میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

شوخی (1) میلان کوندرا


 

"زیستن در دنیایی که هیچکس بخشوده نمی شود و هر نوع رهایی غیر ممکن است, زیستن در جهنم است." 

قسمت اول

لودویک در دفتر کار خود با هلنا که از طرف رادیو برای مصاحبه آمده است ملاقات می کند. او در پی دست به سر کردن این مصاحبه کننده (به زعم خودش احمق متعصب کمونیست) است اما با پی بردن به این موضوع که "هلنا زمانک" ممکن است همسر پاول زمانک (دوست سابق دوران دانشجویی که به دلایلی به دشمن ابدی لودویک تبدیل شده است) باشد, نقشه ای به ذهنش می رسد و تصمیم می گیرد به نوعی هلنا را اغوا کند و بدین ترتیب از پاول انتقام بگیرد. او مطابق نقشه اش عمل می کند. هلنا قرار است برای گرفتن گزارشی از مراسم سنتی "سواری شاهان" به یکی از نقاط موراویا برود که از قضا آنجا زادگاه لودویک است. لودویک تصمیم می گیرد این آیین انتقامی! در آنجا رخ دهد لذا او هم بعد از سالها به زادگاهش باز می گردد تا مقدمات آن را فراهم نماید. این بازگشت به نوعی به مرور خاطرات گذشته منتهی می شود و کل داستان روایت وقایع این سفر سه روزه  و یادآوری های گذشته است.

داستان چهار راوی متفاوت دارد و در هر فصل , داستان از زبان یک راوی بیان می شود و در فصل آخر وقایع پراکنده از زبان سه راوی به کانون خود می رسند. نوع روایت اجازه می دهد که به تفاوت دیدگاه ها و درونیات اشخاص پی ببریم. این روایت ها هر کدام به مثابه یک ساز هستند که در کنار هم موسیقی کتاب را شکل می دهند:(ادامه مطلب با خطر لوث شدن همراه است)

پ ن 1: یه چیزای دیگه هم نوشتم که در قسمت بعد جمع و جورش می کنم! دیدم مطلب طولانی شد گفتم درز بگیرم.

پ ن 2: فرانی و زویی امشب تمام می شود و بعد از مطلب شوخی (2) آن را خواهم نوشت. لینک قسمت دوم اینجا

پ ن 3: کتاب بعدی که شروع به خواندن خواهم کرد سه گانه نیویورک اثر پل استر خواهد بود. پس از آن گزارش یک آدم ربایی اثر گابریل گارسیا مارکز خوانده خواهد شد.

پ ن 4: نمره کتاب از نگاه من 4.2 از 5 است. (در سایت گودریدز 4 و در آمازون 4.6)

ادامه مطلب ...

هنر نویسندگی به کوشش مجید روشنگر

پست بعدی در مورد کتاب شوخی میلان کوندرا است. بد ندیدم تا یک کمی ذهنم رو جمع و جور می کنم در این رابطه , به یکی دو نامه اشاره بکنم.

در نوامبر 1998 کوندرا به مناسبت روز تولد کارلوس فوئنتس (تولد 70 سالگی) نامه ای به او می نویسد و در آن ضمن یاداوری خاطرات گذشته از شباهت های اروپای مرکزی و آمریکای لاتین و رمان نو و... صحبت می کند, نامه ای که "با یک آغوش گرم برای کارلوس" به پایان می رسد.

من یک تبعیدی دلتنگ و غمگین بودم. تو با احتیاط و خرد از من حمایت کردی. همچنین کوشیدی تا دوستان چک دیگر را یاری برسانی. غالباً من و همسرم "ورا" در سفارتخانه مکزیک میهمان شما بودیم و گاهی (در آن زمان که هنوز در پاریس اقامت نداشتیم) , شب ما را در آنجا اسکان می دادی. من چاشت های صبحگاهی را, که تا بی نهایت با هم به گفتگو می پرداختیم, به یاد می آورم.

در زمان یاد شده در نامه کوندرا نویسنده تبعیدی است و فوئنتس سفیر مکزیک در فرانسه... اما در ماه آوریل 1999 فوئنتس نیز به مناسبت تولد کوندرا نامه ای به او می نویسد, نامه ای که با این جمله آغاز می شود: خوب, میلان عزیز من, حالا هر دوی ما به 70 سالگی رسیده ایم... او هم ضمن یادآوری خاطرات چنین می نویسد:

هیچ یک از ما چنین نمی اندیشد که رمان بتواند سیاست را تغییر دهد. اما آنچه را که ما به آن اعتقاد داریم این است که بدون رمان , دنیای مردان و زنان , نه تنها دنیایی پست تر خواهد بود , بلکه در برابر فشار دائم دستگاه قدرت , مقاومت خود را از دست خواهد داد.

و در انتها :

من و تو دوست عزیز من , اگر از عنوان یکی از نوشته هایت وام بگیرم , داریم با آهنگ "والس خداحافظی" می رقصیم. اما ما با تسلیم , خستگی یا رضایت خداحافظی نمی کنیم. ما به زندگی همچنان ادامه خواهیم داد و ما همچنان خواهیم نوشت و این کار را با اراده , نیرو و ناخرسندی کامل انجام خواهیم داد. شادمانی ی بهتر از این نیست که بدانیم ما در کارها و روزهای 70 سالگی مان با هم شریک و سهیم هستیم , همانگونه که در کارها و روزهای 30 سال گذشته مان نیز با هم سهیم بوده ایم.

***

نمی دونم چرا توی ذهنم بود که فوئنتس پارسال مرد! می خواستم بنویسم که کارلوس دیگه بین "آنها" نیست و کوندرا اما هنوز بین آنها هست و ما هم در جزیره خودمون با خودمون محشوریم و عجل فی فرج مولانا و یه مشت چیزای دیگه , که گفتم قبل از نوشتن ببینم شاید کوندرا هم رفته باشه و من خبر نشدم! رفتم دیدم بابا مطابق معمول اشتباه کردم و اونی که پارسال از دنیا رفت ارنستو ساباتو بود که اساساً آرژانتین چه ربطی به مکزیک و چک دارد مجید جان! خلاصه اینکه از فردا تا 5 سال دیگر اگر این دو عزیز از دنیا رفتند من همینجا رسماً اعلام می کنم که هیچ مسئولیتی متوجه من نیست! یه وقت نگید میله اونا رو چشمشون کرد! و نگید این دو نویسنده نوبل نگرفته از دنیا رفتند و این هم گردن میله است و این حرفها...

 ***

کتاب "هنر نویسندگی" گزینه ای از گفتگوها و مقالات و نامه ها از نویسندگان ایران و جهان است که با ترجمه و جمع آوری مجید روشنگر , توسط نشر مروارید به چاپ رسیده است.

(مشخصات کتاب من: چاپ دوم 1387 با تیراژ 1100 نسخه در 384 صفحه و به قیمت 4800 تومان)