میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

خدمت نظام وظیفه

- چرا این قدر پکری؟

- از دست این تغییرات پشت سرهم قانون خدمت نظام وظیفه دایی... همه برنامه ریزی هامو به هم ریخته...

یک نگاه خیره ممتد بهش میاندازم که خودش از صد تا چیز گویاتره...

- چیه دایی؟ بهم نمی خوره برای زندگیم برنامه ریزی داشته باشم!؟

نگاه خیره ادامه پیدا می کند!

- حالا برنامه ریزی هیچی ... استرس که به آدم وارد میشه... اینو که دیگه قبول داری

- از کی تا حالا استرس زیاد باعث میشه آدم تا لنگ ظهر بخوابه!؟

- چی کار کنم ...کار گیر نمیاد

- فکر کنم مادرت باید صبح از کنار تختت تا بیرون در گلابی بچینه تا بلکه از در بری بیرون!

- این همه درس خوندم حالا که باید از این چیزایی که خوندم در محیط کار استفاده کنم باید برم سربازی اما همین دختر خاله ام ... راحت می ره سر کار...این تبعیض نیست؟

- آهان !!... پس با تبعیض مشکل داری هاااااان...دوست داری تبعیض نباشه؟

- گیر دادی ها... غلط کردم!...اما آخه اینو که دیگه قبول داری که دو سال باید علافی طی کنم اونم توی یه محیط خشک و بدون نشاط...

- پس دوست داری با نشاط هم باشه هووووم؟

- آره دیگه ... یه جوری باشه که آدم با هیجان بره به کشورش خدمت کنه... چار تا چیز مفید یاد بگیره...

- پس دوست داری چیزای مفید هم یاد بگیری ی ی ی؟

- آره دیگه... مثلاً همین که می گفتید توی مدرسه و دانشگاه به بچه ها مهارتهای زندگی کردن رو یاد نمی دن....

- ....

-....

- پس احتمالاً اگه درست فهمیده باشم دوست داری نظام وظیفه اینجوری بشه که ; پادگان ها مختلط بشود و کلاس های آموزش مهارتهای زندگی بگذارند و آداب معاشرت یاد بدهند... تا آخر خدمت زدن یک ساز رو به صورت تخصصی یاد بدهند...هفته ای یه شب مجلس بزن برقص برقرار باشه...مسافرت های دسته جمعی به مناطق مختلف کشور ببرند...آخر خدمت همراه با کارت پایان خدمت یه مدرک آیلتس هم بدهند...آموزش های مهارتی هم کامل بشود مثلاً چگونه با دوست دختر خود وسط کویر چادر بزنیم و اینا...

- آ قربون دهنت چی می شد خدمت اینجوری بود... اونوقت کسی اعتراضی نداشت

- مطمئن نباش... اون موقع هم حرف برای گفتن زیاد بود... می گی نه؟ نگاه کن...:

***

- آقا پارتی نداشته باشی کلات پس معرکه اس ... همه جا پارتی بازیه... پسر آقای وزیر فلان باشی خدمت سربازیت میافته یه پاسگاه مرزی دورافتاده که هفته به هفته براشون آب و مواد غذایی می برن و پرنده هم اون طرفا پر نمی زنه ... تازه می گن تا همین الان 36 ماه خدمت کرده!... بیخود نبود می گفتند ما تشنگان خدمتیم...

- بعله دیگه اونوقت خدمت سربازی ما افتاد 100 متر اونطرف تر از خونه بابامون... سر 24 ماه هم کارتمون رو دادن دستمون و هرررری

- بازم شما ناشکری نکنید... پارسال که من خدمت بودم یه روز مادرم حالش بد شد و رفت بیمارستان ... یه روز غیبت کردم از خدمت ... به خاطر همون یه روز یک ماه کسر خدمت خوردم ... هرچی هم اعتراض کردم دادگاه نظامی قبول نکرد...

***

- شنیدی یه باند رشوه و اختلاس و فساد دستگیر شدن؟... پول می گرفتن و سابقه خدمت رو از پرونده ها بیرون می کشیدن... به یه مرد چل ساله مشکوک شدن و اطلاعات زیر نظرش گرفت ... دیدن این بار پنجمشه که میاد خدمت ... از طریق این سرنخ ...

- آقا فقط شعار می دن... من ده سال درس خوندم رفتم دکترا گرفتم حالا که می خوام برم خدمت می بینم منم باید همون اندازه ای که یه بیسواد سربازی می ره برم خدمت... این عدالته؟... این بود حمایت از نخبگان؟... این بود اون شعارهای جلوگیری از فرار مغزها...

- بعضی ها چه رویی دارند... طرف چهل سالشه بلند شده از خارج اومده می گه می خوام به کشورم خدمت کنم... فارسی بلد نیست صحبت کنه... یکی نیست بگه خدمت به کشور مگه فقط از راه رفتن به خدمت نظام وظیفه است ...

***

- آره خواهر خدا شانس بده... ما که از دختر شانس نیاوردیم ... دختره دو سال رفت سربازی دست از پا درازتر برگشته ور دل ما... باباشم کلی خرج کرد که سربازیش بیفته وسط کویر لوت که درصد جنسیتیش چهل شصته... اونوقت دختر شهین خانم سربازیش افتاد تهران که هشتاد بیسته ... جوری خدمت کرد که پاشنه در خونشون رو درآوردن... دیدی که خونشون در نداره....

***

- هرچی می کشیم از این قوانین ناقص و تبعیض آمیزه... بهم می گن چون شما 2 تا برادر و یه خواهرت خدمت کردند از خدمت معافی... قانون از این ظالمانه تر؟!!... اونا خدمت کردند برای خودشون خدمت کردند به من چه دخلی داره... به ما که رسید آسمون تپید...

- بابا این که خوبه... به من میگن شما قدت از 140 سانت کمتره و معافی... آخه لامذهبا کجای قرآن خدا نوشته که قد کوتاها نباید خدمت کنند... من الان یقه کیو باید بگیرم, مامانم , بابام , خدا , داروین , داوکینز ... چند بارم به سرم زد مثل نورمن ویزدوم عمل کنم اما خب لعنتی ها حواسشون جمعه...

- طفلک هوشنگ... داشت کاراشو می کرد بره خدمت پدرش تصادف کرد و فوت کرد... حالا نه که تک فرزنده , به خاطر کفالت مادرش از خدمت معاف شده ... طفلک برای اینکه مادرش ناراحت نشه توی خودش می ریزه و به روش نمیاره... چند روز پیش اینجا تنها بودیم , خون گریه می کرد....  

***

- خیلی بی چشم و رویی مرد... من به خاطر توی نامرد خدمتم رو نیمه کاره رها کردم...اونوقت تو الان با دو تا بچه می خوای بری خدمت...

***

- خانم جون این جوونا حرف گوش نمی کنن... هرچی به دخترم میگم تو الان تازه 18 سالته بشین درستو بخون بعد از این که لیسانستو گرفتی برو خدمت گوشش بدهکار نیست ... پریروزا رفتم اتاقشو مرتب کنم دیدم دفترچه خاطراتش کف اتاقه... یه نگاه کردم دیدم از 14 سالگی در مورد خدمت رفتن شعر نوشته....اوووق...

- خواهر جون پسر منو بگو هنوز پشت لبش سبز نشده ... امسال عیدی هاشو جمع کرده برای خودش لباس سربازی خریده... آخه یکی نیست بگه بابا تو هنوز شونزده سالته... دهنت بوی شیر می ده...

- البته فقط جوونا نیستنا... مادر شوهر من یه پاش لب گوره ... از پارسال که پدرشوهرم به رحمت خدا رفت پاشو توی یه کفش کرده که من خدمت نرفتم می خوام برم خدمت... خدا به دور...شوهرم که شنید داشت سکته می کرد رنگش مثل گچ سفید شده بود.... میگه می خوام برم خدمت فوکس تروت و برک دنس یاد بگیرم !تا پارسال خونه ما نمیومد و می گفت از درد مفاصل نمی تونه چارتا پله رو بالا بیاد اونوقت حالا می خواد بره خدمت...

***

- ... بعضی ها شایعه کردند فلانی اگر رای بیاره پادگان ها رو جدا می کنه...پادگان مردانه و زنانه... چرا این حرفا رو می زنید...چرا دروغ می گید...یعنی مشکلات مملکت ما اینه؟!... جوونای ما عاشق خدمتند ، ما باید بسترهای خدمت رو فراهم کنیم ...

***

پ ن: همین امروز ...ای که سی و چند رفت و در خوابی ...

نظرات 42 + ارسال نظر
zmb پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:59 ق.ظ http://www.divanegihayam.blogfa.com/

سلاااام
به به مبارک باشد!
پس شما هم فروردینی هستید!
خداوند طول عمر عطا کند باعزت ، صد البته!

سلامممم
ممنون
سلامتی و خوشی و شادی برای شما هم....

قصه گو پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 ق.ظ http://khalvat11.blogfa.com/

می گما گاهی بهت حسودیم می شه.
بس که کتاب می خونی و عالی تحلیل می کنی و بس که مطالب طنز معرکه می نویسی.
ای سی و چند رفتی و در خوابی
لنگ ظهره بیدار شو
تولدت مبارک (آیکون دست و هورااااااااااااااااا و سوت بلبلی)

سلام
البته من امروز از خروسخون بیدارم! گیر یه کار بانکی بودم البته یه بانک با معرفت هم همین اول صبحی اسمس تبریک فرستاد و امروز کلاً بانک ها در دل من جا دارند و شرمنده ام که پول چندانی نیست که در دل آنها جا بدهم
ممنون از لطفت

ص.ش پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:21 ق.ظ


منم ۲ سال رفتم سربازی : سبزوار

سلام

منم مشهد خدمت کردم البته اگه اینجوری بشه حاضرم بازم خدمت کنم

فرواک پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:46 ق.ظ http://farvak.persianblog.ir

سلام
شتر در خواب بیند پنبه دانه....
ولی خداییش زور داره سربازی رفتن. آدم دلش کباب می شه. البته اون طور که من می دونم، مدت سربازی برا تحصیل کرده ها کمتره. حال مثلاً دو تا چهار ماه.
البته سربازی خانم ها بد هم نبوده گویا، مامانم آی عکس های باحال داره از سربازیش. سپاه دانش بوده.

سلام
خواب و خیالش هم بد نیست... کاچی به از هیچی...
مثل این که در قانون جدید مدت تحصیلکرده ها و نکرده ها یکسان است...
به نظر که خوب میاد

هیچکس پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:29 ب.ظ http://waveofocean.blogfa.com

سلام.
طنز خوبی است.لذت وافر بردیم.

سلام

ممنون

منیره پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:36 ب.ظ

سلام
آقا این پست شما بدجوری ما رو گٍلٍفت ...
مخصوصن اون قسمت زنونه اش ... چه خوب میتونید جای مادرا هم فک کنید

تازه سی و چند رفت ؟ چه خوب ...
امید که چندین و چندین سی سال دیگه هم در کنار همسر عزیز و فرزندان جان تندرست و شاد زندگی کنید.
و خانه حقیقی و مجازیتان آباد و به سامان باشه . از طرف دوستان مجازی هم کاش یه کادو برا خودتون بگیرین . جای دوری نمیره برارم .

سلام خاخور جان
خوشحالم که گلفت
بالاخره یه زن درون هم توی ذهن ما مردا هست (فکر کنم توی گرگ بیابان بود این قضیه)...
ممنون
..................
اما یه پیشنهاد در مورد کادو :
دوستانی که مایلند یک کتاب بخرند و در صفحه اولش یک چیزی بنویسند و عکسش را برای من بفرستند... من هم همان کتاب را می خرم و عکس را در صفحه اولش می چسبانم و بعد می خوانیم و لذتش را می بریم

pary kateb پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:58 ب.ظ

salam mime jan
migan farvardiniha in vare divar neshestano midunan un varesh che khabare
raste?zemnan mamnun az neveshtehatun
ohh yadam raft begam
happy birth day refighjan

سلام کاتب گرامی
افسانه است! چون من گاهی نمی دونم همین طرف دیوار که خودم نشستم چه خبره...واللللا
ممنون

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:36 ب.ظ

ضمن عرض لایک خدمت پیشنهاد بی نظیرتان
از بین کتابهای زبان اصلی چی میل دارید بفرمایید با کمال میل تقدیم کنیم عکسش رو .

سلام
حالا اگه از همون زبان فارسی هایی که دارید و من نخوندم هم انتخاب کنید بد نیست... اما اگه خودت بخواهی اون کتاب رو به زبون اصلی بخونی و اینا اتفاقاً خوشحال تر هم میشم... فقط قبلش یه سرچی بکن یا به من بگو تا ببینم ترجمه شده یا نه!... از آلمانی ها هم باشه مثل بل یا مان یا گراس یا هرتامولر یا ... حتا به خصوص از کمتر شناخته شده ها مثل دانیل کلمان یا یودیت هرمان ...

ببخشید دارم دندوناشو میشمرم

واحد (پیغمبر نت) پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:05 ب.ظ http://poesy5.blogfa.com/

سلام...
تو روستای ما به خدمت سربازی می گن "اجباری"..!
یه پیر مردی بود (خدایش بیامرزد)! هر وقت دوتا کلمه ی غلمبه سلمبه تحویلش می دادم می گفت :
از آفتابه به بالا! صحبت نکن که من نه سواد خونده م نه اجباری رفته م، تلویزیونمونم رنگی نبوده! من فقط دو کلاس اکابر خونده م معلومه که سوادم به اینا قد نمی ده...!!!
حالا حکایت منه که اصلاً نمی دونم سربازی چیه و اجباری کدومه!!! خدا وکیلی ماهواره هم ندارم!!! شاید اگه داشتم اینایی که نوشتین حالی من هم می شد...
یه روز یه سرباز رو دیدم که با دستبند دستشو بسته بودن به دست یه دزد !!! خیلی دلم به حالش سوخت. کاش من هم دزدی بلد بودم اونوقت شاید وقتی دست یه سرباز رو به دستم قفل می کردند کمی از سربازی اجباری سر در می اوردم.

سلام دوست عزیز
خدایش بیامرزد ...
برای بسته شدن دست آدم به دست یه سرباز جتماً نباید دزدی بلد بود روشهای رسیدن به خدا زیاده
برای درک بالا و پایین خدمت هم راه های زیادی هست... راه های ساده تر...
حالا یه روزی به داستانهای خدمت خودم هم خواهم پرداخت... یعنی دور و برتان کسی از خاطراتش تعریف نکرده!!؟

محمد رضا ابراهیمی پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:25 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام
ای وای
اگه سربازی اینجوری بود. چقدر گلایه هاش دوست داشتنی بود.
این لطیفه ها پیشکش. مهندسای مملکت نرن مسئول آموزش نظامی بشن. پارتی و کویر لوت و ... پیشکش
باز هم تبریک برای این سی و اندی سال. انشالا همش با سلامتی باشه و دلخوشی

سلام
شما هم ظاهراً بدتون نمیاد خدمت کردن رو

ممنون به همچنین برای شما

که پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:49 ب.ظ

سلام میله بدون پرچم!
سر می چرخونی می بینی این فروردینیا دنیا رو قبضه کردن!
بهار فقط اردیبهشت و لا غیر

تولدتون مبارک کلییییییییی
ایشالا 120ساله شی مادر!

سلام بر که!؟
دوست داشتنی هستند بس که
من که در همسایگی اردیبهشتی ها هستم تایید می کنم بچه های خوبی اند (مثلاً همین مسیحا که دو سه روز دیگه س)اما فقط و مقط نداریم...
ممنون کلییییی
کمیت مهم نیست کیفیت مهمه

مدادسیاه پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:20 ب.ظ

درود بر میله طنز نویس
میله جان خدمت نظام وظیفه خیلی خوب از کار در آمده. آن را با لذت فراوان خواندم .

سلام بر مداد مشوق
ممنون

امیر پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:55 ب.ظ http://moaleme91.blogfa.com/

اولا تولدتون مبارک . امید که 299/5 سال زنده باشین و نوه و نتیجه و نبیره ها و ... تونو ببینین
دویما برای اولین بار از این که سربازی معافم ناراحت شدم . آخه اگه اینجوریه ماهم دوس داشتیم زیر پرچم کشور عزیزتر از جان که اتفاقا میله هم داره خدمت کنیم
سویما پیشنهاد شما در پاسخ خانم منیره عالیست اما انجامش بسی دشوار است
آخر ما چه کتابی برایتان معرفی کنیم که شما نخوانده باشید؟!!!!

سلام امیر جان
اولاً ممنون... قضیه این عدد سن چیه!!!؟ ... اونا (نوه و نبیره و...) منو ببینند کفایت داره حالا من اونا رو ندیدم خیالی نیست
دویماً شانس نداشتی پسر
سیماً سخت نگیر... هر رمانی که در این وبلاگ معرفی نکرده ام می تواند گزینه مورد نظر باشد...همین...به همین سادگی...
خونده باشم هم یعنی از دوسال قبل به اون طرف بوده که تازه اون ایام دوران فطرت ده پانزده ساله داشتم برای رمان خوانی...پس حله قضیه

دایناسور پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:49 ب.ظ http://1dinosaur.persianblog.ir

سلام
... درست گفته اند
باید بستر سازی کرد
خدمتش با ما

سلام
نکته را گرفتی آورین... عنوان اولیه مطلب یک بستر هم در ابتدایش داشت...

فرزانه پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:14 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
خدمت نرفته ایم ولی خدمت رفتگان را دوست داریم
هم چنین تشنگان و شیفتگانش را

سلام
امیدوارم در ایام گلپسر همه شیفته خدمت باشند

حضرت خضر جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 04:50 ق.ظ http://hazratekhezr4.blogfa.com/

سلامی دوباره بعد از یکسال
والا بنده دی 84 به خدمت رفتم تا شهریور 86
نیروی انتظامی-دانشگاه پلیس
ستوانیکم وظیفه-رسته بهداری

سلام دکتر جان
همینجوری با صفا بود دیگه...نه؟
من که خیلی خاطرات دارم

آنتی ابسورد جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:25 ق.ظ

درود بر حسین عزیز
*خیلی جالب و خنده دار بود.برای اوّل صبح جمعه(ساعت یازده و نیم!) خیلی ملس بود خنده بر لبانم گل کرد و سپاس
*آقا من اون رو نوشتم امّا متاسفانه باید بگم یک کمی چون ابهام داشت لازم بود تغییر کنه.این آن چیزی نیست که برادر 16 ساله ام خوانده بود،الان اگر بدهم بخواند شاید پاره پاره اش کند!
شوخی کردم بابا نترس!(میدونم نمی ترسی و الکی الکی بود که گفته بودی هواتو داشته باشم)چیز خاصی نیست اما بهرحال از بابت دستکاری و تغییر نابهنگامش عذرخواهی می کنم.

سلام برادر
- خوشحالم از شکفتن گل خنده بر لبان دوست...
- متن را خواندم ولی نیاز بود برای کامنت گذاشتن کمی تاخیر بیاندازم و ...حالا بهانه ای شد برای بار دوم بخوانم...
چندان الکی هم نگفتم
ممنون

آنتی ابسورد جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:29 ق.ظ

راستی گویا تولدت هم که هست.تبریکات صمیمانه.گویا آن مکعب نوشت حدیث شماست البته با خیلی سال اختلاف سنّی.با اینحال به عنوان هدیه ی تولدت از ما بپذیر.صد سال به این سال ها.امیدوارم صدهزار جلد کتاب مفید بخوانی و همین جا برایمان روایت کنی.این بهترین آرزویم بود برایت.

ممنون
اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که شکر کنم پدرم کارمند ساده ای بیش نبود
صدهزار جلد که نه ممکن است و نه مطلوب... همین هزار تا کفایت دارد
ممنون

اسکندری جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:01 ب.ظ

سلام حسین آقا .تولدتون و بهتره بگم تولدمون مبارک .نا سلامتی هم ماه و همسالیم . شرمنده نتم کم سرعته و زیاد تو این کارام مهارت ندارم.ولی اگه می خواستم کتابی بهتون هدیه بدم کتابی از اوریانا فالاچی با عنوان خاطرات یک خبرنگار رو میدادم که در مورد جنگ آمریکا و ویتنام بود .کتاب بسیار زیبایی بود روش هم می نوشتم تقدیم به دوستی که برای ترویج فرهنگ و افزایش شعور انسانها نفس می کشد .نفستان مستدام!

سلام
چه جالب... پس تولدمون مبارک
منظورتون همون کتاب زندگی جنگ و دیگر هیچ است؟ کتاب خوبیه قبوله...عجله ای نیست از دوست مشترکمون که همشهری شماست کمک بگیرید برای اون عکس
من کتاب رو در اولین فرصت تهیه می کنم و منتظر عکس شما میشم... عجله ای هم نیست...
لطف دارید ممنون

امیر جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 04:05 ب.ظ

منظور دویست و نود و نه و نیم بود که خطای لپی بود
کتاب استادان و نا استادانم رو نخوندین ؟
من براتون عکسشو میفرستم پس.
البته یه جور زندگینامه یا شرح حاله . قبوله ؟!

سلام
آهان
نه نخوندم... الان سرچی کردم و دو تا مطلب در موردش خوندم...انتخاب خوبیه...قبوله
ممنون

فانی جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:17 ب.ظ

سلام سلام سلام!
تولدت مبارک دوست عزیزم.
می شه به جای کتاب دفترچه ی نظام برات بگیریم؟

سلام
ممنون
چرا که نه

منیره جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:59 ب.ظ

سلام
من اگه خواهش کنم دندوناشو کامل بشمارین و خودتون بگین کدومش ...اشکالی داره ؟ از کتابهای فارسی " چرا درمانده ایم " از حسن نراقی دستم هست . که یادم نمیاد تو لیست کتابهای شما بوده یا نه . از آلمانی ها هم فقط عقاید یک دلقک و شازده کوچولو رو خریدم . بقیه رو از کتابخونه میگیرم از همین شنگول و منگول و حبه انگور . با این همه مشق شب و بچه داری وقت بیشتری باقی نمی مونه. میگم شما یه کتابی بگین انگلیسیش هم خوبه ها ... آدرستون رو هم بفرمایید ، امضای نییییرززز رو هم ازش میگیرم (:
بی تعارف عرض میکنم باعث افتخاره.

سلام
نه مشکلی نیست دقیقاً می شمرم...
کتاب جامعه شناسی خودمانی را اینجا بعید می دانم گیرم بیاید...اگر بیاید که عالیست (پی دی افش را دارم که کلاً با پی دی اف مشکل دارم!) ..........
سوال: منظورت اینه که به جای زبان آلمانی ، انگلیسی رو ترجیح می دی؟
باشه پس یه کم فرصت بده بررسی کنم
دو امضا باشه که دیگه نور علی نوره
ممنون

دایناسور شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:37 ق.ظ http://1dinosaur.persianblog.ir

سلام
تولدتون مبارک

سلام
ممنون

نِد نیک شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:42 ق.ظ http://http:/blue-sky.persianblog.ir

خیلی خوب اومدی. دیگه اینقد کتاب خوندی و نقد کردی و تکه تکه قیچی کردی داستانات باحالتر و قشنگ تر میشه. ما کلا ادمهایی هستیم که همیشه از چیزی گله مندیم. هیچ وقت راضی نیستیم

سلام
بالاخره یه نیمچه تاثیری هم اگه نداشته باشه که نمیشه تبلیغ کتابخوانی رو کرد
اون هم که بعله

فرزان شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:56 ق.ظ http://bimarz000.blogfa.com/

درود..
طنز جالبی بود...
توی آنکار یه پارتی دیدم که دختر وپسر با لباس فرم میزدنو میرقصیدن .فهمیدم با پرسوجو که جشن پایان دوره شونه..
یاد سربازی خودم وجشن پتو؛اینجا افتادمــ..

سلام
پس ما به ازای خارجی هم داره؟!!
ما که واسه پایان دوره همون جشن پتو رو هم نداشتیم فقط دوستان کادری پول گرفتند کله پاچه خریدند و منم قبل از مراسم دچار پیچ خوردگی شدید پا شدم و تا رسیدم نه از تاک نشان مانده بود و نه از تاک نشان ! یه هفته بعد از پایان خدمت هم خونه افتاده بودم و نمی تونستم راه برم ... خوب شد مراسم بزن بکوب نداشتیم وگرنه با اون پا فقط باید حسرتشو می خوردم

رضا شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:21 ق.ظ http://shabgardi.blogfa.com/

اگه این طوری باشه من که حاضرم یه بار دیگه برم سربازی

سلام
اگه اینجوری شد دست ما رو هم بگیر

ققنوس خیس شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:45 ق.ظ

من فک کردم که اینجا تولدت رو تبریک گفتم! ولی مثه اینکه کامنتم فرستاده نشده بود!
مبارکه رفیق...
در ضمن اگه جشن بگیری هم من قول می دم که در جشن شرکت کنم! به خدا!!
کادو هم می گیریم... یه سری کامل از کتابهای سلین!

سلام
آدم رو وسوسه می کنی یه جشن دو نفره برپا کنه ها
حالا سری کامل رو هم نمی خواد چون مرگ قسطی و معرکه رو دارم و سفر به انتهای شب رو هم به همین ترتیب...می مونه قصر به قصر و دسته دلقک ها که همین دو تا هم ارزش گرفتن یک جشن کوچولو در برج سفید رو داره
به خدا!!

سفینه ی غزل شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:11 ق.ظ

سلام میله جان
مادر های جان بر لب رسیده ار دست فرزندان جفتک چارگوش بنداز رو ای کاش ببرند سربازی.
من حاضرم با چنین شرایطی جای هر دوشون برم خدمت...
آقا با عرض معذرت من دیر متوجه شدم گویا... تولدتون مبارک.
من هم در مورد شمردن کامل دندان ها با منیره موافقم. آخه چه در پای تو ریزم که پسند تو بود وقتی خودت همه رقمه شو داری برادر من...
1391 ساله شی. کی به کیه؟
من به خانم والده تون تبریک عرض می کنم تولدتونو.. در اصل باید به مادر تبریک گفت تولد فرزند برومند کتابخونش رو....

سلام
واقعاً ها... فک پیاده می کنند این نسل جدید... خدا صبرتون بدهد صبرمون بدهد ...
ممنون مرسی
هر رمانی رو که در وبلاگ معرفی نکرده باشم و خودتون هم حس می کنید که تمایل به خوندنش دارید می تواند یک گزینه باشد... پس گزینه ها فراوانند انتخاب کنید
راست می گی ها کاش زودتر گفته بودی پنجشنبه بهشون تبریک می گفتم

شمعدانی شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:24 ق.ظ

سلام حسین عزیز...
میلادت راشادباش می گویم..وامیدوارم هرطلوعی که زین پس می بینی روشن کننده تمام دالانهای تاریک پیش روباشد

سلام بر شمعدانی گرامی
ممنون

آهو شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:00 ب.ظ

سلام.تولدتون مبارک.یعنی الان این میله انقد گداخته که جون میده واسه کورکردن چشم دشمنان...
در حال میانترم ام و بی وقتی.تو عید "ژاک قضا و قدری و اربابش"رو خوندم حال داد اساسی.پیشکش شما.حالا چون دندون شمار حرفه ای یی هستین یه آلمانی هم میذارم روش:دوست بازیافته،فرد اولمن(باز اگه نگین این کتاب جیبی ست و ارزون که خیلی خوبه)
روش هم مینویسم:...هیچی دیگه پیر شی پای کتابا و پیرتر پای خانواده...

سلام
ممنون
یاد میانترم و پایان ترم اصلاً نه به خیر
حاضرم همون سربازی رو برم اما نشینم دیگه پشت میز هیچ امتحانی به میلا قسم... اما خب شما جوونید و صبور ...
ممنون
هر دو را می گیرم ،ارسال عکس فراموش نشود...
آلمانی را صرفاً به خاطر دوست عزیز آلمان نشینمان گفتم وگرنه همه جای این عالم سرای من است

منیره شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 04:40 ب.ظ

سلام
منظورم اینه که کتابهای اینها خیلی خوشکلن . سبک و خوش دست . آلمانیش اگه به دردتون نمی خوره ، انگلیسشو براتون پست کنیم . حالا عرض میکنم : بدون تعارف باعثه افتخاره .

برای اینکه کادومون کامل بشه آدرس فرستنده رو هم باهاش پست میکنیم تا شما در یوم الله 13 آبان جبران کنید آیکون خجالتم نمیذاریم . کادوی تولد گرفتن که خجالت نداره .

سلام
آهان از اون لحاظ من که بارها به مناسبت های مختلف گفته ام زبان انگلیسی ام در حد آی ام ویندو این د بلاکبورده (حالا یه کم بالا و پایین)... پس این پروژه منتفی است متاسفانه ....
ممنون
همان پروسه قبلی به نظرم هم ممکن است هم مطلوب
البته ما در 13 آبان مطابق معمول در راهپیمایی حضور خواهیم داشت یعنی واقعاً خجالتی هم ندارد...

بهرام شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:36 ب.ظ

سلام حسین جان،

بسیار خوبه که اینقدر مطالعه می کنی و انها را به اشتراک میگذاری. خلاصه اینکه دستت روی سر ما. امیدوارم که هر چه زود تر ببینمت.

سلام رییس جان
خیلی مخلصیم قربان
منم امیدوارم... مگه شما بلند بشید بیاید ایران ما که سعادت نداریم طلبیده بشیم اونجا بلکه اونجاها دیدار تازه بشه

اسکندری شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:03 ب.ظ

سلام دوباره .بله یادم اومد اسمش زندگی جنگ و دیگر هیچ بود .میدونید تو همون کیسه ای بود که اربابم گذاشتن دم در!

سلام

ای وای من

laleh شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:00 ب.ظ http://nocomment.blogsky.com

khoob shod hame tavalodetoon ro tabrik goftand ke do hezariye bande ham biyofte sare oon jomle akhari :P

tavallodetoon mobarak :)

سلام

ممنون

دیوانگی محض من یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:12 ق.ظ http://pencilarezoo.blogfa.com/

اوه ببین تولد کی
ااهانننننننننننننننننننننن بیا وسط با حرکات موزون به افتخار میله
پسره تولدت مبارککککککککککککککککککککک
من که عاشق سریازیم خیلی حال میده به نظرم هر کی ناراحته بگه من جاش میرم

سلام
حرکات موزون مجازی ندیده بودیم که دیدیم
هوووم خدا از ته دلتون بشنوه
ممنون

حسین(گیلانی) یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:47 ق.ظ

سلام
مبارک باشه برادر( البته با تاخیر) ایشالا صدو چند ساله بشی
خوشمان آمد. ولی متاسفانه من نعمت خدمت مقدس محروم شدم(تربیت معلم)

سلام
ممنون... سلامت باشی
واقعاً متاسفم

منیره یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:31 ب.ظ

سلام
حال که هدیه قلیل را ترجیح می دهید ، منتظر می مانم تا اسم کتاب را بفرمایید تا سوغات راه شود و سپس تصویر تبریک و امضا با کمال میل ای . میل شود .

ولی برادر من خودتان را سرگردان خیابان نکنید ... سیزده آبان هم مثل باقی روزها روز خداست

سلام
لطف خاخور مستدام...
یه چیزی باید انتخاب کنم که بعداً یا حتا الان بخونی دیگه... پس دو سه تا بهت معرفی می کنم تا خودت از بینشون انتخاب کنی...خوبه؟
...
بله

محمدرضا یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:22 ب.ظ http://www.mamrizzio.blogfa.com/

آقا مبارکه ببخشید دیر اومدیم!

طنز بدیع و جالبی بود. انصافا طنزهات خوندنیه و بیشتر ویژگی های اصلی یک متن طنز گونه رو داره

سلام
خواهش می کنم ... دیر و زود ندارد ... اصلاً من الان طبق سنت حسنه اولیاء پست بعدی را دارم تاخیر می اندازم که کسانی که نرسیدند بیان بیایند
..............
همچین یه خورده گرم شد کله ام با این تعریفت پسر... کادو تولد بود این تعریف ؟

ص.ش یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:32 ب.ظ http://radefekr.blogfa.com

ماشالاه هرچی فهرست کتابارو گشتم اکثرن شما خواندهاید.۱ کتاب شعری خوانده بودم از پابلو نرودا البت قشنگبود به نام نان را از من بگیر خنده ات را اما نه!
کتاب کافه پیانو از اقای فرهاد جعفری به نظرم خوب بودو
کتاب بسیار بسیار زیبای فراتر از بودن ار کریستین بوبن که من ۵ بار خواندمش بس که پر بود از احساسات ناب

سلام
نه دیگه اونجوری ها هم نیست من از بعضی نویسندگان هیچ چیزی تا حالا نخوندم... که تعدادشون کم هم نیست...مثلاً همین بوبن
فکر کنم مورد خوبیه... 5 بار خوندن کم نیست ...

رها از چارچوب ها یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:00 ب.ظ http://peango.persianblog.ir/

سلام میله جان
بنده هم دیر خدمت رسیدم اما خوب، برعکس ممدرضا خیلی ناراحت نیستم ، بلاخره السابقون السابقون اولئک المقربونی گفتن... والا
به هر تولد شما مبارک
هرچندساله که دلت می خواد بشی و دل خوش باشی
.
در مورد سوژه طنز تجربه ثابت کرده ملت ما همیشه یه غری دارن که بزنن، واسه در رفتن از اون مدل سربازی هم هزارون دلیل تراشیده خواهد شد که اگر اینگونه نبود علیرغم حضور پررنگ دختران در دانشگاهها همچینم پسرا واسه دانشگاه رفتن سر و دست نمی شکنند.

سلام
سابقون که ماشاللللا دارن سنگ تموم می گذارند
ممنون
...............
حضور خالی که دیگه جذابیتی نداره ... اون مال دوران ما بود که به خاطر وجود یک همکلاس خانم بچه هایی که خوابگاهشون توی 16 آذر بود دیگه با دمپایی نمیومدند سر کلاس و اینا...الان زمانه عوض شده
زبان و موسیقی و حرکات موزون و گردش دسته جمعی و اینا چیزای خوبیند که البته برای غر نزدن به قول شما باز هم کفایت نمی کند

مرد مرده دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:13 ق.ظ http://www.dead-notes.com/

سلام میله جان !
اول از همه تولدت مبارک . امیدوارم که همیشه خوب ، خوشحال و خوشبخت باشی .
آقا دشمن نبینه این روز و روزگاری که من تو خدمت کشیدم رو ... بلایی به سرمون آوردن و چنان شکنجه ای شدیم توی این 20 ماه که اثراتش تا عمر دارم باهام خواهد بود ... یادمه بعد آموزشی وقتی اومدم خونه دو ماه بود چایی نخورده بودم ، با چنان لذتی چایی می خوردم انگار که چاییش از بهشت اومده باشه !!!
یه بارم هیچ وقت فراموش نمی کنم که وقتی از توی سوپ موش مرده در اومد و من هم خر بازی در آوردم و به جای خوردن موش مربوطه رفتم عقیدتی اعتراض کردم . وقتی فرمانده مون قضیه ی اعتراض من رو شنید به مدت دو هفته من رو پاس گذاشت ... شاید به نظر شوخی بیاد ولی دو هفته شب نخوابیدن و روز کلاغ پر و بشین پاشو رفتن حسابی حال آدمو جا میاره ... اون جا بود که یاد گرفتم اگه توی خدمت از توی غذات موش در بیاد باید روش نمک و ادویه بریزی و با آب لیمو بخوریش !!!

سلام
ممنون برادر

چه کشیدی !!!!؟؟؟؟ بابا دخلت اومده پس...
خوشبختانه من خودم افسرنگهبان آشپزخانه می شدم و بر امور نظارت داشتم... لااقل می دونستم چی دارم می خورم
ولی خب با این که 1000 کیلومتر دورتر از خونه بودم و سختی ها و اینا در کل من از اون دوره بدم نمیاد... می تونست خیلی بهتر باشه اما خیلی با باقی دوران هایم غریبه نبود...
فقط اون علافیش خیلی خفن بود...من بایگانی می کردم با مدرک مهندسی از بهترین دانشگاه!!

rizoo دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:45 ق.ظ

سلام بر میله عزیز
تولدتون خیلی خیلی مبارکه
فقط محل خدمتم رو میگم کافیه:)
ستاد فرماندهی انتظامی استان تهران (البرز)
میدان استاندارد کرج
پلیس پیشگیری
شهرش میله های خوبی داشت . اونقدر خاطره داره که نگو

سلام ریزو جان
ممنون
لطف داری
...............
عجب جایی خدمت کردی برادر
حالشو بردی ها...
یعنی غیر از من بازم میله داره این شهر؟!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد