میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

در جواب چند سوال

سلام دوستان : دوست خوبم درخت ابدی از من دعوت کرد که وارد این بازی بشوم و سوالات را جواب بدم. منم خوشحال ... ضمناٌ قمارباز داستایوفسکی در راه است.

بدترین اتفاق زندگیت:  وقتی بچه بودم(حدود 6 یا 7سال) با بابا اینا رفته بودیم خونه عمو, من لج کردم که چرا می ریم اونجا و گریه می کردم. اونا هم من رو توی ماشین گذاشتند و رفتند داخل... من داشتم تو خودم گریه می کردم که دو سه تا بچه که توی کوچه بازی می کردند متوجه من شدند. یکیشون که دختر بچه ای بود نزدیک شیشه ماشین شد و به من نگاه کرد و گفت: این پسره چقدر زشته!

خوب ترین اتفاق:  فکر می کنم خوب ترین اتفاق در راه است (انسان به امید زنده است). ولی از خوب های تا کنون میشه به وبلاگ نویسی اشاره کرد.

بدترین تصمیم : تا دلتون بخواد تصمیم های غلط داشتم. یکی از بدهاش انتخاب محل کارم است و تصمیم های غلط پی در پی که باعث شده فسیل بشم و مثل خزه روی همین سنگ بچسبم.

بزرگترین پشیمونی : دوست داشتم روزهای آخر زندگی پدرم براش داستان بخونم ولی هر بار نتونستم.

فرد تأثیر گذار در زندگی ام : همون دختر بچه ای که در مورد اول گفتم! تاثیر ویرانگری روی من گذاشت! اما تاثیر مثبت: یک ازگلی رفته بود بالا منبر داشت به یک سری افراد دیگه و به قول خودش سکولار فحش می داد... من تازه اومده بودم دانشگاه و 18 سالم بود و تا حالا کلمه سکولار رو نشنیده بودم... وقتی از دانشگاه اومدم بیرون کنار دکه مطبوعاتی ایستادم تا روزنامه های ورزشی رو بخونم چشمم افتاد به مجله ای که روی آن درشت کلمه سکولاریسم نوشته شده بود. مجله کیان بود و... این جوری بود که اون فرد ازگل در زندگی من تاثیر مثبت گذاشت.

چه آرزویی دارم : همه مردم ایران روزی 2 ساعت مطالعه آزاد داشته باشند.

اعتقاد به معجزه : نمی دونم! الان با کلمه اعتقاد بیشتر مشکل دارم تا کلمه معجزه!

چقدر خوش شانسم: پیتزا مخلوط

خیانت: لوییز فیگو ! مهدی هاشمی نسب! عرف متراکم تاریخی تحمیل شونده!

عشق: مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید.

دروغ: صورتم سرخ میشه!! تابلو میشم!! صل علی هم نیستم.

از کی بدم میاد: قدرتمند جاهل دروغگوی پررو – ذلت پذیر جاهل نق نقو یا الکی خوش

تا به حال دل کسی را شکوندین ؟فکر می کنم گریزی ازش نیست. ولی هرچی فکر می کنم چیزی یادم نمیاد!

دلیل انتخاب اسم وبلاگ :برگرفته از اولین کتابی بود که در موردش نوشتم (زنگبار یا دلیل آخر)... الان واقعاٌ دوستش دارم! :«ما در دنیایی زندگی خواهیم کرد که درآن پرچم‌ها همه کهنه پاره‌های مرده‌ای خواهند بود. بعدها زمانی، زمانی بسیار دور شاید، برسد که پرچم‌های تازه‌ای پیدا شود، پرچم‌های اصیل، ولی گمان می کنم که شاید بهتر باشد که دیگر هیچ پرچمی افراخته نشود. آیا ممکن است که آدم در دنیایی زندگی کند که درآن میله های پرچم خالی بمانند؟».

کی رو از بچه های وب بیشتر دوست دارم؟ مشتری های پر و پا قرصم رو! بالاخره دوره دوره مشتری مداریه! واقعاٌ دوستشون دارم ... وقتی نظراتشونو می خونم خیلی لذت می برم.

تعریفی از زندگی خودم: منشوری است در حرکت دوار ...!

خوشبختی: نگاه

این واژها یاداور چی هستند؟

هلو: لبخند رضایت

خدا: ابهام یا شاید همان عرف متراکم تاریخی تحمیل شونده! , بهش زیاد فکر می کنم.

امام حسین: لباس مشکی

اشک: تفکرات تنهایی

کوه: تنهایی خوب , ترس! (دو بار پرت شدم از کوه)

فرار از زندان: سی دی فروش جلوی درب محل کار

هوش : سرعت انتقال , شایسته سالاری!

خواهر شوهر: زن ستیزی در لفافه و ناآگاهانه

رنگ چشمام: میشی (روی کارت پایان خدمتم هم نوشته!)

رنگ مورد علاقه: نارنجی

جواب تلفن و ارتباطات: متوجه نمی شوم! وقتی تلفن زنگ بزنه جواب می دم دیگه.

کلام آخر: هزار باده ناخورده در رگ تاک است.

نظرات 20 + ارسال نظر
فرزانه چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:08 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
ایده اولیه این بازی ساده با پاسخ های جالب بچه ها دارد پرورده می شود در حد زیتون .

برای درخت هم نوشتم خوبه آدم این بازی را چند وقت یکبار بکند و جوابهایش را کنار هم بگذارد . در هر صورت تجربه بدیعی بود از بدترین اتفاق زندگیتان . مجسم کردن اون صحنه خیلی جالبه برایم

سلام
بله خیلی جالبه... شما هم از طرف من دعوتید بسم ا...
بله تجربه خوبیه برای این که کمی از اعتماد به نفس آقایون کاسته بشه!

ققنوس خیس چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:46 ب.ظ

سلام دوستان. چون هیچ کدام از دوستان از من برای بازی دعوت نکردند ، و چون ما عادت داریم که بی دعوت بازی کنیم ، بنابراین پیچیدیم به بازی و یکی بازی در آوردیم که رخت دل همه بردیم و دیگه چه می خواهید بعد از این بازی و چه خواهید کرد و شما هم بازی می کنید یا نه را نمی دانم ! ضمنن چیزی تو راه نداریم.
بدترین اتفاق زندگی : اون اتفاقی که هنوز اتفاق نیفتاده !
خوب ترین اتفاق : من کلن صفتی که بخواهد از ترین بگوید را نمی فهمم ! یعنی که چه ؟ هیچ وقت فکر نکردم که هیچ اتفاقی خوبترین اتفاق زندگیمه ! تازه اگه هم همچین فکری کرده باشم ، نسبت به اون زمان همچین فکری کردم. مثلن اگه تو جزیره ی اسرار آمیز گیر کرده بودم ، بهترین اتفاق زندگیم تو اون لحظه این می تونست باشه که کاپیتان نمویی پیدا شه و کمکم کنه از اونجا رها شم . ولی از کجا معلوم بعد اینکه از اونجا رها شدم تو یه جزیره ی اسرار آمیزتر نیفتم ؟ ها ؟
بدترین تصمیم : باز هم همون ! امان از دست این صفتهای تفضیلی که در این باره روایت است : افضل الصفات ، نزاد ِ الام الدنیا و الاخره
بزرگترین پشیمونی : من از عمری که با زاهد فنا کردم پشیمانم ...
فرد تاثیرگذار در زندگی ام : هستن ...
چه آرزویی دارم : آرزو دارم که یارم تو باشی ...
اعتقاد به معجزه : به نظر بنده هم اعتقاد ، به معنی واقعی کلمه ، چیز نایابیه ... اما به معجزه ، به عنوان خرق عادت ، اعتقاد !! دارم !!!!
چقدر خوش شانسم : کمی تا قسمتی
خیانت : دو ته سیگار مونده رو میز !! خیانت به نظرم کاملن نسبیه !! مثلن همون فیگوی نامبرده خائن محسوب می شود ،‌ ولی مایکل اوون کمتر خائن محسوب می شود !
عشق : آن چه بودن و نبودنش درد است ، مسئله این است ! اینم ! جگرم !
تعریفی از زندگی خودم : زندگی من از مستقل هرگونه تعریف خاصیه
خوشبختی : خوشبختی یعنی دو تا بچه ی لوس ، آخر هفته ، جاده ی چالوس ... ها ها
هلو : میوه ی محبوب القلوب ... باید درباره ی میوه بودنش تحقیق صورت گیرد ، شفاف سازی لازم است.
خدا : نبودنش فریاد زندگی است ، غریو را تصویر کن !! اما پیدایش هم نیست ...
امام حسین : شبهایی که با دوستامون بودیم
اشک : میم مثل مادر
کوه : خوبه !
فرار از زندان : سریال سرکاری
هوش : آخرین پست وبلاگم
رنگ چشمام : قهوه ای
رنگ مورد علاقه : قصد ازدواج داری ؟
جواب تلفن و ارتباطات : حالی به حالی !
کلام آخر : تشکر از کلیه عوامل که به من ، این عامل بیکار ، اجازه دادید که عمل بازی را به انجام برسانم.

سلام
ققنوس جان تو از طرف من دعوتی! بساط تو همونجا پهن کن تا جوابهای نوک شکن بیاد واست!! معلومه که قصد ازدواج داریم!! پسر چه معنا داره مجرد باشه و رنگ مورد علاقه اش رو نگه!!

م.ایلنان چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:57 ب.ظ http://www.mimilnan.wordpress.com

حسین جان دست ما رو هم بگیر...ما هم هستیم ها...ارادت.

سلام برادر
شما هم البته دعوت دارید از جانب من ... خوشحال میشم نظرات شما رو هم بخونم ...
دل به دل راه داره

ناشناخته چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:37 ب.ظ

خوشحالم که تحت هیچ شرایطی وب لاگتو فراموش نمی کنی

سلام بر دوست ناشناخته !!
این جوری که n تا علامت سوال برای من ایجاد کردی!!
حالا من از کجا بفهمم شما سرندی پی تی هستی یا کونا ؟
درست اشاره کردی تحت هیچ شرایطی... تحت هیچ شرایطی از دوستان هم دل نمی کنم!

محمدرضا چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:05 ب.ظ http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
بازی ام! را در وبلاگ پنجره در کامنتهای همان پست نوشتم. یاد مصاحبه های نشریات زرد با رضا شاهرودی و میناوند افتادم!

سلام
خوب شما الان تحت تاثیر مغناطیس آقا هستید و کیف عالم را می کنید
کاش من هم جای شما بودم و هر از گاهی تحت تاثیر این مغناطیس بودم نه همیشه!

فرانک چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:24 ب.ظ http://bestbooks.blogfa.com

جالب بود کم دیده بودم نارنجی رنگ مورد علاقه کسی باشه

سلام
بله بین نارنجی و بژ دو به شک بودم ... نارنجی چربید

نیکادل چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:44 ب.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

سلام
من از این بازیا خیلی خوشم میاد، منم توی وبلاگ درخت ابدی و آیسودا بازی کردم و جوابامو نوشتم. تازه درخت به من گفت غیر منتظره بود بازی کردنت! منم فکر کردم حتماً چه موجود گنده دماغی به نظر میرسم:-(
به هرحال بدترین اتفاق زندگیت منو یاد دوران کودکی خودم انداخت. احتمالا یه پست راجع بهش بذارم. از کی بدم میاد و کلام آخر رو خیلی دست داشتم.
این ققنوس هم نه روش میشه بازی کنه نه دلش میاد بازی نکنه!
به خدا مجلس بی ریاست حضرت ققنوس ؛-)
راستی میله جان چه کار خوبی کی خبر دادی خبری در راه است، ای خوش آن دل که از آن آگاه است :-)

سلام
منتظر پست مذکور هستم
ممنون
ققنوسم وقتی بساطش را توی وبلاگش پهن کرد به حسابش می رسیم! دارم براش!!
اگر خوبه که از این به بعد در هر پست کتاب بعدی رو هم نام می برم خودمم فکر کنم خوب باشه.

برزین چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:49 ب.ظ http://naiestan.blogsky.com

سلام
این بازی به واسطه آشکار کردن برخی زوایای شخصیتی دوستان جذابیت زیادی دارد . من تا به حال در مورد نام وبلاگت یه جور دیگه فکر می کردم حسین عزیز . تصورم این بود منظورت از میله بدون پرچم همون ضرب المثل معروفه . میدونی کدومو میگم ؟
همون که یه روز پسر شاه می گه از ایران چی مونده ؟ میگن هیچی . میگه خاکش کو ؟ میگن رفت هوا . میگه پرچمش پس چی ؟ میگن سوزوندنش . میگه میله اش پس چی شد ؟ میگن کردنش توی .........

سلام
درسته ...
آه ... ما را چه کار چشم داشتن به سهم رعیت!!

آی سودا چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:23 ب.ظ http://firstwindow.blogsky.com

آخی. جواب اولی را که خوندم اینقد دلم سوخت که می خواستم دختره را پیدا کنم و یک کتک سیر بهش بزنم. اینقد کتکش بزنم که حسابی صورتش کج و کوله بشه و هرکس بهش رسید بگه چه دختر زشتی.
ولی احتمالا وقتی شما ۷ ساله بودید من یکسال بیشتر نداشتم. اینجوری شاید فقط می تونستم موهای اون دختره را بکشم یا صورتش را ناخن بکشم.

سلام
البته من سالهاست که اونو بخشیدمش!!!!!!!!!!
شما هم ببخشینش

هادی پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:35 ق.ظ http://playtime.blogsky.com

چند وقت بود می خواستم بپرسم که "میله بدون پرچم" یعنی چی و منظورت از این عنوان چی بوده که اینجا جوابم رو گرفتم..

سلام
خوب این هم از منافع این پست و این سوالات بود.

درخت ابدی پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:03 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام. ما مخلصیم. خوشحالم که بازی کردی.
فعلا حق تقدم با صاحب وبلاگه. بنابر این به ققنوس فعلا بی توجهی می کنیم و حرفی در موردش نمی زنیم تا مطلب رو بذاره تو وبلاگش:)
با یه سری جوابات موافقم و نظر منم هست، اونایی که در مورد وضعیت موجوده.
چرا هیشکی از آقایون تعریف نمی کنه؟!
با عشق و رنگ هم موافقم.
مرسی:)

سلام
ما بیشتر مخلصیم
آقایون مورد ظلم متراکم تاریخی تحمیل شونده! قرار نگرفته اند ولی خوب برای ایجاد تعادل باید این قضیه به آقایون هم اعمال بشه تا هر دو بشوند مظلوم و برابر! (البته اگر منظور از آقایون مردها بود)
ممنون

هیوا پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:45 ق.ظ http://www.seafearless.blogsky.com/

سلام.
من فکر می کنم بدترین اتفاقا توی بزرگسالی می افتند و البته افتاده اند ولی نمی دانم چرا اتفاقای بچگی هامون همیشه دم دست تره؟!
راستی چرا به این تیپ از نوشته های وبلاگی که دعوتنامه از دوستان میرسه میگن بازی؟

سلام
البته واقعاٌ نمی شود بدترین و بهترین را مشخص نمود و این امر بستگی به شرایط روحی روانی و... دارد ولی اتفاقات دوران کودکی بعضاٌ نتایج بلند مدت دارد و با توجه به گذشت زمان کافی , نسبت به آن به جمعبندی , نتیجه گیری می رسیم...
سوال دوم کمی کار می برد! باید از نفر اولی که این لفظ را به کار برده بپرسیم!؟ چون ممکنه پشت کاربرد کلمه بازی چیز خاصی وجود نداشته باشه و صرفاٌ این کلمه بهتر از کلمات دیگر (مصاحبه, پرسش پاسخ و...) نمایانگر هدف کار باشد. اگر اینجوری باشد شاید زور زدن برای استدلال و ارجاع به نظریه بازیها و ... کمی لغو باشد. شاید به خاطر شکل بازی گونه ای که آدم هنگام نوشتن با خودش کلنجار می ره ارتباط داشته باشه و اینکه از طریق ورود به این پروسه بازی گونه ما اندکی از خود واقعیمان را با خود مجازیمان به اشتراک بگذاریم و اینگونه دوستان مجازی خود را بیشتر بشناسیم. یک جور بازجویی که به بازی بیشتر نزدیکه .

نعیمه پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:57 ق.ظ http://n1350.wordpress.com/

خداییش دختره خیلی بدجنس بوده. اما بچه ها کلن بدجنس هستن به خصوص در مورد جنس مخالف.
بعد جریان این زندگی چیه که همگی می نویسن منشوری در حرکت دوار
بابا یه ذره خلاقیت به خرج بدین یه چیز دیگه بگین.
من هم تو این بازی شکرت کردم اما لیست سوالهایی که داشتم کمتر از این بود.

سلام
بله کمی بدجنسی کرد چون من که باهاش کاری نداشتم داشتم نقو نق خودمو می کردم!!
راست می گید ولی آخه اولین چیزی که به ذهنم رسید اون بود حالا کمی خلاقانه تر:
زندگی قطاریست که کوپه های درجه یک و دو و سه و ... آن همه به ته خط می رسند زیاد مهم نیست تو کدومش باشی مهم اینه که حسرت لحظات از دست رفته سفر رو نخوری.
زندگی بازی تخته نردیه که مهم نیست چه تاسی میاری مهم اینه که با تاسی که آوردی چه جوری بازی کنی.
زندگی بازی 21 است که مهم نیست تا الان چقدر باختی مهم اینه که توی بانک بعدی چقدر می بری.
زندگی وبلاگیه که تا الان مطالب مهمی توش نوشتیم ولی خوب از این به بعد می تونیم مطالب مهمتری توش بنویسیم.
راست می گی کاش یکی از همین ها رو می نوشتم! میشه ؟!!

فرزانه پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:33 ق.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

با اجازه شما همین جا لبی تر می کنیم :
بدترین اتفاق : ماندن در گذشته
خوب ترین اتفاق : در راهست
بدترین تصمیم : نرفتنم
بزگترین پشیمونی : ماندنم
فرد تاثیرگذار در زندگی ام : معلم هندسه ام
آرزو : باز یافتن جسارتم
اعتقاد به معجزه : ?what
شانس : دم دسته
خیانت : زخم
عشق : هوس قمار
دروغ : ترس و ناتوانی
نفرت :دروغگوی زورگو
دل شکستن : کم نبوده اما با من نبوده
دلیل انتخاب اسم وبلاگ : کمی خودفریبی
دوستی از بچه های وب : همه کسانی که می خوانند مرا و می فهمند مرا
تعریفی از زندگی : زندگی زنده گی است
...


سلام
البته نوشیدنی های وبلاگ ما گرچه با کیفیت نیست ولی ناخالصی هم ندارد ... ممنون
دل شکستن: کم نبوده با من نبوده ... یعنی منظورتان این است که آن دل های مذکور به صورت یک واکنش خود بخودی شکسته شده است!؟ امان از این دل های چینی!!

بانو پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:05 ب.ظ http://saburaneh.blogfa.com/

توی بازی شیطنتهائی کردی که بازی رو برام جالب کرد. در اولین فرصت بازی میکنم .
در ضمن ما وقتی کسی بهمون میگفت زشت میگفتیم آینه !! تو بلد نبودی بگی ؟

سلام
شیطنت!؟ استغفرا... !!
حتماٌ در اولین فرصت این کارو بکنید
اگرم می گفتم فرقی ایجاد نمی شد اون اثری که باید می گذاشت را گذاشت!!

م.ایلنان پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:12 ب.ظ http://www.mimilnan.wordpress.com

هی پسر اشتب شد. منظورم این نبود که منو دعوت کن به این بازی وبلاگی. منظورم این بود که با این وصف کشافی که از خودت دادی و زندگی رو ریختی رو دایره، دست ما هم البته گرفتنی خواهد بود که این مایه صراحت نداریم.
قربانت: مرتضا
بعد از تحریر: فرار کردن از زیرش اینقده کیف داره...اینقده حال میده...البته به این شرط مهم که یه زبل نیاد یقه ی آدمو بگیره که هی عمو، کجا؟
حسین جان، بالاغیرتاً این آدم وسواسی و ترسو را ولش کن.

مرتضی جان همشو نریختم! چیزایی که مربوط به سوالا بود ریختم!!
عریان شدن در پیش چشم یار هم لذتی دارد همپای آن یا بیش از آن! امتحان کن پشیمون نمیشی.

عاتکه پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:41 ب.ظ http://leaderofutopia.blogspot.com

جریان اون دختر خیلی بامزه بووود...منم تا حالا این کارو کردم:دی

سلام
نکنید خانم نکنید این کارا رو !!

Helen جمعه 30 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:56 ب.ظ http://www.mydays-h.blogspot.com

ینی من الآن خراب تاثیر مثبت زندگی شما شدم.

سلام
بله بعضی افراد چند روزی چند ساعتی چند دقیقه ای می آیند روی پرده زندگی آدم و نقششان را بازی می کنند و تاثیر خفنی بر فیلم زندگی آدم می گذارند.
این فیلم بدون حضور آنها چیز دیگری می شد.

نفیسه یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 ق.ظ

چه بازی با مزه ای بود، ولی خداییش چه بچه غر غرویی بودین ها ...
در مورد نام وبلاگتون خیلی خوشمان آمد...
رنگ نارنجی هم جالب بود اصولاْ آقایون در این زمینه ها اصولاْ رنگهای سرد رو دوست دارن...
من هم به عنوان بچه های وب می گم دوستتان داریم...
راستی ققنوس خیس جان خوب بلده بازی کنه ها...

سلام
بله بازی خوبی است شما هم دعوت... منتظریم
در مقابل بچه های امروزی فرشته ای بودم و بودیم !!!
نام وبلاگ رو الان خودم عاشقشم!
از بچگی نارنجی رو دوست داشتم نارنجی شاد و تند (نه مثل پیرهن سایپا البته!!) یک کتانی خیلی خوشگل داشتم که نارنجی بود (وای چقدر هواشو داشتم! منی که همه کتونی هام پاره می شد این یکی کوچیک شد و پاره نشد)
شما لطف دارید

لیلی یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:52 ب.ظ http://lilymoslemi.blogfa.com

این هم ایده ایست خوب ولی من امیدوارم شما سرافراز و همواره در حال احتزاز باشید چه با پرچم چه بی پرچم.

سلام

ممنون

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد