میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

تهران در بعد از ظهر مصطفی مستور

 

در ادامه مستور خوانی ! به آخرین کتاب چاپ شده ایشان می رسم این مجموعه داستان شامل 6 داستان کوتاه است و شخصیت‌ها‌ی داستانی ‌نیز به همان سبک نوشته‌های قبلی در داستان حاضر می‌شوند. اما به نظرم کمی تغییر مثبت در نوع نگرش نویسنده احساس کردم. آدم ها زمینی تر شده اند و میزان نکبت مردان کمتر شده است! و آسمان جایگاه اش کمی متزلزل شده است.

هیاهو در شیب بعد از ظهر:

 همان اکیپ الیاس و شهرام و فریدون و میترا و یاسمن و پریسا... از این داستان خوشم نیامد. همین.

چند روایت معتبر درباره بهشت:

داستان لطیف و بغض آوری که از زبان یک کودک عقب مانده ذهنی که دارای کله گنده(کله کدو) و لکنت زبان است روایت می شود. روایتی از عشق او به خواهرش. به او می گویند که حتماٌ به بهشت می رود و در آنجا دیگر کله اش بزرگ نیست, گوش هایش بزرگ نیست و لکنت زبان هم ندارد... قسمتی را که بولد کرده ام این پایین قابل توجه است. چون در نسخه هایی که قبل از چاپ کتاب روی اینترنت موجود است این جمله وجود ندارد.

دست هام را می گذارم روی کله ام و فشار می دهم. فشار می دهم و فشار می دهم و فشار می دهم تا کله ام از درد می خواهد بترکد. می خواهم همین جا, همین حالا, نه توی بهشت, کله ام کوچک شود. بعد یکهو چشمم می افتد به چند نقطه ی پرنور توی حوض. به چند ستاره که انگار رفته اند ته حوض شنا کنند اما بعد غرق شده اند و مرده اند و دیگر نمی توانند از جاشان تکان بخورند.

 تهران در بعد از ظهر:

روایت های موازی از اتفاقاتی است که در یک بعد از ظهر در تهران اتفاق می افتد و اشتراک همه آنها خیس شدن چشم آدم های اصلی داستانهاست.بد نیست! ولی چرا همه مکانها در شمال تهران است؟ همه جای تهران آسمانش همین رنگه... در سعادت آباد مردی به زنش خیانت کرده و زن او را از خود می راند و مرد عاشق حیران است (آدم ها آشنا هستند گرچه معرفی نمی شوند ولی در داستانی دیگر دیدیمشان همانطور که در دور و برمان هم زیاد می بینمیشان)... در بیمارستان دی مردی در حال از دست دادن همسرش است...در پاسداران دختری تلفنی جواب رد به پسری می دهد (پسر هم خدمتی امیرماهان معروف است)... دو مرد در هتل لاله در مورد یک خرپول صحبت می کنند که باید برایش قوادی کنند... در پارک ساعی قرار است عشقی در نطفه خفه شود...در جردن قوادی قبل از تحویل سوژه به یک خرپول صحبت های عشقولانه ای از خود صادر می کند...و طولانی ترین قسمت دیالوگ دو مرد است که بیش از 4 سال است که همدیگر را ندیده اند چون یکی برای یافتن خدا به دهی نقل مکان کرده بود و دیگری در همان زمان همسرش را دو اوباش دزدیند و کشتند و حالا دیالوگی در باب وجود خدا دارند و جالب این است که نظر مرد مست همسر از دست داده خدا ناباور به نظرم غالب می شود.

چند روایت معتبر درباره دوزخ:

تک گویی خاطره مانند از یک فاحشه و مشتری آخری که صحبت از بهشت و جهنم می کند. زیبا و دلنشین بود.

پوران می گه وقتی یکی می آد و کارش رو می کنه و می ره انگار یه پله ما رو فشار می ده پایین. می گه ممکنه اون پایین جای خوبی هم باشه, اما هر چی باشه پایینه. می گه حس می کنی یه نفر شونه هات رو گرفته و با فشار داره تو رو هل می ده پایین. تو پول. تو لجن. تو خوشبختی. تو بدبختی. تو غصه. تو لذت. چه می دونم. وقتی پوران این حرف رو زد سودی گفت پس لابد من تا حالا صد و چهل و سه پله رفته م پایین...

... گفت اگه کسی اون ماهی رو که لب مرگه از توی اون وضعیت بندازه تو آب, انگار اون رو از لبه جهنم برگردونده به بهشت. بعد یه ذره فکر کرد و مثل کسی که جمله ای رو غلطی گفته باشه و بخواد درستش کنه, گفت: منظورم این بود که انگار اون رو از بهشت برگردونده به جهنم.

چند روایت معتبر درباره برزخ:

خوب! در میان روایت های معتبر مستور این یکی را خیلی پسندیدم .

یک دانشجوی دکترای ادبیات در مترو دختری را می بیند و عاشق می شود و شعر و نامه و... قبل از اینکه جوابی از طرف مقابل برسد با یکی از همکلاسی ها هم روبرو می شود و... واقعاٌ فضای برزخ را به آدم انتقال می دهد و چه پایان خوبی.

درست همان لحظه بود که مثل غوکی که از اعماق گل و لای بیرون بزند از بلاهت محض بیرون آمدم و آن فکر بزرگ و تکان دهنده را ناگهان کشف کردم; این که هر زن انگار شاخه ای بود از درختی مقدس که در یکی از آن میلیون ها خانه افتاده بود. این که خوشبختی , همه خوشبختی نه تکه ای از آن , یا داشتن تمام آن شاخه های سبز است یا هیچ کدام.

چند مسئله ساده:

زیر عنوان داستان نوشته است به احترام جان آپدایک و داستان problems او... من این داستان را ندیده ام ولی به هرحال چه تقلید باشد چه گرته برداری چه کپی هر چه باشد برخی مسئله ها واقعاٌ خوب از کار در آمده... کوتاه ترین مسئله را اینجا می آورم ولی دو سه تا از بهترین هاش رو فردا می نویسم.

نسرین, خواهر بزرگ تر نسیم و نسترن, چهار سال پیش با 12 دلیل از شوهرش طلاق گرفت. نسیم, خواهر کوچک تر, در تدارک ازدواج با بهترین مرد زندگی اش است. نسترن, کوچک ترین خواهر, هرگز تمایلی به ازدواج ندارد و تصمیم دارد برای همیشه مجرد بماند.

با 9 دلیل منطقی نشان دهید نسترن از دو خواهر دیگر خود به مراتب خوشبخت تر خواهد بود.

در کل به خاطر دو داستان خوب (برزخ و دوزخ) و دو داستان متوسط (بهشت و تهران) و چند تامسئله خوب در نوشته آخر, به نظرم مجموعه خوبی آمد.

.............................

پ ن: نمره کتاب 3.2 از 5 می‌باشد.

نظرات 9 + ارسال نظر
درخت ابدی سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:40 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
انگار اون تغییرات عمده ای که چند تا مطلب قبلی در مورد مستور پیش بینی کرده بودم داره زودتر اتفاق میوفته. به خیلی از ارزش ها داره شک می کنه که یکی ش همین ازدواجه. قاعدتا نثرش هم باید یواش یواش عوض شه. این زبون ملایم به درد یه سری سوژه ها نمی خوره.
مرسی. اینو باید خوندش.

سلام

من که کمی تغییر رو حس کردم باید ببینیم دیگران هم همین رو حس کردند یا اینکه حس من مربوط به تغییرات جوی حال خودم بوده.

نعیمه سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 ق.ظ http://dokhtarezamin.blogfa.com/l

چقدر جمله ای که با حروف درشت نوشتی عالی بود.
متنفرم از این که همه چیز رو به اون دنیا حواله می دن.
من می خوام همین جا، همین حالا، نه توی بهشت، زندگی کنم.
ممنون.

سلام
ممنون ... موافقم
بدون این جمله داستان دو زار ارزش نداره و اینکه این جمله در نسخه هایی که روی شبکه هست نیست برای من خیلی جالب بود.

فرزانه سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:17 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
مستور خواندن یا نخواندن ... مسئله این است ؟
شما تا ما را مستور خوان نکنید رهایمان نمی کنید من هنوز بابت پولی که برای روی ماه خداوند ... داده ام پشیمانم ها !
اما گویا مستور دارد همراه داستانهایش رشد می کند که آسمانش کوتاهتر شده در این مجموعه .

سلام
من هنوز روی ماه ... رو نخوندم ... فعلاٌ که وقت هست می خواهی صبر کنید تا اون رو هم بخونم بعد بگم که بخونید یا نخونید...
البته فکر نکنید که کلی تغییر کرده ...نه ... من حس کردم که کمی داره تغییر می کنه.

حسین سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:02 ب.ظ http://kimiyaa.blogsky.com

پست ات رو می خونم حالا
فقط اومدم بگم تو با این ققنوس خیس ما بدجوری رفتین تو کار عملی شدن و این حرفا... البته ما هم چنان به می خوارگی و شاد نوشی خودمون ادامه میدیم... شما دو تا هم از نشاط پس از عمل لذت ببرین
:)

سلام
در مورد پراگماتیسم:
مباحثی که در آن مجلس جنون می رفت
ورای مدرسه و قال و قیل مسئله بود
در مورد شادخواری هم:
اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند
دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند

برزین سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:48 ب.ظ http://naiestan.blogsky.com

البته این داستان ها بیش از هر چیز زیر پوست شهر تهران را نمایان می کند . من همیشه گفته ام که تهران یکی از سکسی ترین شهرهای جهان است . فکر و ذکر خیلی ها توی این شهر دراتدشت جنس مخالفه ! البته برای مایه دارهای تهران که اوضاع خیلی روبراهه ....

سلام
موافقم

فرواک جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:11 ب.ظ

سلام.
من هم در وبلاگم یک نگاه کوچولو به این کتاب مستور کرده‌ام. به نظر من داستان برزخ و دوزخش بهتر از بقیه بودند و چند مسئله‌ی سادش هم چندان ساده نبود. خب به نظرم مستور باید ایده‌ها و حرف‌های دشو راحت‌تر بزنه( البته اگه خودسانسوری بذاره).
اما خودمونیم خیلی به مسئله‌ی فحشا و قتل علاقه داره.

سلام
حتماً خواهم آمد...این مجموعه اش خیلی خوب بود

rezakohandel چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 10:08 ب.ظ

حاجی تهران پایتخت ایرانه یا پایتخت ترکمنستان

سلام
ظاهراً کم از عشق‌آباد ندارد! البته هفته آینده رنگ و بوی حسینی خواهد گرفت

مارسی چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 08:17 ق.ظ

۱.داستان اول اگه اون چیزی کم من حدس میزنم بوده باشه خوب بود.
۲.خوب بود
۳.ضعیف
۴.متوسط
۵عالی
۶.حتما امرور به مادرم تلفن می کنم.

سلام
1- حالا بعد از این همه سال بد نیست یک سری به مستور بزنم و ببینم الان نظرم در مورد داستان‌ها چیه.
6- این کار اگر نتیجه این مجموعه داستان باشد که نمره‌اش 5 می‌شود

ROHAM دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 08:00 ب.ظ http://www-divaneiposhtedivar-ir.blogsky.com

واقعا کتاب زیباییست.ممنون از توضیحات مفیدتان.

سلام
نوش جان

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد