میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

تنهایی

دلم دیگر سخن با من نمی‌گوید

دلم این‌گونه با من بر سر جنگ است

و من غرقم درون منجلاب روزهایی که

                                               به اذن من نمی‌گردند

و من حیران‌تر از آنم که راه خویش را جویم

و پاهایم درون راه‌هایی که نمی‌خواهم

                                                سبک‌بارند

و چشمانم چنین گریان نمی‌دانم

                                      به دنبال چه می‌گردند

دلم دیگر سخن با من نمی‌گوید

نسیم گرم دست دوست یا بیگانه‌ای با من

به سوی سینه‌ام دیگر نمی‌آید

و حتا سایه‌ام دیگر به دنبالم نمی‌آید

و من تنهای تنهایم

*

تهران

78/12/3

(یک ماه بعد از خدمت سربازی!)

نظرات 27 + ارسال نظر
نعیمه سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:03 ب.ظ http://n1350.com/

خدا این خدمت مقدس سربازی رو از مردها نگیره

سلام

این زمان که دیگه خدمت تموم شده بود!

داستان تکراری سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:06 ب.ظ http://baharakmv2.blogfa.com

سلام اینکه همه ما به نحوی تنهاییم امر عادی و مسلم و تلخ این عصر است. همه تنهاییم. حتی وقتی با هم حرف می‌زنیم.

سلام
کوه ها با همند و تنهایند
همچو ما با همان تنهایان

فرزانه سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:16 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

آه از این دلم...آه

سلام

ذریا سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:04 ب.ظ http://booyedoost.blogfa.com

سلام
چه تنهایی نامه ی زیبایی !
خدا روشکر که از یک ماه بعد از سرباز یتون خیلی گذشته وایشالا دیگه تنها نیستین .ما که تازه چند سالیه یک ماه بعد از سربازیمون شروع شده ! اگه مقیم این "قربت"سرا نمی شدیم الان مهمان یک دارالمجانین بودم بس که شهد تنهایی نــــــــــــــــــــوش جــــــــــــــــــان مان کردند.
بعد از خوندن تمام کمال عشق افلاطونی ودر حالی که به غایت از دست نوشته های لطیف نیکادل عزیز لذت می بردم دل تو دلم نبود سراغ شما وسایر دوستان صاحب ذوق و قلم نیز بروم . امان از اثاث کشی اون هم با هواپیما ,بیچاره کتابها. تازه بچه ها و باباشون رو بزرگ کرده بودم وبه عرصه رسونده بودم وتصمیم به عقده گشایی داشتم که فاصله نجومی خودم را با کتابها به حد اقل برسونم که راهی دیار فرنگ شدیم . و وزن کتاب هم که همیشه از کوه سنگین تره واز آخر تو اولویته اوّله. بالاخره به پیشنهاد دوستی بهترین راه در آمدن تنهایی مدل 2011 را در گشایش یک فقره وبلاگ نا قابل دیدم و در این مسیر شما دوستان شیرینتر از جان را یافتم که برام خاطرات جاده های تو در تو و بکر و سبز شمال رو با یک دنیا اکسیژن مارک دار زنده کردید وتا شروع شدن کلاس زبان مشتری هر روز شما مهربانانم
دست مهربانی به همراهتون .

سلام
ممنون ...
بله , بس که شهد تنهایی و چیزای دیگه نوش جانمان کردند
ما همین جا وقتی اسباب کشی می کنیم پوستمان کنده می شود شما چه کشیده اید! اما شوق آزادی هم تسکین دهنده است!
واقعاً بیچاره کتاب ها
امیدوارم که پس از کلاس زبان هم جایی در همین نزدیکی باشی!

نسیم سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:37 ب.ظ

سلام
من واقعا به یک دکمه ری استارت اختیاج مبرم دارم...

سلام
سخته ولی شدنیه
احتیاج مادر اختراعه

ندا سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:20 ب.ظ http://secondwindow.blogsky.com

سلام
فقط کسانی که طعم تلخ تنهایی را چشیدند می تونند درک کنند که بعضی وقتها این واژه چقدر می تونه درد اور باشه

سلام
موافقم
اما بعضی مواقع تنهایی طعم شیرینی هم دارد

نیکادل سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:49 ب.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

سلام بر شما
یاد ایامی ...
یاد ایامی ...
(با چهچه بخون داداش!!!!)
سالهای دهه هفتاد رو دوست ندارم، سالهای خیلی تلخی بود برای من .

سلام بر شما همچنین
این اثر استاد دقیقاً در سال اول دانشگاه من خونده شد ...
من فکر می کنم دوستشون دارم! امیدوارم سالهای دهه نود بهترین باشه تا بتونیم با چهچهه بخونیم

لیلی سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:58 ب.ظ http://lilymoslemi.blogfa.com/

میگم شما یه دوره دیگه دمت برید و برگردید بد نیستا. شاید واقعا این بار به جای حسین کارلوس بشی ... کارلوس ویلیامز شاعر

سلام
پیشنهاد بسیار نیکویی ست
البته ممکنه اوردوز کنم بشم به قاعده اون بنده خدایی که بچه اش رو می خواست بذاره مطرب بشه! بعد اوردوز کرد و ... رفت توی کار حوزه و...

جیران چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:01 ق.ظ http://jairanpilehvari.wordpress.com

انگار از خدمت برگشتی خیلی خوشحال نبودی..
یعنی غم تموم شدن خدمت اینطور دلگیر می کنه؟
راستی یادم رفت بگم.. مارگرت اتوود.. عروس فریبکار.. اتفاقا بدم نمیاد خودم هم دوباره بخونمش...

سلام
اثرات برخی ناملایمات مدتها با آدم می مونه
یک ماه که چشم گاوه چیزی نیست !
ممنون که رای رو فراموش نکردی

جیران چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ق.ظ http://jairanpilehvari.wordpress.com

الان کامنتای پایینی رو خوندم.. حالا که همه نجیب محفوظ رو میگن منم رایم رو پس می گیرم :)
من خودم دوباره می خونمش ولی فکر می کنم کتاب جدید بد نباشه به خصوصو وقتی کلی آدم میگن بهتره :)
ولی اگه به جای عروس فریبکار آدمکش کور رو گذاشته بودی از همین نوییسنده با چنگ و دندون می جنگیدم و کل دوستان رو بسیج می کردم بیان رای بدن :)
پس رای من عوض بشه لطفا و بشه موعظه شیطان :)
اگر نمیشه لااقی حساب نیاد! اگر باز هم نمیشه خلاصه من شادترم که محفوظ بشه :)

سلام مجدد
اشکال نداره و امکان هم داره
آدمکش کور بماند برای بعد از خواندن عروس فریبکار
تا اون موقع هم امکان داره یه کم ارزونترش رو پیدا کنم!!
البته اگر عمری باشه تا اونجایی که بتونیم می خونیم

نوشینه چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:11 ب.ظ

سلام برام جالبه همه شعراتون یا قبل سربازی یه یا در حین و نزدیک به آن .
یعنی بعد اون خبری نبوده ؟

سلام
دیگه بعدش وارد کار در فضای ماشین آلات و... شدیم ذوقمان کور شد!
یعنی فرصت نکردم به خودم سری بزنم!

محمد سرابی چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:04 ب.ظ http://www.negarande.ir

پس حتما خاطرات خوشی از سربازی داری

سلام
البته شعر معمولاً از خاطرات خوش بیرون نمیاد
البته معمولاً

فرانک چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:30 ب.ظ http://bestbooks.blogfa.con

خدا را شکر این نعمت در انحصار آقایون هست

سلام
البته چیزهای خوبی هم توش داره

محمدرضا پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 ق.ظ http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
های سربازی کجایی که یادت به خیر. دیدی بعد از یک ماه چقدر دلم برات تنگ شد؟!

سلام

البته برای سربازی دلم تنگ نشده هیچوقت
برای لحظات خاص تنهایی و ... کمی دلتنگ میشوم گاهی

درخت ابدی پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:29 ق.ظ http://eternaltree.wordpress.com

سلام.
عجیب این شعرت با حال و هوای الان من هماهنگه آدم دلش واسه خودش می‌سوزه.
ترکیب "نسیم گرم" اگه بخواییم مته به خشخاش بذاریم، متناقضه، چون نسیم کلا باد ملایم و خنکه

سلام
حال و هوای همه مون یه جورایی همینه و شبیه به هم با یه کم بالا پایین تفاوت...
صحیح می فرمایید اما اگر به اون حس گرمی که از دست دوست به آدم منتقل می شود توجه کنید حق می دهی که نسیمی که از دست دوست وزیدن می گیرد را نسیمی گرم بدانم
ممنون

پیراهن کاغذی پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:38 ق.ظ http://pirahan.blogsky.com

سلام
منهم همین سئوال برام ایجاد شد :
چرا بعد از سربازی دیگه شعرت نمیاد ؟
سربازی این قدرها هم دیگع سخت نیست خصوصا سربازی این دوره و زمونه .

سلام
خوب همیشه آدم روی یک فرم نیست برخی بحران ها و تغییرات کلاً فضای ذهنی آدم رو عوض می کنه و... من در اواخر خدمت یک بار همه شعر هام رو سوزوندم!! بعد اونایی که در خاطرم بود و دوستشون داشتم رو بازنویسی کردم ...
یکی دو تا شعر دیگه تحمل کنید می بینیم که چگونه میرم به خواب زمستانی و غار و ایران رادیاتور.

farzane پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:00 ب.ظ http://allethia.blogfa.com

بعضی وقتا دوباره یک اتفاق هایی میفته آدم ها ازغار میان بیرون

سلام
نمی دونم هیچ کس از فردا باخبر نیست
ولی فعلاً داخل غاریم

دریا پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:07 ب.ظ http://booyedoost.blogfa.com

سلامی چو بوی خوش آشنایی
دیروز نوشتار تون رو پیرامون رمان ایرانی "هم نوایی شبانه..."
خوندم وامروز سفارش خریدش رو به همسر طفلکی همیشه غایبم دادم که در سفر غریب الوقوعش به مقصد خانه سوغاتی برام بیاره ایشالا.
از اینکه قابل دونستید و لینکمون کردید سپاس گزارم.

سلام دوست گرامی
به به چه حسن انتخابی... واقعاً رمان عالییه...
ولی حیف که غریب الوقوعه!!
البته نمی دونم خارج از کشور هم قاعدتاً باید یافت بشه
خواهش می کنم

فاخره پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:30 ب.ظ

http://www.dw-world.de/dw/article/0,,6400169,00.html
سلام
من از این داستان خوشم آمد بخوان ببین می ارزد

سلام فاخره عزیز
حتماً در اولین فرصت می خوانم
ممنون از معرفی

داستان تکراری جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:27 ق.ظ http://baharakmv2.blogfa.com

نوروز تو راهه. نمیخواهید از غار بیرون بیایید/
من آپم

سلام
دست خودم نیست اون کار دله!

رضا جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:23 ب.ظ http://shabgardi.blogfa.com/

تنهایی رو زیبا سرودی

سلام
ممنون

farzane جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:25 ب.ظ http://allethia.blogfa.com

salam
bebakhshid az bas dige majazi shode hame chi salam yadam raft

سلام
خواهش می کنم ... شما با کلیک کردن روی آدرس من در اصل سلام می کنید و من اینجا جواب سلام رو می دهم.

حسین.ر جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:37 ب.ظ http://entegham.persianblog.ir

ممنون که سر زدید/

ومن حیران تر از انم که راه خویش را جویم/

برای مطلب جدید سری بزنید و چیزی بنویسید/ ممنون وخدا حفظت کنه/

سلام
به روی چشم
فقط امروز باید قسمت اول 1984 را تایپ کنم تموم شد خدمت همه خواهم رسید!

م.روزنه جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 ب.ظ

میله جان سلام

داشتم نظرت رو در مورد شازده کوچولو می خوندم که یاد یکی از کتاب های آنتوان دوسنت اگزوپری افتادم "خلبان جنگ " رو می گم .
می خواستم نظرتون رو در مورد این کتاب بدونم و اگر نخوندینش بهتون توصیش کنم ارزش یه شب تا صبح بیداری رو داره.

با تشکر
م.روزنه

به امید روزی که تو هم پرچم دار شوی

سلام دوست عزیز
خوش آمدید ممنون
نه هنوز این کتاب رو نخوندم و حتماً در سری بعدی خریدهام این رو لحاظ خواهم کرد...
ما همه همتمون اینه که پرچمی سر میله مون آویزون نکنیم
به این دو تا لینک مراجعه کنید
http://hosseinkarlos.blogsky.com/1389/07/28/post-60/
http://hosseinkarlos.blogsky.com/1389/03/06/post-1/
ممنون

نفیسه شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:00 ق.ظ

شعرهایتان دوست داشتنی است.
امیدوارم دوباره طبع شعریتان بازگردد.
تنهایی فقط و فقط گاهی خوبه

سلام
ممنون امیدوارم
بله گاهی , فقط

ققنوس خیس دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:06 ق.ظ

سلام
من گمانم زندگی باید همین باشد !!

سلام
بله اگر این اسمش زندگی نباشد پس ما مشغول چه کاری هستیم!!

فرواک سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:05 ق.ظ


دوست من سلام. واوو. براوو
این شعرت به نظرم بهترینشه. من که کیف کردم اساسی. حرف دل ما آدمهای ماشینی و گرفتار مدرنیسم.
دلم دیگر سخن با من نمی‌گوید...

سلام اولدوز عزیز
ممنون
خوشحالم که لذت بردید

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد