار را می بیند و می ترسد چنان کتکی به او می زند که ترس از کتک پدر از ترس مار افزون می شود و در نتیجه دیگر غلط بکند از مار بترسد!! یا در مورد دیگری چنان کتکی به فرزند می زند که خودش پشم و پیلی اش می ریزد که نکند پسر را ناکار کرده است! و اثرات زخم این کتک در موقع نوشتن کتاب روی صورت نویسنده باقی بوده است (روی دلش که به طریق اولی).

اما همیشه در این سیستم خشونت به صورت آشکار نیست گاهی هم با عطوفت و مهربانی می شود اعمال خشونت کرد. پدری که با اتکا به اطمینان به قدرت تشخیص درست خودش, با مهربانی فرزندش را وادار به عملی می نماید و به انحاء مختلف اعتماد به نفس و عزت نفس فرزند را از او می گیرد (همون داستان پیله و پروانه که همه یادتون هست دیگه!)...فقط فرزند هم نیست دیگران هم به همین ترتیب (همسر , دوست, معشوق و...) ترس از حق انتخاب دادن , ترس از رها کردن (نه به معنای ول کردن بلکه آزاد گذاشتن)... و اینگونه است که ما هم مرتکب خشونت می شویم و ...در عین حال میگیم چرا فلانی ول کن میزش یا قدرتش نیست!!

4- ایزوله کردن: طبیعتاً یکی از بهترین راه های اعمال اراده مطلقه , ایزوله کردن است. فرزندانی که از دیگران خبر ندارند و نمی دانند که انواع دیگری از آداب و قوانین و سبک های زندگی وجود دارد , خیلی راحت تر تن به سلطه تام پدرسالار می دهند...

5- عدم انطباق انتظار پدر با توانایی های فرزند: انتظار او از فرزندش ان است که بال در نیاورده پرواز کند! و با یک تعلیم یک دقیقه ای این فرزند خردسال به یک مدیر یک دقیقه ای تبدیل شود و وقتی چنین اتفاقی نمی افتد تحقیر و سرکوفت آغاز می شود و...:

هنوز نیم ساعت از شروع درس نگذشته توقع داشت که من مثل یک کشاورز ماهر کار کنم , انگار پروردگاری بود که می توانست در یک لحظه همه تجربه خودش را در من بدمد و در یک آن مرا مثل خودش کند.

...

و البته موارد دیگری هم قابل ذکر بود اما کوتاه سخن , پدر گاوینو یک روانی است و شدت عملش به گونه ایست که آدم ابتدا به خودش می گوید به به چه پدر خوبی هستم من! پدرسالاری مراتبی دارد و همه مراتبش تبعات فاسد کننده و زیان اوری دارد.

قربانیان این سیستم (فرزندان) به تدریج به آن خو می کنند و جذب همین سیستم می شوند و به تقویت آن نیز می پردازند. پدر این داستان خودش در کودکی چنین رفتارهایی را تجربه کرده و حالا (کمی بالا یا پایین) همان رفتار را نسبت به فرزندش دارد و این گونه است که چنین سیستمی به حیات خود ادامه می دهد. ضمن این که برخی اعتقادات هم آن را تقویت می کند. خنده دار انکه در جوامع در حال گذار فقط در خانواده باقی نمی ماند بلکه در نهادهای کلان تر هم دیده می شود مثلاً در یک سازمان یا یک مکان صنعتی (که از مولفه های جامعه مدرن هستند) چنین مناسباتی دیده می شود.

خواننده ای که تا اینجای مطلب را با حوصله خوانده ای! ممنون... همه اینها را گفتم که این حرفی که در دلم مانده بگویم: ساختار خانواده ها و ساختار قدرت حاکم یک رابطه متقابل دارند و همدیگر را تقویت می کنند. پدر از همسر و فرزندانش می خواهد که همه تابع او باشند (سخت یا نرم) در سوی قدرت حاکم هم همینگونه است, مردم باید اطاعت کنند و واکنشی جز این پذیرفته نیست و این دو همدیگر را تقویت می کنند... وقتی ساختار خانواده اینگونه است و فرهنگ مشارکتی جایی ندارد اگر به هر علتی تغییری در قسمت فوقانی جامعه یا هیئت حاکمه رخ دهد بعد از مدت کوتاهی همان شکل سابق بازتولید می شود و نهایتاً فقط برخی اسامی و چهره ها تغییر می کنند.

مسئولیت های خودمان را جدی بگیریم... ایجاد تحول در جوامع سنتی بسیار سخت است و برخی جامعه شناسان توسعه (مثلاً اورت هیگن) آن را ناشی از شکل گیری شخصیت استبدادی در افراد این جوامع تشخیص داده اند و علت این شکل گیری را تربیت خشک و اطاعت آمیز در کودکی می دانند.

....

تا یادم نرفته بگویم که در این داستان زنان حضور چندانی ندارند وگرنه می شد یک روضه توپ هم در این رابطه بالای منبر برد... زنانی که قربانی این سیستم هستند گاه فرصتی می یابند تا از طریق پسر خود نقش فاعلی را بازی کنند و بدین ترتیب در تقویت این مناسبات نقش بازی می کنند.

فرهنگ دهقانی

"آه... روستا و مردم ساده روستایی چه صفایی داشتند".حتماً شده است که خودمان این جمله را به زبان آورده باشیم یا حداقل آن را شنیده باشیم.ما معمولاً وقتی به گذشته ها می پردازیم,خیلی گزینش شده و مطابق خواسته هایمان نگاه می کنیم... مسلماً زندگی روستایی صفا و صمیمیت هایی داشته است (و شاید حتا بیش از وضعیت حال حاضر! ... آن را شهری یا مدرن یا چیز دیگر نمی نامم چون فکر می کنم حتا شهرهای بزرگ ما هنوز به واقع یک روستای خیلی بزرگ هستند) اما این نباید باعث شود که مشکلات آن را و تاثیرات جهان بینی روستایی را که به نظر من هنوز دست بالا را در جامعه ما دارد را نبینیم.

کافی است در این زمینه به نظریه خرده فرهنگ دهقانی راجرز توجه کنیم. اورت راجرز یکی از موانع مهم توسعه را "خرده فرهنگ دهقانی" می داند که از بروز نوآوری و پذیرش تغییرات در جوامع روستایی جلوگیری می کند. راجرز این خرده فرهنگ را با 10 مولفه شرح می دهد:

1- سطح پایین اعتماد متقابل در روابط شخصی (یا عدم وجود آن)

2- فقدان نوآوری

3- تقدیر گرایی

4- پایین بودن سطح آرزوها و تمایلات

5- عدم توانایی در گذشتن از منافع کوتاه مدت به خاطر منافع بیشتر در بلند مدت

6- کم اهمیتی عنصر زمان

7- خانواده گرایی

8- وابستگی به قدرت دولت

9- محلی گرایی (نگرش محدود محلی)

10- فقدان همدلی

 .....................................

تازه همین اخیراً بود که دوستان از طولانی بودن مطلب انتقاد کردند... و درست هم بود انتقادشان...مدتی نبودم جبران کردم و زیاد حرف زدم!

نظرات 25 + ارسال نظر
منیره جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:17 ب.ظ

سلام
چه خوب شد از زنان چیزی نوشته نشده بود در این حکایت ، وگرنه معلوم نبود از طرف خودشان چه برداشتها و چه دریافتهای ناصوابی حتا مثلن از مهر مادری داشته باشند .
آدمیه دیگه ، بالاخره بیشتر از کوزه ی خودش که جا نداره . داره ؟
بیچاره زنان !
ممنون از معرفی کتاب .

سلام
آخه دیدم همه موارد اشاره شده رو به سوی پدرها دارد گفتم یه یادی از مادران هم بکنم که در دل ما جا دارند

منیره جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:26 ب.ظ

ولی اینجای قصه :
"هنوز نیم ساعت از شروع درس نگذشته توقع داشت که من مثل یک کشاورز ماهر کار کنم , انگار پروردگاری بود که می توانست در یک لحظه همه تجربه خودش را در من بدمد و در یک آن مرا مثل خودش کند."

کلّی نکته برای دیدن و شنیدن داره . کاش برای دیدنش وقتی باشه . برا شنیدنش گوشی .

بازم ممنون .

سلام
من خودم حقیقتاً دچار برخی از این اشکالاتی که گفتم هستم
بیشتر تذکراتی به خودم بود...
گوش کردنش که کار دو دقیقه است
خواهش می کنم

درخت ابدی شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:16 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
به نظرم، عنوان انتخابی بهتره. هم قضیه‌ی بی‌سوادی توشه و هم رابطه‌ی ارباب-رعیتی.
موضوع کتاب که زیاد جالب نیست، هرچند هنوز نمونه‌هاش زیاده.
این 10 موردی هم که ذکر شده به میمنت و مبارکی، تقریبا تمامش رو این‌جا می‌شه دید و الان جریان غالبه.

سلام
آفرین...ارتباط این قضیه بی سوادی را با عنوان نگرفته بودم...ممنون
نمونه های غیر خشونت بارش هم همین دردسرها را دارد...ما تمرین خو گرفتن با استبداد را از کودکی آغاز می کنیم!!
دقیقاً ... این ده مورد رو وقتی در یک سخنرانی شنیدم (15 سال قبل بود) عجیب به این رشته کشش پیدا کردم...لامصب بدجوری شرح حال ماست این نظریات راجرز...

فرزانه شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:24 ق.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
شما عالیه که فکر ما قحطی زدگان رمان را می کنی خلاصه رمان و نمونه صوتی و تحلیل جامعه شتاسانه
چیزی کم نذاشتین واقعاً
اون کلیشه شکنی اخر متن راجع به صفا و صمیمیت روستایی هم دل مرا بیشتر از همه ربود
و اون هشدار قرمز رنگ

دست مریزاد جناب میله

سلام
نظر لطفتان است...
خود من هم گاهی دچار آن کلیشه می شوم
و همچنین اون هشدار قرمز رنگ
ممنون

مدادسیاه شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:42 ب.ظ http://www.frnouri.blogfa.com

سلام و درود
میله جان شروع دوباره خوب و محکم و مفصلی است.

سلام
ممنون مداد جان
امیدوارم که ادامه اش هم چنین باشد

ندا شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:34 ب.ظ http://blue-sky.persianblog.ir

خوب بود تنوع داشت. طولانی بود. اما چون یک دیدگاه را تشریح کردی کار جدیدی بود. و البته فایل صوتی هم داشت. هورا هورا

سلام
ممنون از وقتی که گذاشتید...

شمعدانی یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:54 ق.ظ

سلام حسین عزیز
-شروع دوبارت درنوع خودش عالی بود
-خیلی کامل وجامع همروپوشش دادی
-تنهاچیزی که از تمثیل پدرمیتونم بگم
باران آمد..
پدردرباران آمد...!
ومن ازپشت پنجره خاطرات می خوانم مشق دوران کودکیم رابعدازسالهافراموشی...
باورم نمی شودآنچراکه آنروزهابه سختی می نوشتم به سادگی ازذهنم پاک شود
گاه باخودمی اندیشم کاش پدری نبودتادرباران بیاید...!
کاش فقط باران می بارید
فقط باران..!

سلام بر شمعدانی گرامی
خوشحالم...
..............
کاش
ممنون

اسکندری یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:47 ب.ظ

سلام حسین آقا.عاشق اون فیلم بودم.پدره خیلی کله شق بود.بعضی کتابا رو که از روشون فیلم ساختن خیلی بیشتر بیاد آدم میمونن.مثل خرمگس یا زنگها برای که بصدا در می آیندو یا همین فیلم

سلام
منم تا اونجایی که ذهنم یاری می کنه فیلم خوبی بود... یعنی صدای پدره توی گوشمه وقتی گاوینو رو صدا می کرد

قصه گو یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:33 ب.ظ http://khalvat11.blogfa.com/

تذکرت در مورد کل خانواده ها به جا بود.
خیلی از ماها فکر می کنیم چون مثلن بچه هامون رو کتک نمی زنیم پس پدر و مادر نمونه محسوب می شیم.
و در رابطه با ارتباط بین خانواده و اجتماع فقط می تونم بگم که خانواده یک نمونه کوچک و جمع و جور از اجتماعه. تا زمانی که پایه و اساس زندگی خانوادگی ما تغییر نکنه اجتماع ما همینی که هست خواهد بود. شاید بعد یک مورد از بحثی رو که سر کلاس در این مورد با شاگردانم داشتم بنویسم.
اشاره به نظریه راجرز عالی بود. کلی چیز یاد گرفتم.
ممنون

سلام
راستیتش من وقتی کتاب رو می خوندم و وقتی که داشتم راجع به نوشتن مطلب در موردش فکر می کردم به این نتیجه رسیدم که خودم اصلاً کارنامه قابل قبولی ندارم در این زمینه... فکر کنم روی یک کاغذ باید بنویسم "گاوینو" و بزنم روی دیوار جلوی تختم یا جاهای دیگه خونه که همیشه یادم باشه و خودم رو کنترل کنم! خیلی سخته...
..........
در آخر مطلب بازم حرف داشتم که گذاشتم برای اینجا! می خواستم بگم که واقعاً این که برخی می گویند "سی سال قبل اگر فلان اتفاق نمی افتاد یا فلان شخصیت نبود یا فلان و بهمان اونوقت ما وضعمون بهتر بود" را چندان قبول ندارم...خانه از پای بست ویران است...
.......
حتماً بنویسید اون قضیه شاگردان را
.......
این نحله از نظریات توسعه نکات جالبی دارند و کاربردی...حتماً بعداً دوباره در موردش خواهم نوشت.
ممنون

مرمر یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:41 ب.ظ http://freevar.persianblog.ir

عالی بوددددددددددددددددددددددد!

سلام
ممنون

نسرین یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:55 ب.ظ http://mayvane.blogfa.com


مرسی حسین آقا. چقدر خوب و دقیق ساختار خشونت در نظام پدر سالار را توضیح داده ای . بازم ممنون. واقعا در درون هر یک از ما یک پدر سالار قدر چنبره زده است.

سلام استاد

ممنون از وقتی که گذاشتید
....
و چه قدر کنترل و اصلاح آن هم سخت است... سخت

فرزان دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:43 ب.ظ http://bimarz000.blogfa.com/

درود..
بلاخره رسیدیم به این کتاب که البته من فقط فیلمش رو دیدم که الحق برادران تاویانی عالی کار کردند ، با تعاریفی که داشتی ،شاید بشه گفت فیلمش ارزشمندتره ...
صحنه هایی از خلاقیت پدر در ایجاد وحشت فرزند،ترفندهایی برای بدام انداختنش زمانی که کودک جایی مناسب برای مخفی شدن پیدا می کنه، نشون دادن علاقه ی فرزند به ساز وهنر، زمانیکه گوسفندی رو در ازای یه ساز بی ارزش با دوره گردی توی بیابون تاق میزنه...و بعد از ترس پدر ساز رو در گودالی چال میکنه ...
مقایسه ی خونواده وحاکمیت وتثبیت این الگو در جامعه ،جالب بود....هرچه بود نشون دهنده این تجربه ی دردناک توسط نویسنده و قطعا با چاشنی اغراق \چراکه عقده ها مانع از بیان کامل وقایع هست__
در فرهنگ دهقانی فکر میکنم ..یکی از مهمترین ویژگیها همون قرنطینه کردن وقطع ارتباط با دنیای خارج بدلیل حذف الگویی برای مقایسه باشه__
بسیار ممنون از معرفی خوبت...

سلام
درسته بالاخره رسیدیم به این کتاب...
البته کتاب هم کتاب خوبی است اما احساسم اینه که فیلمش فیلم خوش ساختی بود و تاثیرگذار...
چه کار خوبی کردید که به صحنه هایی از فیلم اشاره کردی (من خیلی از صحنه ها را فراموش کرده بودم و با خواندن کتاب برخیشون به یادم آمد اما صحنه هایی که تاویانی ها اضافه کرده بودند را طبیعتاً نه...)
در کتاب البته همین پدر بخشی از پول آکاردئون را می دهد (البته خب پسر از طفولیت مجانی براش کار می کرد!) در فیلم پدر یک سطح بالاتر از کتاب عمل می کند (خیلی واقعی تر و کار شده تر!!)
دوست دارم فیلم رو دوباره ببینم
...........
نویسنده هم خشونتی را که از پدر دیده را درونی کرده و در برخی موارد آنگونه بروز می دهد... (فکر کنم همین یک اثر را هم دارد که خود بیانگر خیلی مسایل است)
........
ممنون

امیر دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:55 ب.ظ http://moaleme91.blogfa.com/

پدرم و پدرش (ومثل شما ، اجدادمان) تحت استبداد پدری رشد کردند. من هم بالطبع از این اثرات در امان نماندم و مطمئنم ته مانده ی دیکتاتوری در روانم به ارث گذاشته شده.
بنابراین با این پست و نتایجش شدیدا موافقم.
نکته ی مهمی که حین خواندن انتظارش رو داشتم فرهنگ ظلم پذیر و تنبلمان بود که به اون هم رسیدم.
بعنوان محصول دیکتاتوری و حماقت اعلام می کنم این پستتان از جهات زیادی کامل بود

سلام
من با همه ارادتی که نسبت به پدرم دارم و همه تفاوت هایی که ایشون داشت می توانم قاطعانه بگویم که بالاخره به نوعی بی نصیب نماندم! البته توجه کنیم که خانواده یک سیستم بسته نیست و از بیرون هم خیلی تاثیر و تاثر می پذیرد...
بعضی مواقع والدین در برابر امواجی که از بیرون وارد می شود یا منفعل هستند یا تایید کننده و لذا حتا اگر اخلاق و رفتار خوبی هم داشته باشند باز هم ...
تازه دیکتاتور صالح هم داریم
.......
ممنون

ص.ش سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:18 ق.ظ

کامنت من کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟لولو برده؟

سلام
متاسفانه چیزی به دبیرخانه وبلاگ نرسیده است
امکانش هست دوباره بنویسید؟

رژان سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:05 ب.ظ

سلام دوست عزیز. من تازه با وبلاگتون اشنا شدم.
الان چه کتابی دستتون هست؟ میشه باهم بخونیم؟

سلام بر شما
چه عالی
کتابهایی که به ترتیب در موردشان خواهم نوشت:
پوست انداختن کارلوس فوئنتس
خیلی خوشبختم خانم صادقی علیرضا مجابی
بارداری بی هنگام آقای میم محمدرضا مرزوقی
نوای اسرارآمیز اریک امانوئل اشمیت
..........
یه کم نوشتنم عقب افتاده از خوندن...
توضیحات بیشتر را به آدرستان فرستادم.

محمد رضا ابراهیمی سه‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:19 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام و خسته نباشی
نکته هایی که خیلی در موردش فکر کرده بودم رو شما در یک مطلب کامل تحت نام خرده فرهنگ دهقانی آورده بودید. من فکر می کنم این ده مولفه خودش تولید کننده دیکتاتوری هستند. در سیستمی که اعتماد به نفس افراد پایین و وابستگی اونها به دولت زیاده و ..... (همه ده مورد رو میشه گفت) بروز استبداد به سادگی و توسط هر نوع نگرشی که با استفاده از قدرت پول یا تقدس گرایی یا هر دو بتونه حاکم باشه امکان پذیره.
فعلا وظیفه هممون کم کردن قدرت دیکتاتوری خودمون تو خانواده است.
ممنون

سلام برادر ...سلامت باشی
البته راجرز زحمتش را کشیده است و من صرفاً تکرارش کردم ...
اما در هر حال این ها موارد مهم و جالب و قابل تاملی است که به قول قدماء : علیکم بل اینا
وظیفه سنگینی است اما واجب
ممنون

ترنج چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:38 ق.ظ http://femdemo.blogfa.com/

جالب بود. م.رسی

سلام
ممنون

[ بدون نام ] چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:28 ب.ظ

سلام . خوبین ؟
روزتون بخیر.

می شه لطف کنین یکی دو تا کتاب که در قالب رمان به

وقایع جنگ جهانی دوم پرداخته باشه بگین.

هم اوضاع ایران در اون موقع و هم اوضاع کشورهای

درگیر جنگ.

چند تا اسم گیر آوردم ، اما مطمئن نیستم که از شون

خوشم بیاد.

شمشیرهای نقره ای

وقتی برای زندگی وقتی برای مرگ

در غرب خبری نیست

باد شرق روی پراگ

دوست دارم که داستان خیلی گیرا و جذاب باشه ، مثل

کتاب خانوم که بطور ضمنی به بیان وقایع تاریخی پرداخته

و صرفاً تاریخ محض نیست.

ممنون

سلام دوست عزیز
جنگ جهانی دوم... هوووم...
در غرب خبری نیست خیلی خوبه اما مربوط به جنگ اول جهانی است... کتابی که وقایع جنگ دوم را در بر بگیرد و رمان باشد و جذاب باشد ؟باید فکر کنم... از میان کتابهایی که در این دو سال خوانده ام می توان به این کتابها اشاره کرد:
سلاخ خانه شماره پنج کورت ونه گوت
ماه پنهان است اشتین بک
طبل حلبی گونتر گراس
و از میان کتابهای دیگر:
قربانی کورتزیو مالاپارته
خزه هربر لو پوریه
.........
عجالتاً همان سلاخ خانه شماره پنج را می توان پیشنهاد نمود...
داخلی هم سووشون خانم دانشور
...
منتها چون خانوم بهنود رو نخوندم نمی دونم اینها مناسب هستند برای شما یا خیر...

که چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:28 ب.ظ

من شش دانگ در خدمتم برادر میله!
سلام!
اونقدا هم که فکر می کنین درس نمی خونم! یعنی می خونم اما دلیل نمی شه که ننویسم، اما نمی نویسم.
نمی دونم چرا!
ولی می خونم. کلن در اثر کمبود کتاب انقدر وبلاگ می خونم که فقط خدا بدونه. این جوریم دیگه.
اصلن این مدت که نمی نوشتین خیلی بد بود. کلن یهو که یکی از اعضای این دنیا شروع می کنه به ننوشتن یه حالی می شم. آدم دستش که به هیچ جا بند نیست. همه هم که مختار. از یه روز دیگه بی خیال نوشتن می شن. آدم دیگه پیداشون نمی کنه.
خوب شد دوباره اومدین . همینجوری باشین همش!

سلام
من فکر می کنم روزی یک ساعت درس می خونید! حالا آیا اونقدرا که من فکر می کنم می خونید یا نه؟!
در مورد اون بخش آخر هم که می تونم فقط ...
تلاشم اینه که باشم ...
ممنون

Laleh پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:00 ق.ظ http://nocomment.blogsky.com

منکه از بدرسالار فقط سریالش رو نیدونم :)) ولی از دور و بر که دیدم میدونم که کًاهی اوقات زنها تاثیر زیادی در بوجود امدنش دارن... یعنی قشنکً لقمه رو میزارن دهن حاجی میکًن فقط هر جی تو بکًی :/ طرف هم یولش یواش میره تو نقش دیکًه ...

سلام
اون سریال هم بد نبود به نوعی ...
در مورد قسمت دوم هم که من بچه این محل نیستم

مارمولک جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:33 ب.ظ http://lizard0077.blogfa.com/

ممنون بابت معرفی کتاب و تحلیل آن.

ممنون که وقت می گذارید.

سلام دوست من
از شما هم بابت وقت گذاشتن برای خواندن به همچنین...
تشکر

[ بدون نام ] شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:54 ق.ظ

سلام

خوبین

روز خوبی براتون آرزو می کنم

ممنون از کتابهایی که راجع به جنگ جهانی دوم بود.

می رم بگیرم که امیدوارم خوب باشه.

بازم مرسی

سلام
امیدوارم به کارتان آمده باشد و بیاید و بعد از خواندن مشتری دائمی کتاب و کتابخوانی و ترویج آن بشوید...
ما را هم فراموش نکنید

پروانه شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:57 ب.ظ http://parvanehayeeshgh.blogfa.com

سلام حسین آقا..خیلی وقت بود نیومدم اینجا..طبق معمول کتاب خوانی و حسودی کردن ما.موفق باشید و شاد

سلام
رسیدن به خیر بعله مدتهاست که نبودید... کتاب که خوانده اید در این مدت؟ نه؟؟ آره؟ آفرین...
خوش باشی

لیلی مسلمی یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:44 ق.ظ

آقا حسین سلام
اومدم بگم اگر چه کم پیدا شدم ولی هنوز زنده ام و مطالبتان را می خوانم. موید باشید دوست عزیز

سلام
ممنون لیلی عزیز همین که با خبر می شوم از حضورتان هم خودش غنیمتی است...
ممنون

الهام سه‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 11:48 ق.ظ http://www.hoboterang.blogfa.com

سلام . ممنون از پست خیلی عالی و نقدهایی که زدین و واقعا نسیه نیست.
این کتاب غیر از حرفایی که شما زدین موضوع مهم زبان رو هم در نظر داره . پسر بچه چون با فرهنگ روستایی و محدودی ارتباط داره ،عنصر مهم زبان رو فراموش کرده.
و از این نکته میتونیم نتیجه بگیریم که شرایط خیلی روی نحوه ی استفا ده ی زبانی تاثیر داره . البته این پسر خیلی حساس و در پی جستجوی حقیقته .
این کتاب عاااالیه.

سلام بر شما دوست خوب
به واسطه کامنت شما یک دور دیگر مطلب خودم را خواندم و مروری بر کتاب شد که از این بابت از شما متشکرم.
بله موضوع زبان هم بسیار موثر بود و اشاره کوچکی به این قضیه کرده بودم...آنقدر در این مطلب روده درازی کرده بودم که برخی نکات به همین دلیل مغفول ماند!
کتاب خوبی بود. فیلمی هم که بر اساسش ساخته شده بود خوب بود.
ممنون

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد