میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

چند روایت معتبر مصطفی مستور


  این مجموعه شامل هفت داستان کوتاه است. از داستان آخرش خوشم آمد.یک نکته که باید به آن اشاره کنم آن است که برخی شخصیت ها در داستانهای مستور تکرار می شود و این به فهم برخی نکات کمک می کند. برای کسی که همه داستانها را می خواند جالب است ولی برای کسی که یک داستانی را در یک جایی می خواند ممکن است اشکال ایجاد کند. همچنین نکته دیگر نام برخی داستانهای مستور است که به نظر غیر مرتبط می رسد و برخی موارد ارتباط جالبی دارد.

داستان اول "چند روایت معتبر درباره عشق" درخصوص جوانه زدن عشق بین یک استاد و شاگرد است که  باز هم ناتمام است . جوانه می زند ولی سر از خاک در نمی آورد.

"تمام روح ات درد گرفته است. حالا اگر یک قدم دیگر به سمت کیمیا بروی ، همه چیز تباه خواهد شد. فقط یک گام دیگر کافی است تا عشق آن روی تاریک اش را به تو نشان دهد . باید همه چیز را همین حالا تمام کنی."

داستان دوم "چند روایت معتبر درباره زندگی" است و بر خلاف اسمش فضای غمناکی دارد.

"دوستت دارم....چه قدر؟...آن قدر که نخوام زنم بشی."

" نرگس خانم دو جمله است: نرگس خانم پیر است, نرگس خانم نمی داند. همین. بعد فکر کرد که خیلی ها فقط یک جمله اند و بعضی ها حتی نصف جمله هم نیستند. سایه یک جمله با هزار کلمه است: سایه خوب است. مهتاب اما هزار جمله است."

داستان سوم "چند روایت معتبر درباره مرگ" است که به نظرم کمی آشفته آمد.

"وقتی گفت میخواهی زنده ات کنم. من سالها بود که مرده بودم. سالها بود که درد مردن و عذاب جان کندن را فراموش کرده بودم. از آخرین باری که مرده بودم سالها میگذشت. اما من هنوز از یادآوری آن وحشت داشتم. گویا زخمهای مرگ هنوز التیام نیافته بودند. دوباره گفت: « میخواهی از مرگ بیرون بیاورمت؟» من در تردید بین شیرینی زنده شدن و تلخی مرگی که باز انتظارم را میکشید بودم. او با دست هاش که از جنس دوست داشتن بودند مرا از اعماق مرگ مرا به سطح زندگی آورد و من عاشق شدم..."

داستان چهارم "مصائب چند چاه عمیق" است که قبلاٌ در کیان خوانده بودمش... یکی از دوستان در قسمت نظرات کتاب قبلی مستور از یکی از مصاحبه های نویسنده نقل به مضمون کرده بود که او برای منتقدین نمی نویسد و برای زنان خانه داری می نویسد که سالی 3 الی 4 تا کتاب می خوانند. فکر کنم این از آن داستان هایی است که قبل از این تصمیم نوشته شده است! خیلی از هم گسیخته است و اتفاقاٌ غیر حرفه ای ها رو فراری می دهد.به درد همان نشریه روشنفکری کیان می خورد.

داستان پنجم "در چشمهات شنا می کنم و در دستهات می میرم" از فرایند تبدیل شاعر عاشق به قاتل حرفه ای صحبت می کند که به نظر من برای قالب داستان کوتاه مناسب نبود و موضوع شهید شده است.

داستان ششم "کیفیت تکوین فعل خداوند" است که در موردش حرفی ندارم بزنم!

داستان آخر"کشتار" است. از این داستان خوشم آمد که می خواستم لینکش را اینجا بگذارم (نمی دانم این کار اخلاقی هست یا نه!) اما دیدم توی خیلی جاها هست و نمیشه تشخیص داد که اصلش کجا بوده و.... از خیر لینک گذشتم و در پست بعدی شاید این داستان را گذاشتم.

ضمناٌ از آن سبک نوشته های مستور که برخی خوششان می آید هم مطابق معمول اینجا هم هست منظورم از این گونه است:

"توی یکی از همین خونه ها، همین نزدیکی ها، دل یکی آتیش گرفته. از روی بوم هم که نیگا کنین می بینین که از توی پنجره ی یکی از همین خونه ها آتیش می ریزه بیرون. دل یکی آتیش گرفته. تو اومدی اما کمی دیر اومدی اما حسابی تجلی کردی و دل یکی رو حسابی آتیش زدی. به من می گن چیزی نگو. نباید هم بگم اما دل یکی داره آتیش می گیره. دل یکی این جا داره خاکستر می شه. کمی دیر اومدی اما یه راست رفتی سروقت دل یکی و دست کردی تو سینه اش و دلش رو آوردی بیرون و انداختی تو آتیش و بعد گذاشتیش سر جاش. واسه همینه که دل یکی آتیش گرفته و داره خاکستر می شه. یکی داره تو چشات غرق می شه. یکی لای شیارای انگشتات داره گم می شه. یکی داره گر می گیره. دل یکی آتیش گرفته. یه نفر یه چیکه آب بریزه رو دلش شاید خنک شه. میون این همه خونه که خفه خون گرفته ن یه خونه هست که دل یکی داره توش خاکستر می شه. یکی هوس کرده بپره تو دستات و خودش رو غرق کنه."

این کتاب را نشر چشمه منتشر کرده است.

پی نوشت: هفته بعد نیستم!

............

پ ن 2: نمره کتاب 2.6 از 5 می‌باشد.

نظرات 4 + ارسال نظر
ققنوس خیس پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:47 ق.ظ

اگه اشتباه نکنم مصاحبه ای که تو کامنت پست قبلی در مورد مستور گفتم تو مجله ی مرحوم شده ی شهروند بود ...
این یکی کتابی هم که معرفی کردی کتاب خوبیه
با این هم موافقم که بعضی شخصیتهاش تو داستانهاش تکرار می شه. و این رو هم بگم که اکثر نویسنده هایی که می شناسم همین طورند از ژول ورن بچگی هامون بگیر تا مثلا پل استر و خدابیامرز سلینجر که همه جا یه اثری هولدن کالفیلدش می بینی یجورایی... یا تو فیلمسازامون مثلا شخصیت حاج کاظم حاتمی کیا چقدر تکرار شد !

سلام
من اتفاقاٌ از همین تکرار شخصیت ها خوشم میاد منتها نکته ای که گفتم برای همون کسانی بود که سالی 3 یا 4 تا کتاب می خونند.

hossein پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:36 ب.ظ http://www.akslar.com

سلام . مطالب وبلاگتون بسیار جالب بود . خوشحال میشم از سایت من هم دیدن کنین . در ضمن اگه براتون مشکلی نیست خیلی خوشحال میشم من رو با نام "برترین سایت عکس" لینک کنین

حسین پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:01 ب.ظ http://kimiyaa.blogsky.com

خیلی ها فقط یک جمله اند و بعضی ها حتی نصف جمله هم نیستند...

تعطیلات خوش بگذره...یعنی ما می تونیم با خیال راحت و سر فرصت پست های قبلی رو بخونیم!

سلام
با خیال راحت!!

درخت ابدی پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:08 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
یه حسی بهم می‌گه این روایت‌های مستور تحت تاثیر کیشلوفسکیه که اتفاقا یه کتاب هم در موردش ترجمه کرده.
این متن انتخابی آخر خیلی زیبا بود. امروز ناپرهیزی می‌کنم و این کتاب و «روی ماه...» رو می‌گیرم.
یه پیشنهاد: این نمونه‌های انتخابی رو به صورت ایرانیک بذار تا از متن خودت متمایز باشه.
پیشنهاد دوم: سریال دکستر رو ببین. اسفند پارسال در موردش یه چیزی نوشتم. بی‌نظیره.

سلام
امکان داره.
روی ماه رو هم من هم باید بخونم ببینم چیه.
پیشنهاد خوبیه اولی , من تا حالا با گذاشتن در گیومه مشخص می کردم.
کفایت نمی کنه؟ البته از این به بعد این کار رو می کنم
پیشنهاد قبلیت هم اجرا شد همه قبلی ها رو هم در پی نوشت نام مترجم یا مترجمین و انتشارات آنها رو هم ذکر کردم.
پیشنهاد دوم اما نیاز به خالی کردن زمان داره !
اول مطلبتون رو می خونم بعد...
ممنون

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد