میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

دلم می خواست...

برخی از دوستان یه جورایی در پست های آخرشون از خواسته های دلشون نوشتند. گفتم منم یه دو خط بنویسم که خدای ناکرده آرزو به دل از دنیا نرم.

دلم می خواست صبح که از خواب پا می شم با شور و شوق فراوان به سمت محل کار چهار نعل بتازم! یعنی در این حد ها!

دوست دارم دلم توی سینه بتپد وقتی صدای پای رییس را می شنوم, تپش از سر شوق دیدار ها! ای بابا چرا می خندید؟ اصلاً دیگه نمی گم چه چیزایی دلم می خواد...

تا پس فردا.!

نظرات 40 + ارسال نظر
محسن یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 ق.ظ

سلام. خب شدنیه! محال نیست، شرطش اینه که رئیستون خانم باشه(البته جهت حفظ شئونات اسلامی، شما قصد ازدواج داشته باشیدا!)

این یک پیام آگاهی بخش است:

بدبختانه در مدارس ما، در کتابهای ما، در جامعۀ ما وقتی صحبت از اسلام و غیر از اسلام می شود، می گویند: دینها همه خوب هستند، ولی اسلام کاملترین دین است!

این بزرگترین جفایی است که به اسلام میکنند؛ اسلام فقط کاملترین دین نیست، بلکه تفاوت اساسی آن با دینهای دیگر این است که منحرف نشده است. در زیر فقط به بخشی از انحرافات دو دین مهم و مطرح در کشورمان می پردازم.


مسیحیت

مسیحیت دو باور مهم دارد که این دو باور تفاوتهای اصلی مسیحیت با اسلام نیز هستند: یکی تثلیث، و دیگری فدا. اکثریت قریب به اتفاق مسیحیان جهان به مورد اوّل اعتقاد دارند، و مورد دوّم چیزی است که مسیحیان با آن شناخته میشوند، یعنی فردی که به آن اعتقاد نداشته باشد، مسیحی نیست.



الف)تثلیث چه می گوید؟

تثلیث می گوید: خدا در عین اینکه یکی است، دارای سه اقنوم یا سه شخصیت متمایز از هم است: پدر، پسر و روح القدس. پدر خداست، پسر خداست، روح القدس خداست، و این سه از هم متمایزند و با هم یکی نیستند، ولی در عین حال یک خدا هستند! اگر به وجود این آموزه در مسیحیت شک دارید، میتوانید به نزدیکترین کلیسای محل زندگی خود بروید و از کشیشها بپرسید که آیا چنین باوری دارند یا خیر!(البته بحث کردن با کشیشها و مسیحیانی که اهل بحث هستند، کار افراد متخصص در مباحث مسیحیت هستند، می باشد)

نکات جالب در مورد این آموزه:

1.کتاب مقدّس خودشان این آموزه را آموزش نمی دهد! مسیحیان تنها با تفسیرها عجیب و غریب خودشان، از آیات کتاب مقدّس، ادعا میکنند این باور منشأ در کتاب مقدّس دارد. جالب اینکه این تفسیرها همگی قابل نقد و بررسی هستند و می توان نشان داد، هیچیک از این تفاسیر در کتاب مقدّس اساس و مبنایی ندارند.

2.این آموزه با عقل در تناقض است، مهمترین ایرادش را مطرح میکنم: این سه شخصیت، هر سه خدا هستند، و از یکدیگر متمایز هم هستند، پس ما سه خدای متمایز داریم، و نه یک خدای واحد! این مهمترین تناقض درونی آموزۀ تثلیث است، از یک طرف میگوید خدا یکی است، و از طرف دیگر چیزی می گویند که نتیجه اش می شود، وجود سه خدا ! البته در بند بعد توضیح می دهیم که چرا اینگونه شده است!

3.با کمی دقّت در ادیان شرک، مثل ادیان موجود در مصر، بابل، یونان، روم و... در زمان مسیحیت اوّلیه میبینیم که آنها در شرک خود، آموزۀ سه-خدایی داشته اند. یعنی به سه خدای مجزا معمولاً که با هم رابطۀ فامیلی داشته اند، مثلاً یک خدا پدر است، یک خدا مادر است، و یک خدا پسر است. از سوی دیگر یهودیت، که مسیحیت نخستین از دل آن برخاسته بود، ابداً به چنین چیزی اعتقاد نداشته است و میگفته است که خدا یکی است و یک شخصیت هم بیشتر ندارد. مسیحیانی که تثلیث را وارد مسیحیت کرده اند، سعی کرده اند، با این باور خداشناسی خود را شبیه به هر دو گروه جلوه بدهند(درست مثل بهائیان که سعی میکنند دین خود را شبیه به تمام ادیان موجود جلوه بدهند) همین میشود که خدایی را معرفی میکنند که یکی است، تا همان خدای یهود باشد و هم دارای سه شخصیت مجزا است که هر سه خدا هستند، تا همان خدای ادیان شرک باشد.
این سه خدایی، در مصر به صورت سه خدای اوزیریس(پدر)، ایزیس(مادر) و هروس(پسر) بوده است. در سه خدایی هندویی، به صورت براهما(خدای آفرینش)، ویشنو(خدای محافظ) و شیوا(خدای هلاکت) بوده است. در بابل به صورت سه خدای "عشتر"، "سین" و "شمس" بوده است. در پالمیر سوریه به صورت خدای ماه، خدای آسمانها و خدای خورشید بوده است و...

البته لازم به ذکر است که این باور مسیحی را حتی با کتاب مقدّس خودشان هم میشود رد کرد، و در مناظرات مسیحی و مسلمان معمولاً مسلمانان با کتاب مقدّس خودشان آنها را رد میکنند. برای آگاهی بیشتر، این مناظره را بخوانید:
http://www.cloob.com/club/post/show/clubname/iid/topicid/2137573


ب)فدا: باور فدا می گوید که خداوند(اقنوم پسر، که همان عیسی باشد) برای نجات ما، لباس جسم پوشید و به زمین آمد، رنج کشید، روی صلیب رفت و کشته شد، تا کفّارۀ گناهان ما را بدهد، زیرا بشر خودش نمی تواند خودش را از گناه پاک گرداند. مسیحیان، آنقدر در ایمان به این باور خود راسخ هستند که مطمئن هستند کسی که ایمان نیاورد به این مسئله، نجات نخواهد یافت.

بر این باورها نقدهای زیادی وارد است، ولی از همه مهمتر اینکه:

1.لازمۀ عدالت خداست که هر کسی خودش تاوان گناه خودش را بدهد، نه اینکه دیگری تاوان گناه او را بدهد.

2.به دور از عدالت خدا است که توانایی بشر را آنقدر کم قرار بدهد که نتواند خودش را از گناه پاک کند. آیا خدا بیشتر از توان ما از ما انتظار دارد؟

3.مسیحیت خودش را ادامۀ یهودیت می داند، ولی چنین باوری(به فدا و کفاره) در دین یهودیت، وجود ندارد.

4.از مسیحیان میپرسیم که کسی که بالای صلیب مُرد خود خدا بود یا نه؟ اگر بگویند آری، این چه خدایی است که کشته می شود، و اگر بگویند نه، پس می پرسیم چرا ادعا می کنید خدا برای نجات ما روی صلیب رفت و کشته شد، به قول خودتان او فقط لباس جسمی که چندی پوشیده بود را روی صلیب فرستاده است! چگونه با فدا شدن یک لباس جسمانی، گناه تمام انسانها بخشیده می شود؟

5.باز هم مثل تثلیث، دُم ادیان شرک از زیر لباس مسیحیت بیرون می زند. طبق باور بسیاری از ادیان شرک که از هزاران سال پیش از مسیحیت به وجود آمده بودند، یکی از خدایان، برای نجات دادن انسانها، جان خود را از دست می داد، و بعد توسّط یکی دیگر از خدایان دوباره زنده می شد. حالا در مسیحیت، پسر برای نجات انسانها، کشته می شود، و بعد توسّط پدر زنده می شود. این خدایان نجات بخش در ادیان شرک، قرنها پیش از مسیحیت وجود داشتند: کریشنا در هندوئیسم(1200 قبل از میلاد)،اوزیریس در مصر(834 پیش از میلاد)، پرومتئوس از خدایان یونان، میترا در میترائیسم و... باز می بینیم که مسیحیان خدای بی همتای یهود را لباس جسم پوشانیده و به پایین آورده اند و مانند یکی از خدایان شرک، برای نجات بشر، فدا نموده اند.




زرتشتیت

خداشناسی در کیش زرتشت، نیز ایرادهای اساسی دارد.

الف) دوگانگی در خدا: اوّلین ایراد وجود دوخدایی در زرتشتیت است، که زرتشتیان شب و روزشان برای رد این ادعا سپری می شود. حقیقت امر این است که اوستا به صورت آشکار، خلقت بدیها را به اهریمن و خلقت خوبیها را به اهورامزدا نسبت می دهد. زرتشتیان می گویند فقط بخش گاتاهای اوستا، واقعاً توسّط زرتشت نوشته شده است پس این اعتقاد در زرتشتیت وجود ندارد. در پاسخ می گوییم که اگر چنین است، چرا بخشهای دیگر اوستا را به عنوان یک کتاب مقدّس حفظ می کنید و به غیر از گاتاها بقیه را دور نمی ریزید؟ ثانیاً در گاتاهای زرتشت هم از دو مینو به نامهای انگره مینو و سپنت مینو صحبت می شود، سپنت مینو زندگی را خلق می کند و سپنت مینو نازندگی را! پس سپنت مینو، خالق چیزهای خوب، و انگره مینو وارونۀ اوست، که بسیار نزدیک به نگرش بخشهای دیگر اوستاست. نظر به اینکه زرتشتیانی که بخشهای دیگر اوستا را نوشته اند، به زمان گاتاها نزدیکتر بوده اند، نسبت به زرتشتیان امروز درک بهتری نسبت به گاتاهای زرتشت داشته اند، شاید بتوان گفت که گاتاها به راستی دوخدایی یا چیزی شبیه به آنرا آموزش می دهند.

ب)ستایش غیر خدا: در زرتشتیت غیر خدا، مثل آتش و خورشید، ستایش می شوند. زرتشتیان می گویند شما رو به قبله نماز می خوانید، ما هم رو به نور نماز می خوانیم، مثل آتش، ماه یا خورشید، می گوییم: بله، ولی ما قبله را ستایش نمی کنیم، ستایش مخصوص خداست، ولی شما خورشید و آتش و ... را ستایش می کنید. این یعنی شرک.

پاسخ به این سؤال را در وبلاگ انجمن زرتشتیان اهواز به این شرح دیدم:
سوال: نماز روزانه زرتشتیان دارای چه مفهوم و عباراتی می باشد ؟ 4-24
پاسخ : نماز روزانه زرتشتی درخرده اوستا و از زمان ساسانی تنظیم گردیده است . از بخش های یسنا و یشت ها برگرفته شده و در قسمتسروش واژ و اوستای کٌشتی ترجمه آن چاپ شده است دراین نماز به سرور خانه ، شهر ، کشور و دین درود فرستاده شده . ضمن ستایش خداوند یکتا برای بخشش داده های نیک ، برای زنان و مردان نیک اندیش، خوش گفتار و درست کردار آرزوی زندگی خوب همراه با دارایی شادی آور و فرزندان نیک شده به همبستگی انسانها و دوری آنها از کژاندیشی اشاره شده و پیمان وابستگی به آیین راستی همگام با صلح و آرامش در نماز برای هر فرد با خداوند برقرار می گردد و اشوزرتشت در هات 28 ازیسنا ( گات ها ) به نماز و نیایش سفارش کرده و آرزومند است که هر انسان با بهره مندی از خرد رسا و دانش زمان بر آن باشد تا با تلاش وکوشش خود در سازندگی و تازه شدن هستی نقش داشته باشد که روان گیتی خشنود گردد وهنجار اشا همواره پویا و پایدار بماند
http://www.zartoshtyan.blogfa.com/post-2.aspx
پس نمازهای روزانۀ زرتشتی، بر اساس یسنا و یشتها، در خرده اوستا قرارگرفته است.. خب بد نیست نگاهی به خرده اوستا بیندازید تا با پنج نیایشروبرو شوید:



1.خورشید نیایش: ضمن ستایش اهورامزدا، در بند ششم، می بینیم که نوشته شده است: «خورشید جاودانۀ رایومند تیزاسب را می ستاییم.»(ترجمۀ جلیل دوستخواه؛ اوستا، ج2، ص591)


بر اساس این فرمایش:
الف)خورشید جاودانه است، و نابود نمی شود!
ب)خورشید اسبی تندرو دارد!
ج)خورشید نیز، مانند اهورامزدا ستایش می شود.



2.مهرنیایش: در این نیایش در بند دهم می خوانیم: «مهر فراخ چراگاه، ]آن[ هزار گوشِ ده هزار چشم، ]آن[ ایزد نامبردار و رام بخشندۀ چراگاه خوب را ستایش و نیایش و خوشنودی و آفرین»(ترجمۀ جلیل دوستخواه؛ اوستا، ج2، 597)


بر اساس این فرمایش:
الف)مهر بالای چراگاه، دارای هزار عدد گوش و ده هزار عدد چشم است!
ب)مهر ایزد است(که البته زرتشتیان توجیه میکنند که ایزد در اوستا همیشه به معنای خدا نیست.)
ج)مهر، مانند اهورامزدا، ستایش و نیایش می شود.
د)مهر مانند یک موجود زنده می تواند خشنود شود!



3.ماه نیایش: در این نیایش در بند دوم می خوانیم: «ماه در بردارندۀ تخمۀ گاو، گاوِ یگانه آفریده و چارپایان گوناگون را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین»(ترجمۀ جلیل دوستخواه؛ اوستا، ج2، 599)


بر اساس این فرمایش:
الف)ماه در بردارندۀ تخمۀ گاو است!
ب)ماه مانند موجودی زنده می تواند خشنود شود!
ج)ماه، گاو یگانه آفریده و چهارپایان گوناگون، مانند اهورامزدا مورد ستایش و نیایش قرار می گیرند.



4.اردویسوربانو نیایش(آبان نیایش): در بند سوم این نیایش می خوانیم: «آبهای نیک مزدا آفریده، آبهای اردویسور اناهیتای اَشَوَن، همۀ آبهای مزدا آفریده و گیاهان مزداآفریده را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین»(ترجمۀ جلیل دوستخواه؛ اوستا، ج2، 601)


بر اساس این فرمایش:
الف)آبها و گیاهان، مانند خود مزدا، ستایش و نیایش می شوند
ب)آبها موجوداتی زنده فرض می شوند که می توانند خشنود شوند!



در بند نهم از همین نیایش می خوانیم:«فروغ و فرّ اردیسور بانو، را با نماز]ی به بانگ[ بلند می ستایم»(ترجمۀ جلیل دوستخواه؛ اوستا، ج2، 602)
پس برای اردیسور بانو هم مثل اهورامزدا نمازی هست!



5.آتش بهرام نیایش: در بند چهارم این نیایش می خوانیم: «به خشنودی اهوره مزدا، ترا ای آذر مزدا اهوره، ای مهترین ایزد خوب کنش، نماز می گزارم...» (ترجمۀ جلیل دوستخواه؛ اوستا، ج2، 605)
بر اساس این فرمایش، برای آذر(آتش) اهورامزدا، نماز گزارده می شود.



بعد در بند ششم می خوانیم: «ای آذر اهورامزدا، با همۀ آتشها! ای ایزدنریوسنگ، آذر نافۀ شهریاری! شما را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!» (ترجمۀ جلیل دوستخواه؛ اوستا، ج2، 606)


بر اساس این فرمایش:
الف)نه فقط آذر اهورامزدا، که تمامی آتشها، مثل خود اهورامزدا، مورد نیایش و ستایش قرار می گیرند.
ب)آتش موجودی زنده تلقی می شود که برایش خشنودی ممکن است.



البته بعد از این بخش نیز، بخش پنج گاه واقع است، که در آن پرستش غیر خدا را می بینیم.





حال آیا به نظر شما، دین زرتشت، با چنین نمازها و نیایشهایی، می تواند ادعای یگانه پرستی بکند؟



این مطلب فقط جهت آگاهی بچه مسلمانها بود و قصد توهین به هیچ عقیده ای را نداشت.


اگر این مطلب را مناسب یافتید، برای دوستانتان هم ارسال کنید.





سلام دوست عزیز
مقاله را که اینجوری کسی نمی خواند!
به خاطر جمله اولت حذفش نکردم! چون به هر حال راه حل خنده داری بود و در نوع خودش جالب

آنا یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:48 ق.ظ http://www.royayetafavot.blogfa.com

همون بهتر که آرزو نکنی میله ...........تو هم با این دل خواستنات نوبری

سلام
آخه نمی دونی الان با چه احساس نفرتی سر کار می رم...

نیکادل یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:12 ق.ظ http://aftabsookhte.persianblog.ir

سلام بر میله بدون پرچم
منم بگم؟
.
دلم می خواست صبح که رئیس از خواب پا می شه با شور و شوق فراوان به سمت محل کار چهار نعل بتازه! یعنی در این حد ها!
دوست دارم دلش توی سینه بتپه وقتی صدای پام رو می شنوه, تپش از سر شوق دیدار ها! ای بابا چرا می خندید؟ جان نیکا اینم جواب میده هان!

سلام بر نیکادل
باورت نمیشه... رییس ما که اینجوریه! یعنی زنش به زور اینو از سر کار می کشه خونه و متاسفانه اکثر اوقات موفق نمی شود! تمام فکر و ذکرش کار است ... البته گند هم زیاد می زند ولی مهم نیست... مهم این است که همیشه در حال انجام کار است... باورتان نمی شود که الان هفت سال است که میزمان به هم چسبیده است و یک کلمه غیر کاری بینمان ردوبدل نشده است! یعنی در این حد!
..................
اما دل تپیدن و اینا رو اصلاً صحبتش رو نکن...

حسین(گیلانی) یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:15 ق.ظ

سلام
میله جان نمی خوام نا امیدت کنم. اما به قول بچه ها یه چیزی بگو بگنجه(تو این مملکت)
من برات دعا می کنم بلکه از ایران رفتی و به آرزوت رسیدی.

سلام
شدنیه اما نه توی این سیستمهای ما ... کار از خود آدم باشه میشه!!
فکر نکنم از ایران هم رفتنی باشم!
به قول معروف حساب قرض الحسنه باز نکردم تا توی قرعه کشی برنده بشوم

پیانیست یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:17 ق.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

چرا خنده؟ خوب این آرزوی داشتن رضایت شغلیه. چیزی که همه مردم دنیا میتونن اگر نداشته باشن به راحتی شغل عوض کنن. ولی این جا نمیشه...
هرکی به شما بخنده تنبل و تن پروری بیش نیست که کار کردن رو عار میدونه. البته من به شخصه دوست دارم تعطیلاتم بیشتر از سه ماه تابستون و عید و خرداد ماه باشه، حتی اگر حقوقم از این هم کمتر بشه...
ولی باور کنین تنبل نیستم. دوست دارم برم کلاس موسیقی وقت ندارم.

سلام
خنده بیشتر به خاطر محال بودن آرزو بوده احتمالاً
وگرنه تنبل و تن پرور که توی ایران نداریم...
هر دو خواهر من همکار شما هستند و همیشه در باب تعطیلات سربسرشون می گذارم

فرانک یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:25 ق.ظ http://bestbooks.blogfa.com

آخ کاشک جدا عاشق محیط کارم بودم

سلام
من عاشق اینترنت محل کارم هستم... ولی حیف که مونیتورم روبروی رییس است

لیلی یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:22 ق.ظ http://lilymoslemi.blogfa.com

من دلم می خواست رئیسمون توی اون دفتر دبی همیشه می موند تا من بتونم هر روز راحت بدون دلشوره ساعت ۱۰ صبح مثل شنگول و منگول برم سر کار

سلام
پس بعضی روزها یا اکثر روزها وضع خوبه... پس باید خوشحال باشید... ببین در 7 سال گذشته فقط یه روز نیومده سر کار

لیلی یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:48 ب.ظ http://lilymoslemi.blogfa.com

من دلم برای خودمون سوخت شدید چرا هیچ کدوم رضایت شغلی نداریم؟؟؟
دوست دارم یه روز چشم باز کنم ببینم یه ادم مهمی هستم واسه خودم

سلام
واقعاً کم دیدم کسانی رو که رضایت شغلی دارند... یعنی یکی دو تا بیشتر نمی شناسم...
من بیشتر همون رضایت درونی از کارم رودوست دارم... شاید رفتم سراغ کشاورزی

منیره یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:59 ب.ظ

یعنی به این می گن معجزه در حد به قول شما لالیگا ...

سلام
ولی شدنیه ... منتها من یکی ظاهراً توانش رو ندارم در راهی که می دونم درسته قدم بگذارم

Helen یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:44 ب.ظ http://www.mydays-h.persianblog.ir

کاملاً درک می کنم

منم آرزو دارم صبحها که از خواب پا می شم با شور و شوق فراوان به سمت کلاس درس چهار نعل بتازم! یعنی در این حد ها!
دوست داشتم دل توی سینه بتپه وقتی صدای پای استاد/معلم رو می شنوم, (البته نه اینکه نظر خاصی داشته باشم, به چشم خواهری قلبم بتپه) تپش از سر شوق دیدار ها!
بعله، دوستان انرژیه منفی ندن. سخته، نادره، ولی شدنیه.

سلام
ممنون از همدرکیت همسایه
البته دانشگاه تموم میشه و خاطرات خوبی برای آدم باقی می گذاره... اما این طرف چی؟! تهش مرگه و خاطره شدن برای بقیه!!!
اما بی خیال انرژی منفی... یه بهونه پیدا کنیم و شادی کنیم

اسکندری یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:19 ب.ظ http://www.eskandari.blogfa.com

من دلم میخواد یه روز بدون نگرونی و آروم زندگی کنم وقتی چشم به تلویزیزون میفته انقد کشته و زخمی و وحشیگری و حرص نبینم .انقد دروغ نشنوم.دلم میخواد هممون یه روز فقط برای یه روزم که شده آدم باشیم.مدتهاس که یه شبم نتونستم تا صبح یسر بخوابم یعنی در این حد ها!

سلام
دلم کبابه برای هموطنان عزیزی که چشم و گوششون باز شده...
وای خواب شب رو که نگو...
دوس دارم یه شب خواب ببینم که توی خواب به یه خواب عمیقی رفتم که وقت بیدار شدن از اون خواب حس خستگی نداشته باشم...لااقل این رو توی خواب ببینیم (فکر کنم تاثیر دیدن فیلم اینسپشن در همین دو سه روز قبل باشه )

NiiiiiZ یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:24 ب.ظ http://taktaazi.blogfa.com

تو رو خدا بگین دیگه چی دلتون می خاد!
اصلن دل تو دلم نیست بفهمم دیگه چی می خاین.

سلام نیییز جان
یکی دیگه هم ذیل کامنت خانم اسکندری نوشتم...
چیزای هیجان انگیز رو نمیشه نوشت که بابا جان
اما حالا که اصرار داری:
دلم می خواست میزان خودخواهیم کمی افزایش پیدا می کرد تا هر کاری دلم خواست رو انجام بدم

درخت ابدی یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
ظاهرا این‌جا کسی پیدا نمی‌شه از کارش لذت ببره. محیط کار دل‌چسب خیلی تو این قضیه نقش داره که من فقط یه ماه تجربه‌ش کردم و اونم اول کار کردنم بود!

سلام
لب لعل و خط مشکین , چو اینش هست آنش نیست
بنازم دلبر خود را که هم این و هم آن دارد.
خوش به حال حافظ که اوضاعش از ما بهتر بوده ظاهراً ..

فرزانه یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:49 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
اینجا را سر زدم که مثلاً حالم خوب شه ...
این آرزو اولی را که خواندم دلم برای خودمان کباب شد
آخه من موقع رفتن جنازه مو می کشم برگشتنی چار نعل میام
رییس هم که اه اه ...

شد مثل یارو که می گفت من و میله بدون پرچمو کجا می برید ؟

سلام
آره واقعاً! ما چند تا رو کجا می برید؟!!
حالا خوبه که توانی هست که بلاتشبیه چهار نعل برمی گردید این هم خودش غنیمتی است...

منیره دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:31 ق.ظ http://rishi.persianblog.ir

آرزوی شما که معجزه نیست ... من توانش رو دارم ... یعنی داشتم . سر کار نمی رفتم ولی جاهای دیگه که می رفتم دوستان مجبور به همراهی بودن.، در حد همون رسیدن به چهار نعل من .. شما هم قدم برداشتین . وقتی با این برنامه ریزی درست این جمع رو حفظ کردین و به کیفیت و کمیتش می افزایید ، کاریه که از دست هر کی بر نمیاد پس باقی قدم ها هم دستتون رو می بوسه . امروز فیلم "رستگاری از شاوشانگ " رو دیدم نمی دونم درست نوشتم اسمش رو ؟؟ محصول هزار سال پیشه ... امروز پسرکم منو فی الواقع بست روی صندلی تا ببینمش . واقعن بیشتر از اون که ما تلاش کنیم نا امیدیم . این کاش هم به باقی کاش ها افزون باد . کاش لااقل اندازه تلاشمون نا امید بودیم نه اندازه بد بختی هامون .
و اما معجزه رو برای پست وبلاگ خودم گفتم . یعنی اینجور احساس های مشترک نشانه های حضور نمی دونم ظهور یا هر چی دیگه که مشای اوس محمود میگه هستش . تشریف بیارین .
ای وای سلام

سلام
این قضیه وبلاگ و دوستانم یکی از تنها مایه های امیدواریست
ممنون که یاداوری کردی و اعتماد به نفس دادید
دست محمدرضا درد نکنه...
خدمت می رسم در اولین فرصت (این رییس از جاش تکون نمی خوره لامصب)
علیک سلام

[ بدون نام ] دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:37 ق.ظ

این بزرگ کامنتیان چه فکر خلاقی دارند واقعن یعنی این راه حل به ذهن کی می تونسته برسه به جز ایشون . بعد احتمال ندادند خانم رییس خودش صاحاب داشته باشه . الله اکبر ... یه چیزی می گنا ...

سلام خاخور جان
حالا تصور کن صاحاب نداشته و اینا! اونوقت من با این وضعیتم دلم می تپید چه گلی به سرم می مالیدم؟! لا اله الا الله

مهدی نادری نژاد دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:28 ق.ظ http://www.mehre8000.org

با سلام
هر چه می خواهد دل تنگت بگو جناب حسین آقا

سلام
بله وصف العیش نصف العیش

ققنوس دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:22 ق.ظ http://qoqnooos.blogfa.com/

عجب آرزوهای غیر محالی!

یه جا دیدم نوشتی اگه کار مال خود آدم باشه میشه
از من که کار از خودمه به شما نصیحت که خیلی هم مطمئن نباش!
مهم اینه که اولش راهو درست انتخاب کردی یا نه بعدش مهمتر اینه که هر روز رو انگیزه هات کار میکنی با نه

من سال اول که کارمو راه انداختم به قصد کشت خستگی ناپذیر کار میکردم و لذت می بردم ولی حالا بعد از 5 سال اون حسها رو ندارم دلیل کوچکش :علاقه ای که از ابتدا به این رشته نداشتم ولی رفته بودم توش
اما دلیل بزرگترش: بی توجهی به انگیزه ساختن روزانه بود دچار رکود کردم خودمو ترسو شدم اینا بیشترش از درونه تا از بیرون
کااااش دوباره خودمو بازسازی کنم! به مقداری حس جاه طلبی نیازمندم!

سلام
البته منظورم این نبود که کار مال خود آدم باشه دیگه تمومه و مشکل حله... ولی خوب احتمال رسیدن به رضایت در اون صورت بیشتره...
درست می فرمایید.
تجربیات خوبی به دست آوردید و براساس اون می توانید دوباره به قله های رضایت برسید... اطمینان دارم... موفق باشید.

نفیسه دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:38 ق.ظ

یعنی این رئیس گرانقدر باید دچار تحول بشود تا آرزوی شما محقق شود. برایتان دعا می کنم.

سلام
من و همکارانم ذره ای به متحول شدن ایشون نداریم و تنها راه رهایی تغییر شغل است... ممنون

لیلی دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ق.ظ http://lilymoslemi.blogfa.com

من دلم میخواد حسین اقا بیای نقد نمایشنامه پیکر زن رو بخونی و قول بدی بعدا خود نمایشنامه رو هم بخونی بعد ببینی ما دردمون چیه اون بوسنیایی دردش چی بوده... من از خودم خجالت کشیدم یه خرده... ضمنا همکارای من همه شیرازی اند از خداشونه من نباشم همشون زیر شلواری بپوشن تو شرکت و تو نمازخونه ولو بشن ماهواره ببینن ... یعنی در این حد تنبلنا... امروز صبح در شرکت از پشت قفل شده بود به جان خودم به قرآن مجید همکارم وایستاد منو میخ نگاه کردن من رفتم از شرکت روبرویی پیچ گشتی و چکش گرفتم و با مستخدم شرکت روبرویی در رو با هم باز کردیم... گاهی اوقات از بی غیرتیش میخوام بالا بیارم از اینکه هنوز عرضه نداره با من همکاری کنه در یک در باز کردن ولی واسه زن گرفتن شش متر زبون داره و قدقد می کنه... چرا پسرای هم نسل ما اینقدر شازده تشریف دارن و چرا زنهای هم نسل ما اینقدر جنگجو بار امدن؟ ای خدا

سلام
حتماْ میام می خونم... باورتون نمیشه چه قدر گرفتارم سه روزه که مطلب کتاب آیا آدم مصنوعی ها خواب... را نوشته ام فرصت نمی کنم تایپش کنم...کامنتها رو هم به همین صورت پارتیزانی میام جواب می دم... خلاصه اگر دیر می شود عذر می خواهم...
من به این نتیجه رسیدم اگر خدایی باشد قطعاْ این خدا نظر خاصی به تنبل ها دارد... یعنی هر چی کار بلد نباشی یا کار نکنی ارج و قربت بیشتره و وسایل راحتی برایت فراهم تر! و برعکسش... یعنی من وقتی می رم خونه مثل نعش هستم از بس راه رفتم و سرپا وایسادم جفت زانوهام تعطیلند و ریه و غیره به چیز رفته ولی باز رابراه باید تنش عصبی با بالدستم داشته باشم و متاسفانه پایین دستی ها (که البته پایین بودن از نظر چارت سازمانی وگرنه ایشان ...!) هم زیاد همکاری نمی کنند بعضی شان.
خلاصه نمی دونم چرا روز به روز بدتر از دیروز...
ما فقط اینجا با شازده طرفیم!

فانی دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:32 ب.ظ http://oldmidwife.persianblog.ir

سلام آقای حسین!
دلم به هیچ عنوان آرزوهای شما رو نمی خواد.یعنی اصلا رضایت شغلی برام پشیزی ارزش نداره.فقط عاشق مفت خوردن و مفت گشتن هستم.منتها هیچ رییسی عاشق چشم و ابروم نشده هنوز.

سلام
یعنی کار کردن و یا شغل داشتن براتون مهم نیست دیگه...چون به هر حال وقتی آدم کار می کند ناخودآگاه دوست دارد که از کارش راضی باشد (مادی و غیرمادی)...
به هر حال مفت خوردن و مفت گشتن که خداوند نصیب همه کناد نیاز به پول و وقت فراغت و سلامتی و دل خوش دارد که بعضی از این فاکتورها تحت الشعاع کار آدم قرار می گیرد...
رییس ها معمولاْ بد سلیقه اند

پژمان دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:23 ب.ظ

سلام حسین جان
در این روزهای مصیبتهای مهیب که سنگ فتنه میبارد از منجنیق فلک. دیگه مسمومیت فضای شغلی ( که بیشتر عمر را اونجا میگذرونیم ) و همکاری با رئیس عبوس وبی خرد , بد جوری کام آدمی رو تلخ میکنه .
ولی اگر در موازنه یا جدال بین "مصلحت ومدارا" از یک طرف , و "رهایی و بی پروایی" از طرف دیگر, این خودخواهی جسورانه برنده شد بدان که ما اینجا در خدمتیم.
هدهد ای از نجوای خداوند در گوش فرشتگان شنید که اگر دست معجزم , سر تیتر دلخواسته های انسانها را اجابت کند این قانون نانوشته "همترازی در تعادل فلاکت آدمیان" بهم میخورد . باور کن
این آوازه وخامت مزاجت تا کجاها رسیده که دین شناسی برای گروه سنی الف برات میفرستند.البته دستش درد نکنه که تصویر لبخند را به این بغض لبها نشوند.

سلام برادر
سپلشت آید و زن زاید و مهمان عزیزت ز در آید... حکایت ماست
برادر شما اول بیا ببینیمت بعد این همه سال...اون ترازوی منصف را هم با خودت بیاور تا دقیق مصلحت ها و رهایی ها را بسنجیم و نهایت چند سیگاری دود کنیم و قدمی به مرگ یا حقیقت نزدیک تر...یعنی تا این حدها!
فعلاْ که مردم ایران زمین و جهان سوم در نقش پاره سنگ های متعادل کننده فلاکت و سعادت فرو رفته اند و خروج از این نقش را در خیال هم تخیل نمی کنیم. عدالت در کجای این تعادل است نمی دانم. باور کن
عجب حوصله ای داشتی که خوندی من که شرمنده ایشون شدم

سفینه ی غزل دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:42 ب.ظ

سلام عمو
آرزو بر جوانان پا به "سن" گذاشته عیب نیست.( این سن نه اون سن)
ما دوستی داریم در هلند ، در یک داروخانه چند سالیه مشغول کاره. می گفت ما از صبح زود که سر کاریم تا پایان وقت کاری به جز استثنا ها مثل ناهار و نماز!! اجازه ی نشستن حتی نداریم .( یعنی تا این حد)
عوضش آخر هفته ها از حال و حول!!( بابت ادبیات سخیفم عذر می خوام اون این جوری می گفت.) ذره ای کم نمی ذارن و دوشنبه ها شارژ و سرحال میرن سرکار...
آقاما رو هم وسوسه کردید از چیزایی که دوست داریم بنویسیم البته این حقیر که دستش عجالتا" به قلم نمی ره.

سلام بر برادرزاده و نوه های برادر!
بله دقیقاْ این سن
این ها فریب های سرمایه داری برای استثمار است خواهرجان
عوضش ما اون دنیا حال و حول می کنیم در سطح لالیگا که نگو نپرس... غسل ارتماسی در استخر شراب البته نه این شرابهای در پیت و اینا...یعنی در این حد ها! دلشون آب!

فاطمه دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:11 ب.ظ http://30youngwoman.blogsky.com

پس کامنت من کو؟؟؟؟؟؟





سلام
چیزی نیست
اگه لطف کنید مجدد بنویسید ممنون میشم...

[ بدون نام ] دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:20 ب.ظ

اولش که سلام
دومش که این بلاگ اسکای چرا اسم رو ذخیره نمی کنه ؟
سومش که شما از کجا فهمیدید منم برار جان ؟

سلام
به هر حال راه های رسیدن به خدا بسیار است
بلاگ اسکای با این کارش هیجان رو برده بالا!

پیانیست دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:09 ب.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

راستی امسال من یه مدیر گوگولی مگولی داشتم که همه اش یا داشت شعر میخوند یا با همکارا بگو بخند میکرد یا با موبایلش موسیقی سنتی گوش میکرد. هر صبح مثل فشنگ در میرفتم به سمت محل کارم. رفتارش هم یه جوری بود نمیدونم چه جوری هیچ کی جرات سوء استفاده نداشت. یعنی من امسال یه ساعت هم غیبت نداشتم. اگر زنگ میزد میگفت نصفه شب بیا میرفتم.
دلتون آب. شرمنده تونم که دلتون آب شد.

سلام
جز این انتظاری نمی رفت شما باید در همه زمینه ها دل دوستان را آب کنید... یعنی دلابیسم رو به صورت یک ایدئولوژی درآورده اید
حقیقتش اینه که بخش های مختلف زندگی ظاهراْ یه جورایی سازوکاری مثل قانون ظروف مرتبط دارد ...
خوشحالم برای شما

دایناسور سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:13 ق.ظ http://1dinosaur.persianblog.ir

سلام
آرزو بر جوانان عیب نیست.

سلام
دقیقاْ این جمله ایست که من توقع داشتم یک دایناسور به من بگوید ممنون برادر

هادی سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:36 ق.ظ http://playtime.blogsky.com

سلام حسین جان
آقا این خانم ما کتاب بیگانه کامو رو از سایت کتابناک دانلود کرده با ترجمه آل احمد.اما کلش 70 صفحه هم نیست.من شک کردم که نکنه ناقص باشه.میتونی ما رو از شک در بیاری؟
اگه خواستی این هم لینکشه
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=57
ممنون

سلام هادی جان
همان حدود است این رمان رمان کم حجمی است...
اما در بازار ترجمه های جدیدتری موجود است که به نظرم بهتر باشد که در پست خودش و کامنتهایش کمی بیشتر توضیح داده ام...
چشمشان اذیت نمی شود؟
(البته چک هم خواهم کرد لینک را)

حسین(گیلانی) سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:08 ب.ظ

آقا اجازه دوباره سلام

می خواستم بگم یکی از دوستان کتابفروش "مقاومت شکننده " رو واسم پیدا کرد(البته از تهران) تا چند روز دیگه می رسه دستم. من موندم چرا دوستان تهرانی میگن نیست!!!!!؟
(گفته بودم دقیقه نود یه کاریش می کنم)

مجدداً عرض سلام

بسیار عالی... من کلاً با موجود نبودن کتاب در بازار ایران موافق نیستم!! البته کتابی که چاپ شده باشد را می گویم به خصوص که آخرین چاپش مال پارسال باشد...
پس آماده باشید که به زودی شروع خواهیم کرد.

محمد رضا ابراهیمی سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:58 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام
صدها بار خداوند را شاکرم و دست بوس که رئیس ندارم. جز در منزل
وای از این همه نارضایتی شغلی. دوستام هم وضعشون همینطوره همه ناراضی
ولی این اینترنت در کنار دوستان با حال رفع همه خستگیهاست. فعلا با اوضاع و احوال ما.

سلام
واقعاً وضع خوب و حسادت برانگیزی دارید برادر

آنا سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:26 ب.ظ http://www.royayetafavot.blogfa.com

این حسین و می بینین چه اکتیوه ........ما هنوز نگرفتیم ولی این موجود (با عرض پوزش ) یکی رو فرستاد تهران براش خرید و برد براش
بالاخره همشهری ماست دیگه

سلام
بله باید الگو قرار بگیرد

نعیمه سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:31 ب.ظ http://dokhtarezamin.blogfa.com/

در چند صورت ممکنه که با شنیدن صدای پای رییس دل تو سینه ات بتپه:
- جوانی کم سن و سال و کم تجربه باشی و رئیس بانویی زیبا و باتجربه
- دختری کم سن و سال و کم تجربه باشی و رئیس هم جوانی مجرد و خوش قیافه و ...
- یک ایده جدید و سودمند داشته باشی و رئیس هم آدمی فرهیخته و قدر شناس و دست و دلباز

دیگه هیچ دلیلی به ذهنم نمیرسه که دل آدم با شنیدن پای رئیس به تاپ و توپ بیفته

سلام
دلایل خوبی اند ولی هیچ کدام شامل حال من نمی شود

فاطمه سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:39 ب.ظ http://30youngwoman.blogsky.com

یادم نمی آد چی بود ....

ولی این جمله "پس آماده باشید به زودی شروع خواهیم کرد" خیلی هیجان انگیز به نظر می رسه

سلام
امیدوارم

نیکادل سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:35 ب.ظ http://aftabsookhte.persianblog.ir

سلام میله جان
اااااااااااااااهشما اول می نویسی بعد تایپ می کنی؟؟ اینجوری که خیلی سخته! من همه چی رو فقط تایپ می کنم حتی گزارشهای کاری رو. فقط وقتی عشق خطاطیم گل کنه با روان نویس بعضی کارای اداره ام رو دست نویس می کنم. تازه یه سرعت جانانه ای هم در تایپ دارم که نگو ونپرس. پس شما خیلی بیش از آنچه ما فکر می کنیم برای این پست ها زحمت می کشید. دست شما درد نکنه.

سلام نیکاجان
بله مجبورم در زمان های مرده بنویسم و در انتظار زمان مناسب برای تایپ بشینم! چون این زمان ها کوتاه و استرسمند! است نمی توان تمرکز کرد و... سرعت من هم بد نیست...
خواهش می کنم
ممنون

هادی سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:51 ب.ظ http://playtime.blogsky.com

سلام،ممنون
نه پرینت می گیریم..

سلام
اگه پرینت مفت باشد ای... وگرنه خرید کتاب در هرصورت به صرفه تر است...

پروانه سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:20 ب.ظ http://janshifteyegolshifte.blogfa.com/

حس خوبیه..آرزوتونو می گم

سلام
اما فقط آرزوست

فرواک چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:17 ب.ظ

سلام.
آرزو بر جوانان عیب نیست....
ما که آرزو به دل ماندیم تا ابد...
نوشته‌ی خنده‌داری بود. ممنون که سبب خیر شدید.

سلام
خوشحالم

فرواک چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:25 ب.ظ

سلام.
کامنت گذاشتم و همان لحظه لپ‌تاپ باتری تموم کرد...
خواستم بگم که کلی خندیدم. عجب آرزویی مملکت گل و بلبل...

سلام
امیدوارم آرزو به دل نمیریم...

پرنیان یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ق.ظ

سلام حسین آقا عزیز
ای بابا ! شما هم که مثل من مبتلا به آرزوهای محالید!

درست میشه ... حتما درست میشه!

سلام پرنیان گرامی
ممنون
بله درست میشه

اقای هیچ کس نبود دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:59 ب.ظ http://apioideae.blogfa.com/

"یک خط مشترک هست: از یک سو اشخاصی که کتاب را درست می کنند و از سوی دیگر آن هایی که آن را می خوانند. می خواهم به شرکت خودم در گروه خواننده ادامه دهم و برای این کار, مراقبم که همیشه خودم را در این سوی خط نگه دارم. وگرنه لذت بی غرض خواندن , دیگر وجود نخواهد داشت, یا دست کم به چیز دیگری تبدیل می شود
" ایتالو کالوینو ,اگر شبی از شبهای زمستان مسافری ص 112

سلام
بله با ایشون کاملاً موافقم
http://hosseinkarlos.blogsky.com/1389/09/20/post-83/
ممنون که سر زدید

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد