میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

سنگی بر گوری جلال آل احمد

 

 

 

هر آدمی سنگی است بر گور پدر خویش

در یکی دو رفت و برگشت از خانه به محل کار با مترو کتاب رو خوندم و خیلی لذت بردم از نثر آل احمد و راحتی آن... جلال در این کتاب در مورد قضیه بچه دار نشدن خودش می نویسد و بدون هیچ ملاحظه ای! یکی از مواردی که لذت بردم همین شجاعتی بود که در بیان رفتار و افکار خصوصی خودش دارد مثل قسمتی که سفر مطالعاتی به اروپا را شرح می دهد. این امر برای ما که به انواع تظاهرات و ریاکاری ها آغشته شدیم جالبه...

فشار سنت ها بر دوش انسان حتی اگه روشنفکری مثل آل احمد باشد را در جای جای کتاب مشاهده می کنیم. مثل مواقعی که نا امیدانه تلاش می کند بچه دار نشدن را توجیه کند و یا فرار کند از آزمایشگاه ها و مطب ها وهمچنین از جملات کلیشه ای و از سر دلسوزی دیگران...و مدت زمان کوتاهی پس از آن به خانه اول باز می گردد دوباره آزمایشگاه و دکترها و....  

برخی عقاید مذهبی نسل های قبل هم بسیار قابل تامل است مثل بخش هایی که از خواهر مبتلا به سرطان سینه  صحبت می کند که به دلیل عقاید مذهبی حاضر به انجام عمل نمی شود و در عوض حاضر می شود که سرب گداخته بر روی سینه خود بگذارد! انسان ظرفیت های عجیبی دارد.

دو سه پاراگراف هم برای آشنایی بیشتر از کتاب :

"...بارها به امید فرج ... به سراغ آزمایشگاه ها رفته ام و در یک گوشه کثیف خلای تنگ و تاریکشان اسپرم را دعوت به نزول اجلال کرده ام و بعد با هزار ترس و لرز و عجله که مبادا قلیای صابون نفس حیوانک ها را ببرد, با پاهایی که نای حرکت نداشته است , تا کنار میز میکروسکوپ دویده ام و شناگاه موقتی حضرات را همچون سر خولی هدیه به مختار به دکتر سپرده ام..."

"و امروز من آن آدم ابترم که پس از مرگم هیچ تنابنده ای را به جا نخواهم گذاشت تا در بند اجداد و سنت و گذشته باشد و برای فرار از غم آینده به این هیچ گسترده شما پناه بیاورد. پناه بیاورد به این گذشتگان و این ابدیت در هیچ و این سنت در خاک که تویی و پدرم و همه اجداد و همه تاریخ. من اگر بدانی چقدر خوشحالم که آخرین سنگ مزار درگذشتگان خویشم ... من اگر شده در یک جا و به اندازه یک تن نقطه ختام سنتم... و این همه چه واقعیت باشد چه دلخوشی  , من این صفحات را همچون سنگی بر گوری خواهم نهاد که آرامگاه هیچ جسدی نیست. و خواهم بست به این طریق در هر مفری را به این گذشته در هیچ و این سنت در خاک."

*****

پ ن: نمره کتاب 2.6 از 5 می باشد.

نظرات 4 + ارسال نظر
بانو یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 ب.ظ http://www.saburaneh.blogfa.com

سالها پیش این کتابو خوندم و یادمه که بعضی قسمتهاش منو عصبانی کرد .شاید بهتر باشه دوباره بخونمش .

سلام دوست عزیز
ممنون از اظهار نظرتون ... حتماٌ این کار رو بکنید.
امیدوارم این بار در کنار قسمتهایی که عصبانی می کند قسمتهایی هم باشد که از آن لذت ببرید که حتماٌ هست.

مارسی شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 08:24 ق.ظ

این کتاب رو خیلی خیلی وقت پیش خوندم.خیلی. اون قسمتش باحال بود و خوب یادمه که دکتر تو انگلیس (شاید) به جلال گفت برو یه زن دیگه بگیر شاید درست شه شما که راحت می تونید... و خواهر مبتلا به سرطان سینه صحبت می کند... منظورت یکی از داستان های جلال فکر کنم اسمش خواهرم و عنکبوت بود هست؟ ...........................................................
لطفا کتاب ایرانی بیشتر قرار بدید

سلام
تا جایی که یادمه در همین کتاب صراحتن در مورد خواهرش و سرطان سینه صحبت می‌کند و اعتقادات و اعمال مختلف برای شفابخشی...
منظورم به داستان دیگری نبود.
...............
حتمن تلاش خواهم کرد!
ممنون

مارسی یکشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 11:17 ب.ظ

خواهرم و عنکبوت جلال آل احمد
از کتاب 5 داستان.
خیلی وقته پیش خوندم شاید 10 12 سال پیش
ببین.اشتباه نگفتم.شاید شما نخوندی...

منم نگفتم که اشتباه گفتی!
گفتم این مورد را در همین سنگی بر گوری هم آورده است و من در مطلبم به همین اشاره کرده ام.
من آن کتاب را نخوانده‌ام.

ماهور پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 05:25 ب.ظ

با سلام
راحت و بسیار روان و قابل درک....و زود تموم شونده
چه شجاعتی واقعا .... البته اینکه کتاب دوازده سال بعد از مرگش چاپ شده اینطور به ذهنم میاره که شاید خودش نمیخواسته چاپ شه.
کتاب پر از کنایات بدرد بخور بود.
در زمینه ی عصمت قرون وسطایی،جز با خشونت قرن بیست نمی شود چیزی کاشت....

سلام ماهور
مطلب را دوباره خواندم...به گمانم نمره‌ای که دادم کم است و باید تجدیدنظر کنم! البته قصد این کار را برای همه کتابها دارم. خیلی از اونها رو هنوز نمره ندادم...گذاشته بودم بعد از تکمیل همه صفحات دوباره تجدیدنظر کنم که گمونم هیچوقت این اتفاق رخ ندهد!
ممنون که موجب می‌شوید برخی کتابها در ذهنم دوباره مرور شود.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد